شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

ღஜღشــکــــســـت عـــشــقـــیღஜღشــکستـ غرورღஜღ
شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

ღஜღشــکــــســـت عـــشــقـــیღஜღشــکستـ غرورღஜღ

پیامک های زیبا

همیشه فکر کن تو یه دنیای شیشه ای زندگی میکنی. پس سعی کن به طرفه کسی سنگ پرتاب نکنی چون اولین چیزی که میشکنه دنیای خودته

*********************************************

 سیب سرخی رابه من بخشید و رفت ، عاقبت برعشق من خندید ورفت ، اشک درچشمان سردم حلقه زد ، بی مروت گریه ام رادید و رفت

*********************************************

خیلی سخته که بغض داشته باشی ، اما نخوای کسی بفهمه ... خیلی سخته که عزیزترین کست ازت بخواد فراموشش کنی ... خیلی سخته که سالگرد آشنایی با عشقت رو بدون حضور خودش جشن بگیری ... خیلی سخته که روز تولدت ، همه بهت تبریک بگن ، جز اونی که فکر می کنی به خاطرش زنده ای ... خیلی سخته که غرورت رو به خاطر یه نفر بشکنی ، بعد بفهمی دوست نداره ... خیلی سخته که همه چیزت رو به خاطر یه نفر از دست بدی ، اما اون بگه : دیگه نمی خوامت

*********************************************

 خواب ناز بودم شبی.... دیدیم کسی در میزند.... در را گشودم روی او ...دیدم غم است در می زند... ای دوستان بی وفا...از غم بیاموزید وفا..غم با آن همه بیگانگی..... هر شب به من سر می زند

*********************************************

 

*********************************************

 تمام غمها را در کنارت ساده دیدم تمام عشقها را در نگاهت ساده دیدم تو به من یاری دهد تو مرا عاشق کن

*********************************************

 هر وقت خواستی بدونی کسی دوستت داره تو چشماش زول بزن تا عشق رو تو چشماش ببینی اگه نگات کرد عاشقته . اگه خجالت کشید بدون برات میمیره . اگه سرشو انداخت پایین و یه لحظه رفت تو فکر بدون بدونه تو میمیره و اگر هم خندید بدون اصلا دوست نداره

*********************************************

 زنی زیبا می رفت ، مردی او را دید و دنبال او روان شد . زن پرسید که چرا پس من می آیی ؟ مرد گفت : برتو عاشق شده ام . زن گفت : برمن چه عاشق شده ای ، خواهر من از من خوبتر است و از پس من می آید ، برو و بر او عاشق شو . مرد از آنجا برگشت و زنی بدصورت دید ، بسیار ناخوش گردید و باز نزد زن رفت و گفت : چرا دروغ گفتی ؟ زن گفت : تو راست نگفتی . اگر عاشق من بودی ، پیش دیگری چرا می رفتی ؟

*********************************************

 افسوس آن زمان که باید دوست بداریم کوتاهى مى کنیم ، آن زمان که دوستمان دارند لج بازى مى کنیم ، و بعد براى آنچه که از دست رفته است آ ه مى کشیم

*********************************************

  اجازه هست خیال کنم تاآخرش مال منی؟ خیال کنم دل منو با رفتنت نمی شکنی اجازه هست خیال کنم بازم میای می بینمت بااون چشمای مهربون دوباره چشمک میزنی طپش طپش باچشمکت غزل بگم برای تو بااتکا به عشق تو تو زندگی برم جلو

*********************************************

 با سکوتم هر روز شعر ها می ساختم با خیالم هر شب روزها می دیدم که در آن غربت تنگ دلگیرم که نه تنها هستم که خیال خود را آسوده تر پندارم تو نمی دانی باز در کدامین روزی شعر هایت را می خوانم و نمی دانی تو که کدامین شعرت دلگرم لب های من است با خود فکر کردم که دگر نبندد دل به هر راه می بایست رفت نه تنها در این غربت تلخ

*********************************************

 هر چندتا تو منو دوست داری من یه دونه بیشتر دوست دارم میدونی اینجوری خوبیش اینه که حتی اگه منو دوست نداشته باشی باز من یه دونه دوست دارم

 *********************************************

محمد جانبلاغی  /// jmp.blogsky.com/

جیرجیرک به خرس گفت: دوست دارم، خرس میگه: الان وقت خواب زمستانیمونه، بعد صحبت می‌کنیم. خرس رفت خوابید ولی نمی‌دونست که عمر جیرجیرک فقط سه روزه

حالت می کنم اما...

 حلالت میکنم اما هنوزم از تو دلگیرم

تو میخندی و من آروم تو دست گریه میمیرم

حلالت میکنم اما نباید از خودم رد شم

تو گم میشی و من اینجا

تو رو با گریه می بخشم

تقاصه آرزوهامو کجای قصه پس دادی

که از اوج پریدن ها به خاک گریه افتادی

کجای قصه پرواز چراغ راه رو گم کردم

که باید اینهمه تنها به سوی خونه برگردم

حلالت میکنم اما به دیروز تو زنجیرم

تو رو گم میکنم وقتی تو دست گریه میمیرم

حلالت میکنم اما نمیتونم که برگردم

تمومه آرزوهامو تو دنیای تو گم کردم

من از روزایی میترسم که پشت مرز تقدیرن

از اینکه حتی فرداهام تو دستای تو میمیرن

حلالت میکنم اما هنوزم از تو دلگیرم..

ترس

ترس

با سلام خدمت شما دوستان و کاربران عزیز.

من به دلیل حرفه ای که انتخاب کرده ام روزانه مورد مشورت خیلی از عزیزان قرار می گیرم.

بیشتر این عزیزان از من می پرسند که آقای جانبلاغی بهترین کتابی که خواندید چی بوده؟ یا بهترین فیلم و...

و من همیشه یک جواب می دهم.می گم خوب برید ببینید که بهترین فیلم چی هستش.

چون بهترین فیلم برای من ممکنه اصلا برای شما مهم نباشه یا بهترین کتاب برای من ممکن است برای شما بهترین نباشد.

البته بد نیست که انسان نظرات دیگران را بپرسد ولی اینکه دیگران برای ما تعیین تکلیف کنند این بد است.

ما غالباً می رویم پیش مشاور، (این مشاور می تواند یک مشاوره حرفه ای یا یک دوست ما، پدر مادر و... باشد.) نمیریم که یک چیزی یاد بگیریم.یا یک دیدگاهی را برایمون باز بکنند. بلکه فقط به دنبال تایید هستیم.فقط می خواهیم بگیم که حق با من است.

حتی در برخی از ادارات و سازمان ها هم چنین است. مدیر مشاور انتخاب می کند نه برای اینکه یک دیدگاهی برای او باز بشه یا یک چیز جدیدی یاد بگیرید.

در یک شرکت که اسم نمیبرم وقتی که من یک ایده ای به این ها پیشنهاد کردم که با این روش جلو برویم.

گفتند که نه!! ما این روش را دوست نداریم ، خوشمون نمیاد.

گفتم دوست داشتن یه چیزه، کار کردن و کار نکردن یه چیز دیگری. اگر از من نظر می خواهید به نظر من اگر این روش را پیش برید سود بیشتری می کنید.

گفتند نه. آخر سر من مجبور شدم بهشون گفتم که بیایید یه کاری بکنیم.

شما اجازه بدید من روش خودم را برم اگر نتیجه نداد  من تمام حق و زحمه ام را بهتون پس می دهم.بهشون تعهد هم دادم. واگر جواب داد خوب بذارید کار پیش برود.

خیلی بحث بالا گرفت. در آخر هم حق و زحمه ما را پرداخت نکردند.

و جالب اینکه در ایمیلی که برای من فرستاده بودند(یکی از همین مدیران).گفته بودند آقای جانبلاغی اونجایی که شما زندگی می کنید(منظورش بوکان) مشتری پادشاه است. ومنظورش این بود که اینجا هر چی که من می خواهم می شود نه مشتری.

و من در جوابشون عرض کردم خیلی متشکرم که نقطه نظرات خود را می فرمایید. ولی به خاطر بسپارید که شما مشتری افکار من هستید.

یعنی من محمد جانبلاغی به عنوان یک مشاور افکار و ایده های خودم را به شما می فروشم.و اگر قرار باشد دیدگاهی که من بیان می کنم  شما برای من تعریف کنید، شما چه احتیاجی به مشاور دارید.

وقتی من به شرکت شما اومدم برای این اومدم که دیدگاهم با شما متفاوت است.

در یک کلام دنبال تایید و تصویب هستند.هرچی گفتند دیگران یا من به عنوان مشاوره تاییدشان کنم و...

حالا من صحبتم با شما عزیزان این است که مشکل ما این نیست که ما زیاد کتاب نخوندیم.یا مشاوره نشدیم و...

مشکل ما چیز دیگری است. به عقیده من جانبلاغی.

مشکل ما این است که بیشتر از آنچه لازم است میدانیم کمتر از آنچه لازم است عمل می کنیم.

همه ما میدونیم پس انداز چیز خوبیه ، همه ما می دانیم خونسردی چیز خوبیه ، رعایت حال دیگران، مهربانی ، حوصله دوست و رفیق کردن و... کار عاقلانه ای است.بازهم می خواهیم برویم دنبال کسی که تاییدمان کند.

بازهم می خواهیم کتابی بخوانیم که اندر فوائد این چه چیز های وجود دارد.

به نظر من(نظر شخصی من جانبلاغی) یکی از دلایلی که ما کم اقدام می کنیم ترس از شکست است.

مثلا می ترسیم بریم یک کتابی را بخریم و بعد خوشمان نیاد. خوب مثلا فکر می کنید در فرنگ  که مردم کتاب می خرند از همه کتاب ها خوششان می آید؟

نه..مسلما نه. می گویند کتاب فلانی را خوندم و زیاد خوشم نیومد. ولی خوندن. به همین جهت تیراژ کتاب ها بالای 5 میلیون است. یعنی اگر یک نویسنده بخواهد کتابی را بنویسد یک شبه پول دار می شود.

 برعکس نویسندگان ما. یا برای مثال یک هنرمندی میاد یک سازی یا موزیکی را آماده می کنند یک شبه همه آن را کپی می کنند.

غافل از اینکه بابا این هنرمند چقدر زحمت کشیده. یک ساعت موزیک، شعر و ترانه و نوازنده و ضبط و .... آماده کرده است.

آقا اگر خوشمون می آید بخریم. مثلا من موزیک اورجینال و قانونی فلان خواننده  را خریدم و  2سی دیش جالب نبود. ولی بخرید.کپی نکنید. اشکالی ندارد.

ولی می ترسیم. میترسیم اشتباه کنیم. می ترسیم ضرر کنیم.

زندگی را ما از طریق تجربه کردن می آموزیم. نه از طریق کتاب خودن.

در یک برنامه به طور کامل در مورد ترس صحبت کردیم. که شما می توانید با مراجعه با سایت فروشگاه آن را تهیه فرمایید.

قیمت:1000 تومان.

تا حالا چقدر روی خودتان سرمایه گذاری کرده اید؟

شاد و تندرست باشید. به امید دیدار شما عزیزان. دوستدار شما محمد جانبلاغی هستم.

طنز

یه روزی یه مرده نشسته بوده و داشته روزنامه اش رو می خونده که زنش یهو ماهی تابه رو می کوبه تو سرش!
مرده می گه: برا چی این کار رو کردی؟
زنش جواب می ده: به خاطر این زدمت که تو جیب شلوارت یه تکه کاغذ پیدا کردم که توش اسم جنى (یه دختر) نوشته شده بود…
مرده می گه: وقتی هفته پیش برای تماشای مسابقه اسب دوانی رفته بودم اسبی که روش شرط بندی کردم اسمش جنی بود.
زنش معذرت خواهی می کنه و می ره به کارای خونه برسه.
سه روز بعد، مرد داشت تلویزین تماشا می کرد که زنش این بار با یه قابلمه ی بزرگتر می کوبه تو سرش به طوری که مرده تقریبا بیهوش می شه.
مرد وقتی به خودش میاد می پرسه این بار برای چی منو زدی؟
زنش جواب می ده: آخه اسبت زنگ زده بود!

درخواست همکاری

خرید آنلاین درخواست همکاریهمکاری با سایت مکتب زندگی

مدیریت سایت از کلیه عزیزانی که در امر وبلاگ نویسی و ارایه مطالب دستی دارند دعوت به همکاری می نماید.

لطفا جهت همکاری، ایمیل خود را از طریق فرم نظرات همین مطلب برای ما بفرستید تا اطلاعات لازم جهت همکاری را برای شما ارسال نمایم.

پـــیامک های ارسالی شما عزیزان

به یاد داشته باشیم:

مهم نیست قفلها دست کیست.مهم این است که کلید ها دست خداست.

**فرستنده: مهسا**....0938220پیامک های ارسال شما ** 2227 239 0939

پیامک های ارسال شما ** 2227 239 0939

دوست داشتن ساده است و باور کردنش سخت. و تو ساده باور کن که سخت دوست دارم.

**فرستنده: محمد**09146338549پیامک های ارسال شما ** 2227 239 0939

پیامک های ارسال شما ** 2227 239 0939

غزل غزل به یاد تو قدم قدم فدای تو نفس نفس برای تو منم همش به یاد تو.

**فرستنده: آرام**09394508261پیامک های ارسال شما ** 2227 239 0939

پیامک های ارسال شما ** 2227 239 0939

اشتباه ما این بود که هرجا رنجیدیم، لبخند زدیم.فکر کردند درد ندارد ضربه هایشان را سنگین تر زدند...

**فرستنده: محمد**09146338549پیامک های ارسال شما ** 2227 239 0939

پیامک های ارسال شما ** 2227 239 0939

بالاتر از عشق عادت است، پس هیچگاه کسی را که به تو اعتماد کرده است را رها نکن.

**فرستنده:  سونیا**....0937470پیامک های ارسال شما ** 2227 239 0939

پیامک های ارسال شما ** 2227 239 0939

کاش دوست داشتن فرستادنی بود تا از راه دور تقدیمت می کردم

**فرستنده:  مریم**....0935817پیامک های ارسال شما ** 2227 239 0939

پیامک های ارسال شما ** 2227 239 0939

شعله محبت را مبادا خاوش کنی.دوریت عادت شود و مارا فراموش کنی.

**فرستنده:  سانار**....0936846پیامک های ارسال شما ** 2227 239 0939

پیامک های ارسال شما ** 2227 239 0939

 پیامک های ارسال شما ** 2227 239 0939لطفا شما هم پیامک های زیبای خود را برای ما بفرستید تا با نام خود شما در سایت درج نمایم.

  SMS0939 239 2227 

  SMS =  0939 239 2227

غریب

غریب آمده بودم غریب خواهم رفت
نچیده سیب به رویای سیب خواهم رفت

میان بوسه طنابی به دار می بافند
به گونه با گل سرخ فریب خواهم رفت

صدای خواب براحساس شهر می پیچید
وگفت با دل من بی نصیب خواهم رفت

ومرگ سهم تمام حیات حـّوا بود
اسیردست رسوم عجیب خواهم رفت

به شوق باغ پراز یاس های شهرقدیم
ازاین بهاردروغین نجیب خواهم رفت

اگرچه گریه براین شهرجرم زندان داشت
میان همهمه هاعن قریب خواهم رفت

زمان کوچ شد افسوس،دست من خالیست

غریب آمده بودم غریب خواهم رفت

چه می شود همه از جنس آسمان باشد

چه قدر فاصله اینجاست بین آدمها

چه قدر عاطفه تنهاست بین آدمها

کسی به حال شقایق دلش نمی سوزد

و او هنوز شکوفاست بین آدمها

کسی به نیت دل ها دعا نمی خواند

غروب زمزمه پیداست بین آدمها

چه می شود همه از جنس آسمان باشیم

طلوع عشق چه زیباست بین آدمها

تمام پنجره ها بی قرار بارانند

چه قدر خشکی و صحراست بین آدمها

به خاطر تو سرودم چرا که تنها تو

دلت به وسعت دریاست بین آدمها