شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

ღஜღشــکــــســـت عـــشــقـــیღஜღشــکستـ غرورღஜღ
شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

ღஜღشــکــــســـت عـــشــقـــیღஜღشــکستـ غرورღஜღ

تو میایی

ابرها می شتابند از برای یک بوسه

سوی چاه خورشید

و من

دست زیر چانه

خیره بر حجله نیلی

تو زمن می رنجی

می گذری

و من

دست زیر چانه

خیره بر حجله نیلی ...

کاش ابری بودم خورشیدکم ...

نوشته شده توسط ا-خ-باد در چهارشنبه 30 شهریور 1384 و ساعت 03:09 ق.ظ [+] | نظرات ( 5)
ویرایش شده در تاریخ - و ساعت-

آهای ....

هر کی می خوای باش ... باش

دستاتو از سر شونه م  بردار

می خوام رو پای خودم بایستم  

 

اکبر گنجی روزنامه نگار در بند

شعر زیر را تقدیم به این مرد بزرگ می کنم ...

چراغ

نورش را قسطی بین در و پنچره تقسیم می کند

سایه ام همراه پاندول ساعت قدیمی کوتاه و بلند می شود

من

شب

و ورقه ای که از بالای میز ملتمس من است

نه!

نه ... نمی نویسم

من زیر هیچ ورقه ای نمی نویسم که دیگرنمی نویسم !

آخرین وضعیت گنجی به نقل بی بی سی

خودکارم را جوهر می کنم

تا پایان قصه ام را بنویسم

من

       شب

             و یک سوزن هوا ! 

لبهایمان زنجیر شد ، افکارمان درگیر شد

روزنامه ها تعطیل شد ، اشکهای ما تقطیر شد

شاعر مباش در بند عقل ، عاقل نمی گردد دلت

بگو بگو حرف دلت ، در کار شیخ تذویر شد

باز هم نگاه منتظر ، بازهم نزاع عقل و دل

یاران فروختند دل به زر ، اینجا دلم زنجیر شد

زنجیری پول و زمین ، غافل ز عقل و دل و دین

نقد شعر بر میزان کین ، شعر مرضی واگیر شد

شاعری و آزادگی ، دیوانگی ست ای نازنین

آشنا مشو با فرقه ای ، شاعر غریب تعبیر شد