ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
سکوت بود و در آن یک جهان فریاد؛ یک جهان صحبت و حرف؛
و مدفون کرده بودم همه را در قلب خویش...
آن هنگام که میرفتی غمگین بودم و غصهدار؛ نگاه میکردم؛ چشمانت را میدیدم که
دریایی بود خونین از غروب آفتاب و لبریز بود و میبارید باران اشکهایش...؛
من مانده بودم؛ گوشهای آرام ایستاده بودم و مینگریستم ؛
لبانم آرام بود اما در قلبم غوغایی بود؛ فریادها بود؛
خواهشها بود و تمناها : که "ای دوست با من بمان؛ صبر کن تا با هم پرواز کنیم؛ با
هم برویم ..." و تو کولهبارت را بسته بودی؛
لبانم قفل شده بود و حرفها زندانی قلبم بودند: "بمان ؛ بمان ..." حرفها در سینه
خفه میشد و باز هم سکوت ...
حرکت کردی؛ ایستادی و برای لحظهای به عقب نگریستی... و به راه افتادی ...
بغض در گلویم ترکید و صدای آن قفل لبانم را شکست و فریاد زدم : "با من بمان ... ای
دوست با من بمان ..." و تو ایستادی و دستانت چه گرم بودند ... .
این همه سکوت و فاصله را
از من بگیر
و دستان پر مهرت را بر من ببخشای
تا دستان سردم را در بر گیرند
هوا سرد است
هوا سرد است
اما با داشتن دستان تو
از سرما هراسی نیست
دستان پر مهرت را بر من ببخشای
تا من تمام هستی ام را بر تو بخشم
هوا سرد است
هوا سرد است
...
..
برای زیستن دو قلب لازم است
قلبی که دوست بدارد قلبی که دوستش بدارند
قلبی که هدیه کند قلبی که بپذیرد
قلبی که بگوید قلبی که جواب بگوید
قلبی برای من قلبی برای انسانی که من می خواهم
تا انسان را در کنار خود حس کنم
ادامه مطلب ...