شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

ღஜღشــکــــســـت عـــشــقـــیღஜღشــکستـ غرورღஜღ
شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

ღஜღشــکــــســـت عـــشــقـــیღஜღشــکستـ غرورღஜღ

ونپرسیم که فواره اقبال کجاست؟
و نپرسیم چرا قلب حقیقت آبی است.
و نپرسیم پدرهای پدرها چه نسیمی،چه شبی داشته اند.
پشت سر نیست فضایی زنده.
پشت سر مرغ نمی خواند.
پشت سر باد نمی آید.
پشت سر پنجره سبز صنوبر بسته است.
پشت سر روی همه فرفره ها خاک نشسته است .
پشت سر خستگی تاریخ است .
پشت سر خاطره موج به ساحل صدف سرد سکون می ریزد.

خدایا...چرا همیشه من باید همنشین انتظار و سایه غم باشم؟
چرا همیشه باید حسرت لحظات گذشته را بخورم؟
چرا همیشه اتفاقاتی برام می افته که نتونم به جایی که می خوام برسم؟
چرا؟...تو خدایی ... تو بزرگی... ولی خوب لااقل یا طاقتش رو بهم بده یا منو دچار

انتظار نکن

خدایا ...شکرت

 

آقا امروز یه دفعه نگام خورد به کتاب راز گل سرخ سهراب

خیلی شعراش رو دوست دارم چون در عین سادگی و خودمونی بودن حرفاشو گفته

راحت و بی غل و غش شعر گفته

اینم معروفترین شعرش صدای پای که اون رو در آبان سال ۱۳۴۴ در فصلنامه آتش به چاپ رسونده البته من گلچین کردم!

راستی یه چیز دیگه من همشهری سهرابم ... !!

من به مهمانی دنیا رفتم :من به دشت اندوه؛  من به باغ عرفان،  من به ایوان چراغانی دانش رفتم.
رفتم از پله مذهب بالا،  تا ته کوچه شک،  تا هوای خنک استغنا،تا شب خیس محبت رفتم.
من به دیدار کسی رفتم در آن سر عشق .
رفتم،رفتم تا زنتا ،تا چراغ لذت،  تا سکوت خواهش،  تا صدای پر تنهایی.
چیزها دیدم در روی زمین:
کودکی دیدم ، ماه را بو می کرد.
قفسی بی در دیدم که در آن ،روشنی پرپر می زد.
نردبانی که از آن ، عشق می رفت به بام ملکوت.
من زنی دیدم در هاون نور می کوبید.
ظهر در سفره آنان نان بود ، سبزی بود، دوری شبنم بود، کاسه داغ محبت بود.
من گدایی دیدم،دربه در می رفت آواز چکاوک می خواست وسپوری
که به یک پوسته خربزه مبرد نماز.

شاعری دیدم هنگام خطاب ،به گل سوسن می گفت :"شما"
 
من کتابی دیدم ، واژه هایش همه از جنس بلور.
کاغذی دیدم،از جنس بهار
وزه ای دیدم دور از سبزه،
مسجدی دور از آب.
سر بالین فقیهی نومید،کوزه ای دیدم لبریز سئوال.

چرخ یک گاری در حسرت واماندن اسب
اسب در حسرت خوابیدن گاری چی،
مرد گاری چی در حسرت مــــرگ.

سفر دانه به گل.
سفر پیچک ازاین خانه به آن خانه،سفر ماه به حوض.
فوران گل حسرت از خاک،ریزش تاک جوتان از دیوار.
بارش شبنم روی پل خواب ،پرش شادی از خندق مرگ.
گذر حادثه از پشت کلام.

جنگ یک روزنه با خواهش نور 
جنگ یک پله با پای بلند خورشید
جنگ تنهایی با یک آواز
جنگ زیبای گلابی ها با خالی یک زنبیل
جنگ خونین انار و دندان
جنگ نازی ها با ساقه ناز
جنگ طوطی و فصاحت با هم
جنگ پیشانی با سردی مهر.

 

اهل کاشانم اما؛شهر من کاشـــان نیست
شهر من گم شده است
من با تاب ؛من با تاب
خانه ای در طرف دیگر شب ساخته ام.

من در این خانه به گمنامی نمناک علف نزدیکم
من صدای نفس باغچه را می شنوم
و صدای ظلمت را ،وقتی از برگی می ریزد.
وصدای سرفه روشنی از پشت درخت ،
عطسه آب از هر رخنه سنگ ،
چکچک چلچله از سقف بهار.
وصدای صاف ،بازوبسته شدن پنجره تنهایی.
وصدای پاک ،پوست انداختن مبهم عشق،
متراکم شدن ذوق پریدن در بال
و ترک خوردن خودداری روح.
من صدای قدم خواهش را می شنوم
وصدای؛پای قانونی خون را در رگ ،
ضربان سحر چاه کبوترها،
تپش قلب شب آدینه،
جریان گل میخک در فکر،
شیهه پاک حقیقت از دور .
من صدای وزش ماده را می شنوم
و صدای،کفش ایمان رادر کوچه شوق.
وصدای باران را ،روی پلک تر عشق،
روی موسیقی غمناک بلوغ،
روی آواز انارستان.
وصدای متلاشی شدن شیشه شادی در شب ،
پاره پاره شدن کاغذ زیبایی،
پر و خالی شدن کاسه غربت از باد.

 

در همه مراحل زندگی تون ایشالا سربلند و پیروز باشید!


ادامه مطلب ...