کاش امشب عاشقی هم پا می گرفت ... تشنگی هم طعم دریا می گرفت ...
کاش امشب کوچه های منتظر ... یک سلام گرم از ما می گرفت ...
این سکوت تلخ . دنیای من است ... کاش دستت . دست دنیا میگرفت ...
آسمان ابری ترین اندوه را ... از دل سنگین شبها می گرفت ...
ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
کاش امشب عاشقی هم پا می گرفت ... تشنگی هم طعم دریا می گرفت ...
کاش امشب کوچه های منتظر ... یک سلام گرم از ما می گرفت ...
این سکوت تلخ . دنیای من است ... کاش دستت . دست دنیا میگرفت ...
آسمان ابری ترین اندوه را ... از دل سنگین شبها می گرفت ...
عقربه های ساعت رو به مشرق یخ بسته اند.
چشمانم سکوت کرده اند.
فقط نیمی از بلور مهتاب در آسمان پیداست و نیمی دیگرش را ابرها به اسارت بردهاند.
دلم هوای تپیدن با ستارگان را دارد و چشمانم هوای باریدن با ابرها.
در چشمان سبز تو خیره میشوم و مرغان بازیگوش نگاهت را به لبخندی شادمانه پرواز میدهم و خود عاشقانه بر ساحل چشمانت می نشینم.
تو پلک بر هم میزنی و هر بار فصلی از خاطره های سبز من مرور میشود.
زمان میوزد و در مسیر ثانیهها خاطرات من تبخیر می شوند.
دشتی از حرف و باغی از کلمه ها دارم، ای دوست!
هر چه بنویسم و بگویم کم است فقط میتوانم قلبم را بشکافم و قطره خونی را به عنوان «دوستت دارم» تقدیمت کنم.