ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
عشق فراموش شد
رفت و تو دل آدم ها خاموش شد
دیگر اثری از محبت نیست
دنیا تیره گشت و غم فراوان شد
خوشبختی دیده نمی شود در نگاه مردم
مهربانی پر کشید و تو آسمان ها گم شد
آخر لذت هوس شد
فرشته عشق مرد
خدا عصبی شد
عشق فراموش شد
زندگی غم به خود گرفت و خاموش شد
بگذشت در فراق شبهای بی شمار
هر شب در این امید که ببینمت .
نازم به بی نیازیت ای شوخ سنگدل
هرگز نشد اسیر بی تمنا ببینمت .
منت پذیر قهر و عتاب تواءم ولی
می خواستم که بهتر از اینها ببینمت.
شب چون به چشم اهل جهان خواب
می دود میل تو گرم در دل بی تاب می دود .
در پرده نهان دلم جای می کنی گویی
به چشم خسته تنی خواب می دود .
می بوسمت به شوق و برون می شوم
ز خویش چون شبنمی که برگل شاداب می دود.