ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
نــکته: اگه آدم کم حوصله و خسته ای هستی لازم نیست به همشون جواب بدی ولی ازت خواهش میکنم که حداقل به اونایی که پاسخ میدی درست و با دقت جواب بده تا برای دوستان هم مفیدو جالب باشه.اگه هم به همشون جواب بدی که منو خوشحالتر میکنی.
۱) اسمت چیه و چند سالته و متولد چه ماهی هستی و بگو متاهلی یا مجرد و از کجایی؟
۲) اهل دروغ هستی ؟ معمولا به چه کسایی حرف راستو نـمی گی؟؟!!
۳) نظرت راجع به عشق چیه؟ وتا حالا عاشق شدی یا نه؟
۴) بیشتر دوست داری بشنوی یا بگی ویا اینکه ببینی؟
۵) چی قلبتو به طپش در میاره؟
۶) قشنگترین جمله یا شعری که شنیدی یا خوندی چی بود؟
۷) از چه چیزی خیلی میترسی و تو اون شرایط چیکار میکنی؟
۸) یک نقطه ضعف و یک ویژگی از خودت !؟
۹) معمولا به حرف دلت عمل میکنی یا حرف عقلت؟
۱۰) اگه قرار باشه به میل خودت زمانو به عقب ببری یا بخشی از زندگیتو پاک کنی کدوم قسمتو پاک میکنی و چرا؟
۱۱) تیکه کلامت چیه؟ قشنگترین و زشت ترین تیکه کلامی که شنیدی چی بود و از چه کسی؟
۱۲) نظرت در مورد پسرا چیه؟(لطفا خانوما جواب بدن)
۱۳) نظرت درباره دخترا چیه؟(لطفا آقایون جواب بدن)
۱۴) یه دعا واسه من و یه دعا واسه خودت !؟
۱۵) یه اعتراف ....!؟
۱۶) نگاه زیر چشمی....!؟
۱۷) بهترین حرفی که اکثرا دوست و آشناهات بهت میگن چیه؟
۱۸) ظاهره آدما واست مهمه یا نه ؟ چرا؟
۱۹) یک تجربه با ارزش که تو زندگی بدست آوردی به من بگو تا ازش درس بگیرم و هیچ وقت فراموشش نکنم؟!
۲۰) اسم سه تا از کسایی رو که خیلی دوسشون داری برام بنویــس؟(غیر از اعضای خانوادت)
۲۱) اگه سوالی بود که دوست داشتی بپرسم اما نپرسیدم و یا اینکه دوست داشتی حرفی رو بگی اما نگفتی حالا میتونی آزادانه دربارش حرف بزنی.مهم نیست که در مورد چی باشه مهم اینه که حرف دلتو با صداقت بگی( هر چه دل تنگت میخواهد بگو...)
اگه سوالاتم زیاد بودو خسته شدی ببخش تورو خدا هدف فقط آشنا شدن با نظرت در زمینه های مختلف بود و اینکه حرف های ناگفتتو اینجا بگی.
لطفا آدرس وبلاگو برای دوستانتون ارسال کنین شاید اونا هم حرفای ناگفته داشته باشن؟؟؟!!!
فرق بین پسرها ودختر ها
سلام بازم محمدهستم - امروز اومدم براتون فرق بین دختر ها وپسر ها رو بگم - چرا تو ذهن ما اینجور تدایی شده که دخترها همه مظلوم هستن وپسر ها همه گناه کار - اگه یه جا یه پسر و دختری رو با هم بگیرن فکر می کنین مردم چی می گن؟ می گن دختره مظلوم دیدی اقفالش کردن پسر چشم سفید رو دیدی ؟ وای وای وای - چرا همهشه این پسر ها هستند که باید جستجو کننده باشند و دختر ها یافت شونده ما پسرها بیشتر عمر مون تو جستجو هستیم حالا تو خیابون ها شده تا کلاس های زبان انگلیسی تا سر کلاس دانشگاه - تا حالا شده یه دختر بیاد جلو و بگه از شما خوشش میاد نه !! خوب معلومه نه ؟ چون همیشه دختر ها مظهر زیبایی و وقار هستند . آره این درسته اما دیگه این تو کشور ما زیاد از حد شده -البته بماند که شهر های بالا مثل اصفهان و تهران این موضوع رو فهمیدن و دست به کار شدن و تو فکر راه حل هستند -یه پسر رو می بینی تو بوکان که اینقدر 3 هست که همه پسر و دختر ها می شناسنش یکی رو می بینی (مثل ما ) اگه به یکی بگم ایستگاه 6 می شینیم میگه ! اها تو کوچه علیرضا بهوندی اینا ! این دختر ها رو می بینی هیچ کدم قدر نمی دودن نمی دونن که دل پسر ها چقدر حساسه خداییش اگه یه دختر اگه غریبه هم باشه تو خیابون از ما پسر ها چیزی بخواد حتی جون هم شده !! حاضریم با کمال میل انجام بدیم چون می ترسیم ! از چی؟ از اینکه مبادا خانوم خانوما ناراحت بشه و حسرت یه عمر تنهایی به دل ما بمونه - این قضیه همه جا حتی تو اینترنت هم صدق می کنه می گین چطور؟ شما دقت کنید یه وبلاگ مثل وبلاگ یلدا و رها خانوم که خاطره می نویسن چقدر بازدید داره ! حالا اگه اینا پسر بودن فکر نکنم 5 تا بازدید کننده هم داشته باشه ! آخه خاطرات بی مزه 2 تا دختر به چه درد پسر هایی مثل ما می خوره ؟ آیا این نسیت که ما پسرها دوست داریم با خوندن خاطرات دختر ها خودمون رو به اونا نزدیک کنیم و شاید از اونا اطلاعاتی کسب کنیم و شاید با گزاشتن نظر و تعریف از اونا به قولی خودمون رو جول کنیم شاید با زره ای توجه رو به رو شویم ! آری شما دختر خانوم اگه داری تو خیابون راه می ری می بینی عده ای پسر به شما متلک می ندازن (تیکه) این برای این است که اینجور پسر ها نحوه ایجاد ارتباط رو بلد نیست و امید دارن با همان متلک شما را به خودشون علاقه مند کنند و بدونید که هیچ پسری بیکار نیست سر ایستگاه ها و خیابون ها پاتوق بزنه ؟ ! این فقط امیدی است که هر پسری در دل خودش داره که شاید روزی عشق زندگی خودش رو پیدا کنه همین !! پسر ها انواع متفاوتی دارن بعضی ها اونقدر رو دارن که تو خیابون با شما صحبت کنند و در بعضی از آنان که نحوه ارتباط رو بلد نیست به شما تنه بزنن و تیکه بندازن و بعضی دیگر که فقط با دیدن شما رویای بودن با شما را در ذهنشون پرورش می دن و بدونید هیچ پسری نیست در دنیا که دل نداشته باشه همشون اسیر و تلسم شده دست شمان پس قدرشون رو بدونید .!! شاید روزی برسه که پسر ها ما هم این روش رو کنار بزارن و روزی با دیدن شما حتی نگاهی بیش به شما نندازن اونوقت شما باید پاشید برید دانشگاه آزاد رشته روانپزشکی !! دنبال شوهر آره عزیر بیدار شو که فردا دیره ......
دیشب آن قدر باران آمد
که اکر بگویم یاد تو نبودم
باران با من قهر میکند
آن قدر از پنجره بیرون را نگاه کردم
که اگر بگویم منتظر تو نبودم
پنجره با من قهر میکند
آن قدر دلتنگ خوابیدم
که اگر بگویم خواب تو را ندیدم
خوابت هم مرا ترک میگوید
کاش بودی تا دلم تنها نبود تا اسیر غصه ی فردا نبود
کاش بودی تا برای قلب من زندگی این گونه بی معنا نبود
کاش بودی تا لبان سرد من بی خبر از موج و از دریا نبود
کاش بودی تا فقط باور کنی بعد تو این زندگی زیبا نبود من نبردم از یاد
لحظه ی زیبایی که تو من را به فراسوی نگاهت بردی ودر آن لحظه ی
روییدن عشق من فقط غرق در آهنگ صدایت بودم
ولی افسوس
که بردی از یاد قلب تنها وترک خورده ی من که فقط مال تو بود
دوست دارم راضـــــــــیـــــــــــه جونم
نگاهت را به کسی دوز که قلبش برای تو بتپه
چشمانت را با نگاه کسی اشنا کن که زندگی را درک کرده باشه
سرت را روی شانه های کسی بگذار که از صدای تپشهای قلبت تو را بشناسه
آرامش نگاهت رو به قلبی پیوند بزن که بی ریاترین باشه
لبخندت را نثار کسی کن که دل به زمین نداده باشه
رویایت رو با چهره ی کسی تصویر کن که زیبایی را احساس کرده باشه
چشم به راه کسی باش که تو را انتظار کشیده باشه
اما عاشق کسی باش که تک تک سلولهای بدنش تقدس عشق را درک کند.
دیگه به آخر خط رسیده بودیم
باید یه جوری بهش ثابت می کردم که دوستش دارم
یه تیغ داد دستمو گفت
اگر واقعا منو دوست داری رگتو بزن
گفتم آخه مرگ و زندگی دست خداس...
باید بهش میفهموندم که صادقانه دوستش دارم
رگمو زدم.........؟
وقتی داشتم تو دستاش جون میدادم
شنیدم که میگفت اگه منو دوست داشت هیچوقت خودشو نمیکشت
آدم وقتی عاشق شد ... حتی یه لحظه هم عشقش رو نمیذاره و بره ... ! اگه این کارو کرد ... اون عشق نیست ...آدم وقتی عاشق شد ... چشمش خود به خود روی همه بسته میشه ... ! اگه نشد ... اون عشق نیست ...آدم وقتی عاشق شد ... فقط صلاح و خوبیه عشقش رو میخواد ... !اگه غیر از این بود ... اون عشق نیست ...آدم وقتی عاشق شد ... یه لحظه نمیتونه غم عشقش رو ببینه و آروم بگیره ... ! اگه غیر از این شد ... اون عشق نیست
با هر صدایی که میاد فکر می کنم تو اومدی
تو بودی که به عشقمون خنجر دلتنگی زدی
با هر نفس تازه میشه اون همه خاطراتمون
حتی تو خوابم عادت ,این که بگم پیشم بمون
اما تو بی وفای و درد منو نمی دونی
هر چی بگم پیشم بمون تو پیش من نمی مونی
وای از اون روزی که من از عشقمون دل بکنم
تو رو فراموش کنم ودل و به دریا بزنم
وای از اون روزی که من,رو اسم تو خط بکشم
وای از اون روزی که من بگم پشیمون نمیشم
وای از اون روزی که تو خنده کنی به حرف من
وای از اون روزی که خنده های تو گریه بشن
وای از اون روزی که تو دوباره عاشقم بشی
هی برام گریه کنی ,داد بزنی, درد بکشی
فکر نکن که من میام به قصه هات گوش میکنم
هر چی بدی کرده بودی ,ساده فراموش میکنم
آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست
حق با سکوت بود ، صدا در گلو شکست
دیگر دلم هوای سرودن نمی کند
تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست
سربسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گریه های عقده گشا در گلو شکست
ای داد ، کس به داغ ِ دل ، باغ ِ دل نداد
ای وای ، های های عزا در گلو شکست
آن روزهای خوب که دیدیم ، خواب بود
خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست
« بادا » مباد گشت و « مبادا » به باد رفت
« آیا » ز یاد رفت و « چرا » در گلو شکست
فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست
تا آمدم که با تو خداحافظی کنم
بغضم امان نداد و خدا . . . در گلو شکست
سوختن؟ رسم عاشقی این نیست که تک و تنها بسوزی و دیگر نمانی، ... کاش می دانستیم که زودتر از ما، عشق ماست که برای دوری ما می سوزد و می سازد... کاش می فهمیدیم که قدر بودن، قدر عاشقی، قدر عشق چیست و چقدر است، کاش بیراه نمی رفتیم و می ماندیم چون روز اول، عاشق، عاشق، ...
بازی با کلمات قشنگ است، بازیگری حرفه ای می خواهد، اما، قسم ، که حقیقت عشق، وجود هرگونه بازی و بازیسازی را بی نیاز از دروغ و نیرنگ می سازد...
نمی دانم! بلد نیستم! من نمی دانم دل سوختن برای چیست؟ مرا سوختنی نباشد جز برای عشقم، برای او، برای بودن با او و دور ماندن از او، می سوزم، آری، اما نه به درد این بازیگر قهار و خوشرنگ زندگی، نه به سختی و دل تنگی نمادین این دنیای پوشالی...
آری می سوزم، از درد دور بودن و عاشقی، از غم اش ردی، می سوزم، اما نمی دانم چرا؟ ... خودی برایم دیگر نمانده است، نمی خواهم، خودی را که ز عشقم دور می سازد نمی خواهم، می سوزانمش، آری، می سوزانمش هر دل و هر نگاهی که مرا دور سازد از عشقم،
و می بوسم، می بویم، می جویم دلی را، دستی را، سخنی را، نگاهی را، هر نسیم و بادی را که وجودم را به او و عشقم نزدیک سازد،
من بنده عشقم، بنده عاشقی...
بنام خداوند عشق
چند خطی باز برای اینکه بدانی هنوز هم به یادت هستم...
بیا ای رویای قشنگ، بیا تا به همه نشان بدهیم که رویا را فقط در عالم خواب نمیشود زیارت کرد، بیا تا به همه ثابت کنیم که میتوان به رویاها هر چقدر هم دور، دست یافت... بیا تا دست در دست هم فریاد بزنیم که عاشق هستیم و عشق زیباست و عشق هنوز هم وجود دارد... میخواهم رازی را با تو در میان بگزارم:هیچ میدانستی ای نازنین من که من قبل از تو عاشق باران بودم؟ و هیچ خبر داری که وقتی عاشق تو شدم باران هم زیباتر شد؟؟ وقتی آسمان ناگهان خشمگین میشود و صورت مهربانش سیاه میگردد و ناگهان بغضی که روزهایی بسیار تحمل کرده، میشکند، من هم بیرون میروم و آسمان به دیدن من میاید و دستهایم را در دستهایش میگیرد و میگوید که باز هم خبری برای من دارد. و من گوش میکنم، ساکت و بی صدا... و او همچنان درددل میکند و ناگهان غرشی میکند و به یادم میاندازد که
”ای دیوانه تو هم خود عاشقی پس چرا برایت تعریف کنم؟ تو خوب میفهمی چه میکشم...“ آنگاه است که من هم بی امان گریه را سر میدهم و با تکان دادن سر زمزمه میکنم:”میفهمم، میفهمم...“ و همچنان من و آسمان در آغوش هم میگرییم... و آسمان بار دیگر باز بانگ بلند میکند که:” بیا به من قول بده که وقتی به دلداده و شیفته ات رسیدی، مرا فراموش نکنی...“ و من قول دادم... شاهزاده من بدان که هر بار آسمان غمی داشت و به گریه افتاد من هم گریه خواهم کرد... ولی بدان که گریه من دیگر از روی غم نخواهد بود بلکه گریه شادی خواهد بود که من به عشق زندگی خود رسیده ام و من خوشبخت هستم ولی حیف که آسمان هنوز هم تنهاست...
ای عشق من، این بود راز من بود... مرا همچنان دوست بدار، چرا که من همیشه دوستت دارم
مگه ازت چی کم دارم که روز و شب ناز می کنی
فکر می کنی ازم سری ، بال داری ، پرواز می کنی ؟
ما رو بگو سپردیمش دل و چشامونو به کی
اون که به
زندگی می گه ، نمایش عروسکی
دارم از تو می نویسم تو یه روز سرد برفی
قلمم نمی نویسه ، می گه تو نداری حرفی
برو دیگه نبینمت ، خاطر خواهیت دروغ بوده
تو خلوتم با گریه هام ، چه قدر سرت شلوغ بوده
روشنی چشات نداره مرزی
تو خیلی بیشتر از اینا می ارزی
افتخار و باکلاسی مال تو التماس و پاچه خواری مال من
هرچی خواسته ی جدیده مال تو
عده های خواستگاری مال من
فهم شاخه های گل برای تو
درک لوله ی بخاری مال من !
این شبای پرتقالی مال تو
روزای آب دوغ خیاری مال من
هرچی موسیقی ِ شاده مال تو
کاستای افتخاری مال من!!!
خیلی سخته عاشق کسی بشی اما اون حتی ندونه درد تو
از چشات نخونه قصه غمو علت لرزش دست سردتو
خیلی سخته زندگیت فنا بشه واسه دیدن یه لبخند رو لباش
واسه گفتن از امید و آرزو تو سیاهی غم انگیز شباش
من نیومدم بگم عاشقتم چون از این حرفا پر گوش همه
اشتباه که می گن گریه مرد رو زخم های تنش یه مرهم
من نیومدم بگم تو هم مثه قصه ها بیا بریم از این دیار
یا که خیلی مهربون یه مدتی واسه من ادای عشقو در بیار
می خوای برنده باشی می دونم به همه می گم ببازن جلو پات
هر چی اسپند به آتیش می کشم تا که چشمت نزنن بشن فدات
تو می خوای پرنده باشی می دونم یه نفس هوای خوشبختی می خوای
خودم آسمون هفتمت می شم تو فقط بگو بگو باهام میای .
تو کتاب عشق نوشته ... غم و غصه واسه عاشق
نوشته عاشق همیشه
توی بحر غم اسیره
دل عاشقم نمیشه آواز شادی بخونه
آخه اونکه جون و قلبش توی زندونی اسیره
توی این زندون نباشه طفلکی دلش میگیره
اون دل عاشق همیشه واسه یارش بیقراره
واسه برگشتن یارش همیشه چشم انتظاره
میشه خوند از تو نگاهش همه دردارو با هم
چشماشم همیشه داره راز غصه ها رو با غم
تو کتاب عشق نوشته
عاشقا ساده و پاکن
توی راه عشق همیشه
صاف و ساده مثل خاکن
عاشقا همیشه پاکن
تا همیشه سینه چاکن
تا همیشه سینه چاکن
نظر یادت نره
یه رنگ سرخ و زیبا
مثل برگای شقایق
کاش میشد تا کنی باور مرا
اشک چشم و آه سوزان مرا
کاش میشد در زمان بی کسی
حس کنی سردی دستان مرا
گفتمت عشقم به تو از جان فزون است
گفتمت سوز دلم از جان برون است
در جوابم :
خنده ایی آلوده و آتش میان دوده
و درد دلم افزوده و...
اکنون میان حادثه یا خاطره
زهری بدل خاری به پای من ، چنین بیهوده بی حاصل
نگاهم همچنان مانده به ساحل ...
تنهاکسی که قلبت وپس نمی داد
برای دوست داشتن تو فرصت رو از دست نمی داد
اینو بدون اون غریبه من بودم
توقعم زیاد بود برای تو کم بودم
به رسم بی وفایی دل به نگام نبستی
به خاطر غرورت زدی من و شکستی
دلم داره می سوزه از این همه دورویی
قند تو دلت اب می شه چقدر بی چشم و رویی
این و بدون برای من دنیا به اخر رسیده
دل غریب و بی کسم از عشق تو خیر ندیده
خدا کنه که نفرینم دامنت و بگیره
با هم برابر می شیم وقتی دلت بمیره
برو هواتو ندارم برام یه خط قرمزی
حتی دیگه نمی خوامت برای من بی ارزشی
به تقاص چه گناهی باید اینجوری بسوزم
واسه ی یه اشتباهی چه اومد به حال و روزم
مگه من چه کرده بودم که چنین شکسته قلبم
اه از این خیال چشمات که منو گرفته از من
رسم این دوره زمونه شده عاشق کشی اما
بیچاره عاشق خسته که شده تارک دنیا
حالا باز حرفای مردم میشینه توی خیالم
کی میشه دل بسوزونی تو برای حال زارم
همیشه تو رو تو خوابها توی رویا ها می بینم
برای یه لحظه ی ناب تو ی آغوشت می شینم
ولی این فقط یه خوابه منم و یه دل خسته
به خدا که چشم به راهتم پشت این درای بسته
با رفتن من عاطفه کمرنگ شود
شاید که دلت برای من تنگ شود
از کوچه ی ما اگر گذر کرد دلت
قلبت نکند برای ما سنگ شود
**********************************
حالا من یه گوشه تنهام با یه عکس یادگاری
رفتی بی وفا و گفتی که منو دوسم نداری
حالا باز دوباره بارون می خوره رو تن شیشه
اخه چی کم شده از تو که می ری واسه همیشه
عزیزم دنیا کوچیکه تو بگو اخه کجایی
یاد تو می افتم هر وقت
هی می گم جای تو خالی
هی میگم جای تو خالی
تو شبای پر ستاره
دل من هواتو داره
یاد من می مونه نیستی
بودنت خواب و خیاله
روی بام خاطراتت من کبوتر شدم اما
با یه سنگ نفرت تو پریدم از بوم دنیا
حالا بعد رفتن تو من یه گوشه ای نشستم
هی می گم کجایی اخر اخه من دل به کی بستم
دیگه خسته ام از این عشق خیالی
هی میگم جای تو خالی
هی میگم جای تو خالی
گفتی می خوای بنویسی دلمو *** این دل از تو هنوز غافلمو
بنویس بنویس هر چی دلت خواست بنویس منو یک دریا دل عاشق رو راست بنویس
قصه عشقی که بین من و تو است *** انتظار با تو بی فاصلمو
بنویس بنویس هر چی دلت خواست بنویس منو یک دریا دل عاشق رو راست بنویس
اگه خواستی بنویسی من و یکباره دیگه *** لحظه هامو لحظه پوچ دقایق بنویس
زیر آوار مصیبت تو فراز بی کسی *** تنمو با واژه سرخ شقایق بنویس
بنویس بنویس هر چی دلت خواست بنویس منو یک دریا دل عاشق رو راست بنویس
با محبتی که داری به من شوریده دل *** منو پیش مرگ چشمات با دل عاشق بنویس
نگذر از ساحل آفتابی دریای عشق *** منو یک دریا دل شکسته قایق بنویس
بنویس بنویس هر چی دلت خواست بنویس منو یک دریا دل عاشق رو راست بنویس
اول : دوست داشتن زیادی ... حسودی میاره .... حسودی زیادی مشکل بوجود میاره ...
مشکلات زیادی امراض زیاد تری بوجود میآورد پس سعی کن هرکی رو به اندازه دوست داشته
باشی نه بیشتر
دوم: اگر کسی رو آنقدر دوست داشتی که مجبور شدی بندازیش توی قفس ... واسش بهترین
قفس رو تهیه کن . نه کمترینش رو
سوم: اگر کسی خیلی دوستت دارد و هر کاری کردی بد دید ... و دیدش بجای خوب به بدی
کشیده شد فقط برایش دلیل قانع کننده نیار برایش عشقت رو بیار تا با عشقت به یقیین برسه
مراقب افکارت باش آنها به گفتار تبدیل میشوند
مراقب گفتارت باش آنها به کردار تبدیل میشوند
مراقب کردارت باش آنها به عادات تبدیل میشوند
مراقب عاداتت باش آنها به شخصیت تبدیل میشوند
مراقب شخصیتت باش آن سرنوشتت خواهد شد
گفتی پرنده ات اسیر است به دامم
گفتم که دگر من پر پرواز ندارم
گفتی سکوت است چو قفلی بر لب تو
گفتم که دگر میل به آواز ندارم
رفتی
ولی
اینو
بدون
هرجا
باشی
دوستت
دارم
شعر من با تو آغاز می شود ای تمام زندگی ام
دلم با یاد تو می تپد و عشق تو را در رگهایم جاری می سازد
و اکنون عشق تو در رگهایم جاریست
اما حال که اینگونه دلتنگم
تو نیستی در کنارم
من هنوز هم گرفتار و در بند عشق تو هستم
و چشمانم در جاده های دلتنگی به راه تو نشسته اند
و آمدنت را انتظار می کشند
من به دستان گرم تو محتاجم
بیا تا سر بر آغوشت گذارم
و غزل دلتنگیم را برایت نجوا کنم
هر دم با یاد خاطراتت و قاب عکسهایت و طنین صدایت قلب بی تابم را تصلی می دهم
ولی اینبار قلبم تاب ندارد با کوچکترین یادی از تو
چشمانم پر از شبنم وگونه هایم خیس و ترند
نمی دانم به جرم کدامین گناهم
باید اینگونه در دلتنگی بمانم
نسیم صبحگاه و بوی خاک باران خورده شامگاه مرا بی تاب تر می کنند
و من در میان رقص باد آهسته صدایت می کنم
با این امید که صدای خسته ام به تو خواهد رسید
و خواهد گفت که بی تو چه غریبانه مانده ام در این دیار دلتنگی
کوتاهی از عشق
عشق مرگ نیست زندگی است. سخت نیست عین سادگی است. عشق عاشقانه های باد وگندم است . اولین پناهگاه کودکی آخرین پناهگاه آدم است. زندگی زیباست حتی اگر کور باشی ؟ خوش آهنگ است حتی اگر کر باشی مسحور کننده است حتی اگر فلج باشی؟ اما بی ارزش است اگرثانیه ای عاشق نباشی اگر می دانستی دل ترک خورده ی من با یاد چشمان بارانی ات شکسته تر می شود هیچ گاه به من پشت نمی کردی اگر می بینی کسی به روی تو لبخند نمی زند علت را در لبان فرو بسته خودت جستجو کن.....
عشق ورزیدن خطاست حاصلش دیوانگی
است عشق ها بازیچه اند عاشقان بازیگر
این بازی طفلانه اند عشق کو ؟!
عاشق کجاست ؟! معشوق کیست؟
چه کسی میداند که تو در پیله ی تنهایی خود تنهایی؟
چه کسی میداند که تو در حسرت یک روزنه در فردایی؟
پیله ات را بگشا....تو به اندازه ی یک دنیایی
دوست داشتن همیشه گفتن نیست گاه سکوت است و گاه نگاه ........ غریبه ! این درد مشترک من و توست که گاهی نمی توانیم در چشم های یکدیگر نگاه کنیم
گفتم : مجنونم کفتی : باش
گفتم : چه سخت است؟ گفتی : چه زیباست
گفتم : تا به کی؟ گفتی : تا به آن وقت که چون شمع بسوزی از سر تا به پای
گفتم : افسوس که ندانی در این سوختن بالهای تو هم خواهد سوخت ای پروانه من
آنها که از دور نگاه میکنند می گویند:تو چه کم داری؟ هیچ!!!
و من باران اشکهایم را در ابرچشمانم پنهان میکنم
و با لبخند پوچی به نشانه تایید سر تکان می دهم ....
اما خودم میدانم که هر گاه درون خود را میکاوم به یک غم بزرگ میرسم...
و آن غم نبودن توست !!!
من در کنار همه تو را کم دارم....
خیلی سخته....
اینکه بخوای همیشه با نفرت زندگی کنی....
اینکه حتی از نزدیکانتم نفرت داشته باشی...
از لحظات تلخت.........
از آینده مجهولت........
اینکه بخاطر غرورت بخندی اما تو خلوتت
گریه تنها مونست باشه........
حالم داره بهم می خوره...
از خودم...
از تو...
از همه این آدمای نفرت انگیز........
از این دنیای وانفسا که معلوم نیست
کی برای کی،
چی برای چیه!
از این لحظات تلخ که به پایان نمیرسه........
یادمه یکی بهم می گفت:
سلام به پسری که هر روز در حال شکستنه!!
آره راست می گفت.........
چقدر خوب تونسته بود در موردم قضاوت کنه...!
درست زده بود به هدف.......
شاید فکر می کنی همه اینایی که می گم دورغه....
چون هیچ وقت نتونستی بفهمی تو عمق این چشمها چی هست.
چون هیچ وقت نتونستی و نمی تونی که بفهمی...
هم خودمو هم حرفامو........
تو رو خدا صـدام نکن خوابتو داشتم می دیــدم
اطلسی های عاشقــو از گـل لبهـــات می چیدم
تو رو خدا صدام نـکن تو خواب تومهربون تری
دست منو می گیری و با خود به ابرها می بری
هزار تا آسمون واسـم ستاره ها رو می شماری
ماهو میاری رو زمین جاش منو اونجا می ذاری
چقد تو پاک و مهربون تو خواب من پا می ذاری
بیدار می شم تو می ری و باز منو تنها می ذاری
تو رو خـدا به جـون من خوابمو از چشام نگیر
تو جون بخواه منم می دم ، خوابمو از چشام نگیر
تو رو خدا صـدام نکن خوابتو داشتم می دیدم
اطلسی های عاشقــو از گل لبهــات می چیدم
ای کسانی که مرا کفن ودفن می کنید منرا در تابوت سیاهی بگذارید تا همه بدانند سیاه پوش بودم چشم هایم را باز به گذارید تا همه به دانندچشم انتظار بودم دست هایم را باز به گذارید تا همه به دانند چیزی با خود نبردم و در اخر قطع یخی به شکل صلیب به گذارید تا با اولین طلوع خورشید به جای یارم اشک بریزم
2. دل تاری است که وقتی بشکند بهتر می نوازد.
3. خدا را بخوان تا خدا تو را از خواندنی ها قرار دهد.
4. غرور از فرشته شیطان ، و تواضع از خاک ، انسان می سازد.
5. گرفتار گناه ، اسیر هر دو عالم است.
6. حقیقت رنگ کردن مردم عینکی شدن خود است.
7. زنی که جواهر است از جواهرات برای خویش بت نمی سازد.
8. چشم دروغگو بیشتر از معمول پلک می زند.
9. مطالعه یک کتاب تجربه یک زندگیست.
10. لبخند طاق نصرتی بر دروازه دل است.
11. کودکان خوبند اگر خلاف کردند بزرگترها را ادب کنید.
12. رابطه ای که با هوس شروع شود، با تنفر خاتمه می یابد.
13. چاله شکست پر است از انسان های تندرو.
14. دوست جدید دنیای جدید است.
15. همه از عشق دم می زنند اما عاشقان در سکوت می میرند.
16. هر کس در هنگام شکست ها نشکند پیروز است.
17. همه انسان ها در شهر خیال خویش اسطوره هایی منحصر به فردند.
18. زندگی ساختنی است نه گذراندنی.
19. جهان بزرگتر از آن است که با کار تو خراب شود با گناه خود را خراب نکن.
20. غرور انهدام است مغرور نباش.
21. ای انسان بمان برای ساختن و نساز برای ماندن.
22. امروز فرصتی است برای جبران دیروز و ساختن فردا.
23. ارزانترین و زیباترین آرایش صورت لبخند است.
24. بقا از آن خداست باور ندارید از گذشتگان بپرسید.
25. کسی که هدف های بزرگ دارد بزرگ می میرد.
26. در میدان عشق قاتل و مقتول محبوب یکدیگرند.
پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم. دختر
لبخندی زد و گفت ممنونم.
تا اینکه یه روز اون اتفاق افتاد.حال دختر خوب نبود...نیاز فوری به قلب داشت...از پسر خبری نبود...دختر با خودش می گفت: می دونی که من هیچ وقت نمی ذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی...ولی این بود اون حرفات؟...حتی برای دیدنم هم نیومدی...شاید من دیگه هیچ وقت زنده نباشم...آرام گریست و دیگر هیچ چیز نفهمید...
چشمانش را باز کرد،دکتر بالای سرش بود. به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟ دکتر گفت نگران نباشید،پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت کنید...در ضمن این نامه برای شماست!..
دختر نامه رو برداشت،اثری از اسم روی پاکت دیده نمی شد،بازش کرد ودرون آن چنین نوشته شده بود: سلام عزیزم.الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم..پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت)
دختر نمی تونست باور کنه...اون این کارو کرده بود...اون قلبشو به دختر داده بود...
آرام آرام اسم پسر رو صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد...و به خودش گفت چرا حرفشو باور نکرد
انتظار مرگ
از انتظار بی سر انجام خسته ام
گم کرده راهم آشفته حالم
در میان آتش تردید و انکار
چون مرغکی بی پرو بالم
آه جانسوزم گواه حال زارم
اشک بی پایان چشمانم
حکایت از فراق ماه شب هایم
آسمانم بی ستاره ست
شمع سوزان وجودم رو به پایان است
آه اگر این زجر بی پایان
به وصل او نگردد عاقبت انجام
چون ماهی دور از موج دریا
میان خاک و بد نامی و اوهام
به سوی بی سرانجامی آمال
پیش خواهم رفت
آه اگر زنگار مانده بر در و دیوار احساس
با حضور او نگردد پاک
چون نسیمی در میان باد و طوفان
به سوی مردن انسان پیش خواهم رفت.
باز هم قلبی به پایم افتاد
باز هم درگیرودار یک نبرد
عشق من برلب سردی چیره شد
باز هم از چشمه لبهای من سیراب شد سیراب شد
باز هم در بستر آغوش من
رهروی درخواب شد در خواب شد
بر دو جشمش دیده میدوزم به ناز
خود نمیدانم چه می جویم در او
عاشقی دیوانه می خواهم که زود
بگزرد از جاه و مال آبرو
من اگر روح پریشان دارم
من اگر غصه هزاران دارم
گله از بازی دوران دارم
دل گریان،لب خندان دارم
به تو و عشق تو ایمان دارمدر غمستان نفسگیر، اگر
نفسم میگیرد
آرزو در دل من
متولد نشده، می میرد
یا اگر دست زمان درازای هر نفس
جان مرا میگیرد
دل گریان، لب خندان دارم
به تو و عشق تو ایمان دارم
من اگر پشت خودم پنهانم
من اگر خسته ترین انسانم
به وفای همه بی ایمانم
دل گریان، لب خندان دارم
به تو و عشق تو ایمان دارم
میدونم خیلیا عشق رو تجروبه کردن
اما این عشق چیست؟ شاید رویاست
شاید فکر می خوام از دل خودم بگم
عشق: فلسفه ای از وجود ادمی است که
به مرور زمان اغاز میشه و بعد از چندی که
با همدم خود به اخرین حد عشق میرسی تموم میشه
اخرین حد عشق: درون ادمی قلب وجود دارد
که اورا وادار به دوست داشتن میکند
و به عادتی که همیشه در خاطرش میماند
آسمونو غم گرفته بعد پرواز نگاهت، از همون روزی که رفتی دیده ام مونده به راهت
جز وفا از من چه دیدی که از عشقم بریدی، خط باطل بر عبور از مرز خوشبختی کشیدی
ای که تقدیر دلم رو از سیاهی ها گرفتی، باورم نمیشه هرگز، از گذشته ها گذشتی
بیا از غبار جاده که دلم خیلی گرفته، توی هر گوشه قلبم غزلی از غم نهفته
این امید ناامیده، اون که از خود بریده، زجر تلخ انتظار رو به یک نگاه خریده
باز امیدم به تو بسته ای سپهر آسمانی، باز سر کن نغمه ای رو از دیار هم صدایی
همین حالا که من تنهام
خداحافظ به شرطی که
بفهمی تر شده چشمام
خداحافظ کمی غمگین،
به یاد اون همه تردید
به یاد آسمونی که
منو از چشم تو میدید
اگه گفتم خداحافظ
نه اینکه رفتنت سادس
نه اینکه میشه باور کرد
دوباره آخر جاده اس
خداحافظ واسه اینکه
نبندی دل به رؤیا ها
بدونی بی تو و با تو،
همینه رسم این دنیا
خداحافظ همین حالا............
"خداحافظ"
از یک عاشق شکست خورده پرسیدم:
بزرگ ترین اشتباه؟ گفت عاشق شدن
گفتم بزرگ ترین شکست؟ گفت شکست عشق
گفتم بزرگترین درد؟ گفت از چشم معشوق افتادن
گفتم بزرگترین غصه؟ گفت یک روز چشم های معشوق رو ندیدن
گفتم بزرگترین ماتم؟ گفت در عزای معشوق نشستن
گفتم قشنگ ترین عشق؟ گفت شیرین و فرهاد
گفتم زیبا ترین لحظه؟ گفت در کنار معشوق بودن
گفتم بزرگترین رویا؟ گفت به معشوق رسیدن
پرسیدم بزرگترین ارزوت؟ اشک تو چشماش حلقه زدو با نگاهی سرد گفت: ( مرگ)
هیچ وقت از دوست داشتن انصراف نده...
حتی اگر کسی بهت دروغ گفت بازم بهش فرصت بده...
عشق را تجربه کن حتی اگر توش شکست بخوری...
اینو بدون که اگر کسی وارد زندگیت شد و گذاشت ورفت
علاوه بر اینکه یه خاطره به جا میزاره میتونه یه تجربه هم به جا بزاره ..
تو یعنی نم نم بارون ، رو تن قشنگ بیشه
یه طلسم عاشقونه که می مونه تا همیشه
تو صدای خنده هامی ، یه طنین تا اوج رویا
تو یعنی یه جای خلوت ، تو تلاطم یه دریا
تو سکوت سرخ عشقی که پر از حرفای نابه
می دونم هستی یه جایی ، اما دیدنت یه خوابه
تو تبلور یه حسی ، التهاب دل تو سرما
خنکای سبز سایه ، توی قله های گرما
عاشقی گـــوهــر پاکیست کـــه در هــر کس نیست
اوج پـــــــرواز عـــقـــاب پـــهنه ی کــــرکــــس نیست
نـــاکــســـان شــکـــل کــســـانند ولی پـــشـت نقاب
مــظـــهـــر پــاکــی قـــلـــب جـــامه ی اطلس نیست
گــرچـــه عــاشــق بــه زبـــان هیچ نگوید جــز عشق
لـــیـــک در وادی عــشــق خوش زبانی بس نیست
عـــشـــق طــوفـــان و در آن مـــرد عــمــل بایـد بود
مدعی گـــرچــه خــــوش آواز ولی جـز خس نیست
دلــــک ســاده ی من پــنـــد مــــرا گــــوش بـــگـــیـر
هر که از عشق سخن گفت که آنکس کس نیست
دلم میخوادتوی رگام به جای خون عشق تو باشه .
دلـــــــم میخواد تو نفسـم گرمــی مهر تو باشه .
دلم میخواد تو قلب من همیشه عشق تو باشه .
دلم میخواد آتش عشق من و تو تا زنده ایم روشن باشه .
دلم میخواد که قلب من همیشه پیش تو باشه .
دلم میخواد که فصل عشق من و تو واسه همیشه بهار باشه .
دلم میخواد که رو لبات همیشه لبخند باشه .
دلم میخواد که عشقمـــــــون توی جهـــان یکی باشه .
دلم میخواد که دست من فقط تو دست تو باشه .
دلم میخواد که رو دیوار همیشه عکس تو باشه .
دلم میخواد که قلب تو همیشه مال من باشه .
دلـــم میخواد که قلب من همیشه پیش تو باشه
خانه ام وقتی که می آیی تمامش مال تو
هر چه دارم غیرتنهایی تمامش مال تو
ضرب آهنگ غزلهایم صدای پای تو
این صدای پای رویایی تمامش مال تو
عشق من عشق زمینی نیست باور کن عزیز
عشق من عشق اهورایی تمامش مال تو
تنها بودن سخت است
این که از هر طرف رانده شوی دیوانه کننده است
این که هیچ کس تو را نفهمد مر گ آور است
و من تنها مرده ی دیوانه ای هستم
که آرزوی دیدن تو را می کنم
آری تو
تو که گوش می کنی و هیچ نمی گویی
و من سال هاست که شب ها به امید دیدن تو در رویا، می خوابم
و اما تو...
پس کی به این خواب های بی خوابی ام می آیی
به شب های بیداری ام و
به اشک های ناتمامم
نگو که دوباره دلم شکست و به سویت آمدم
نگو که وقتی خوشم شکرت نمی کنم
که تو دروغگو نیستی!
می دانم که جزای گناه از یاد بردن تو عشق است
و من که تنها مرده ی دیوانه ام
از تو هر دو را می خواهم
هم عشق را
و هم تو را
آری من عشق تو را می خواهم
عشق به تو!
منتظرم...
منتظر لبخند های همیشگی تو
منتظر مهربانی ات
و منتظر دیدنت
مرا با خود ببر از این بهشتی که تو در آن نیستی
که من سخت آشفته ام...
دیـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــدم
خونـم حـلال ولـی بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون
به پایه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
اونیکه عاشـق شده بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود
بد جوری تو کارتو مونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
برای فاتحه بهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
حالا باید فاتحه خونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
تــــموم وســـعت دلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو
بـه نـام تـو سنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد زدم
غــرور لعنتی میگفــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
بازی عشـــــقو بلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
از تــــو گــــله نمیکنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
از دســـت قــــلبم شاکیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
چــرا گذشتـــم از خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــودم
چــــــــراغ ره تـاریکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیم
دوسـت ندارم چشمای مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن
فردا بـه آفتاب وا بشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
چه خوب میشه تصمیم تــــــــــــــــــــــــــــــــو
آخـر مـاجرا بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشه
دسـت و دلت نلــــــــــــــــــــــــرزه
بزن تیر خــــــــــــــــــلاص رو
ازاون که عاشقــــت بود
بشنواین التماسرو
دوستت دارم...
حس غریبی است دوست داشتن و عجیب تراز آن است دوست داشته شدن...وقتی می دانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد دنیایمان را با آن میسازیم و چه دنیای زیبایی خواهیم داشت و نفس ها و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده به بازیش میگیریم...هرچه ما عاشق تر او سر خوش تر هر چه ما دل نازک تر او بی رحم تر...تقصیر از ما نیست تمامی قصه های عاشقانه اینگونه به گوشمان خوانده شده اند.هر چه ما عاشق تر او مست تر هر چه ما دل نازک تر ........................
یه روز خدا به یکی از فرشته هاش گفت:"برو یه سری به بنده هام بزن."
فرشته اومد زمین
مدتی بین آدما زندگی کرد... تا اینکه دلش رو به یکی از زمینی ها باخت.
خدا بهش گفت:"حالا که دلت رو به کسی دادی، منم بالهات رو می گیرم. این مجازات واست کافیه."
ولی فرشته دیگه هیچی واسش مهم نبود
خدا بهش هشدار داد که اگه دلت بیشتر از من واسه اون بتپه، جرقه ای که از اول تو دلت گذاشتم شعله ور می شه...
مواظب باش.
فرشته حرف خدا رو نشنید چون کر شده بود، نشو نه ها رو ندید چون کور شده بود. تا اینکه جرقه کم کم شعله ور شد و
آتیش گرفت.
اون فرشته روزی به خودش اومد که دیگه دیر شده بود.
سعی کرد آتیش دلش رو خاموش کنه، ولی آتیش دود کرد ...
آنقدر دود کرد تا چشمای فرشته رو سوزوند و مرواریدهای چشماش فرو ریخت.
حالا مدتهاست که مرواریدهای قشنگی از چشمای فرشته می ریزه
همون لحظه ای که حس قشنگی به زمینی ها دست می ده
ولی هیچکس نمی دونه که این قطره ها
اشکای یه فرشته عاشقه که باعث عاشق شدن اونا می شه
ستاره هنوز بیداری مگه امشب خواب نداری؟
نکنه تو هم مثل من عاشقی چشم انتظاری !
نکنه تو هم تو شبها خسته از غبار جادّه
خواب مهتابو میبینی که میاد پای پیاده !
نکنه هجوم ابرا تو رو هم از من بگیره!
ستاره برای بودن دیگه فردا خیلی دیره
حالا که خورشید طلسمه قلعه سنگی تو خوابه
تو نگو عشقا دروغه تو نگو دنیا سرابه
با کدوم بهونه باید شب رواز تو کوچه دزدید؟
گل سرخ عاشقی رو به غریبه ها بخشید؟
ستاره همه وجودم پیشکِِِش یاد تو باشه
تو بمون تا چشمای تو با سفیدی آشنا شه
من اگه اسیر خاکم، تو که جات تو آسمونه!
دل خوشم به اینکه هر شب تو بیای رو بوم خونه
هم نشین ابرو ماهی توی اونهمه سیاهی
نکنه اونقده دور شی که دیگه منو نخواهی!
وقتیکه تنگ غروب دوباره بارون میباره
آسمون شهرمون باز تورو یادم میاره
دوباره دلم میخواد دستاتو محکم بگیرم
زیر گرمای نگاهت دوباره جوون بگیرم
صدای چک چکه بارون توی قلبم میزنه
واسه حرفای قشنگت دل من پر میزنه
تو فرار قطره ها خاطره هام جوون میگیرن
باز سراغتو از این خسته بی جوون میگیرن
توی آسمون چشمام داره بارون میگیره
بغض این دلم بزرگه داره آروم میگیره