شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

ღஜღشــکــــســـت عـــشــقـــیღஜღشــکستـ غرورღஜღ
شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

ღஜღشــکــــســـت عـــشــقـــیღஜღشــکستـ غرورღஜღ

صدای دل

صدای شکستن قلبم را نشنیدی چون غرورت بیداد میکرد

اشک هایم را ندیدی چون محو تماشای یاران بودی

ولی امیدوارم آنقدر در آینه مجذوب نشده باشی

که حداقل زشتی دیو خودخواهیت را ببینی

باشد که با دیگران چنین نکنی که با من کردی 

.:: مکتب زندگی ::. جانبلاغی

تو این زمونه ...

تو این زمونه شده غم برای من لباس تن
فقط یه شمع نیمه جون مونس لحظه های من

کاشکی یکی پیدا بشه معنی عشق و بدونه
برای این شکسته دل همیشه عاشق بمونه

می خوام که این پنجره رو به روی ابرا وا کنم
پر بکشم پروانه وار غم و دیگه رها کنم

چه خوبه در کنار تو، تو دشت عشق پا بذارم
این غم و غصه ی دل و یه گوشه ای جا بذارم

بیا امید زندگی که داری بوی تازگی
رمز پریدن و فقط تو می تونی واسم بگی

بیا امید زندگی که داری بوی تازگی
رمز پریدن و فقط تو می تونی واسم بگی

تنهایی.

 

www.jmp.blogsky.com   l  مکتب زندگی

مرا درغربت فردا رها کرد

دلم در حسرت دیدار او ماند

مرا چشم انتظار کوچه ها کرد

به من می گفت تنهایی عزیز است

ببین با دوریش با من چه ها کرد

تمام هستی ام بود و ندانست

که در قلبم چه آشوبی به پا کرد

 

www.jmp.blogsky.com   l  مکتب زندگی

شبی غمگین.شبی بارانی وشبی سرد

با تو بودن..

 

www.jmp.blogsky.com   l  مکتب زندگی   تا کدوم ستاره دنبال تو باشمwww.jmp.blogsky.com   l  مکتب زندگی

www.jmp.blogsky.com   l  مکتب زندگی  تا کجا بی خبر از حال تو باشمwww.jmp.blogsky.com   l  مکتب زندگی

www.jmp.blogsky.com   l  مکتب زندگی  مگه میشه از تو دل برید و دل کندwww.jmp.blogsky.com   l  مکتب زندگی

www.jmp.blogsky.com   l  مکتب زندگی  بگو می خوام تا ابد مال تو باشمwww.jmp.blogsky.com   l  مکتب زندگی

www.jmp.blogsky.com   l  مکتب زندگی  از کسی نیس که نشونی تو نگیرمwww.jmp.blogsky.com   l  مکتب زندگی

www.jmp.blogsky.com   l  مکتب زندگی  به تو روزی میرسم من که بمیرمwww.jmp.blogsky.com   l  مکتب زندگی

www.jmp.blogsky.com   l  مکتب زندگی  هنوزم جای دو دستات خالی موندهwww.jmp.blogsky.com   l  مکتب زندگی

www.jmp.blogsky.com   l  مکتب زندگی  تا قیامت توی دستای حقیرم خاک هر جاده نشستهwww.jmp.blogsky.com   l  مکتب زندگی

www.jmp.blogsky.com   l  مکتب زندگی  روی دوشم کی میاد روزی که با تو روبرو شمwww.jmp.blogsky.com   l  مکتب زندگی

www.jmp.blogsky.com   l  مکتب زندگی  من که از اول قصه گفته بودم غیر تو با سایه م نمی جوشمwww.jmp.blogsky.com   l  مکتب زندگی

خودش

 

  www.jmp.blogsky.com   l  مکتب زندگی  www.jmp.blogsky.com   l  مکتب زندگی  www.jmp.blogsky.com   l  مکتب زندگی  www.jmp.blogsky.com   l  مکتب زندگی  www.jmp.blogsky.com   l  مکتب زندگی  www.jmp.blogsky.com   l  مکتب زندگی  www.jmp.blogsky.com   l  مکتب زندگی  www.jmp.blogsky.com   l  مکتب زندگی  www.jmp.blogsky.com   l  مکتب زندگی  www.jmp.blogsky.com   l  مکتب زندگی  www.jmp.blogsky.com   l  مکتب زندگی  www.jmp.blogsky.com   l  مکتب زندگی  www.jmp.blogsky.com   l  مکتب زندگی

خودش اول نگاهم کرد خدایا / به صد خواهش صدایم کرد خدایا 

 گناه این جدایی گردن اوست / که او آخر رهایم کرد خدایا

www.jmp.blogsky.com   l  مکتب زندگی  www.jmp.blogsky.com   l  مکتب زندگی  www.jmp.blogsky.com   l  مکتب زندگی  www.jmp.blogsky.com   l  مکتب زندگی  www.jmp.blogsky.com   l  مکتب زندگی  www.jmp.blogsky.com   l  مکتب زندگی  www.jmp.blogsky.com   l  مکتب زندگی  www.jmp.blogsky.com   l  مکتب زندگی  www.jmp.blogsky.com   l  مکتب زندگی  www.jmp.blogsky.com   l  مکتب زندگی  www.jmp.blogsky.com   l  مکتب زندگی  www.jmp.blogsky.com   l  مکتب زندگی  www.jmp.blogsky.com   l  مکتب زندگی

 

می روم ...

 

می روم اما مرا با اشک همراهی مکن

بر نخواهم گشت دیگر معذرت خواهی مکن

من که راضی نیستم ای شمع گریان تر شوی

کار سختی می کنی از خویش می کاهی، مکن

صبحدم خاکسترم را با نسیم آغشته کن

داغ را محصور ، در بزم شبانگاهی مکن

آه! امشب آب نه ، آتش گذشته از سرم

با من آتش گرفته ، هر چه می خواهی مکن

پیش پای خویش می خواهی که مدفونم کنی

در ادای دین خود ، این قدر کوتاهی مکن.

www.jmp.blogsky.com   l  مکتب زندگی  www.jmp.blogsky.com   l  مکتب زندگی

اگه

 

اگه تو مال من بودی چشام به چشمات شک نداشت

                                          تنگ بلور آرزوم مثل حالا ترک نداشت

اگه تو مال من بودی جهنمم بهشت می شد

                                قصه ی عشق ما دو تا ، عبرت

                                                               سرنوشت می شد

دلتنگی

بگذار سر به سینه‌‌ی من تا که بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی دردمند را
شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق
آزار این رمیده‌ی سر در کمند را

بگذار سر به سینه‌ی من تا بگویمت
اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته‌جان
عمریست در هوای تو از آشیان جداست

دلتنگم آنچنان که اگر ببینمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت
شاید که جاودانه بمانی کنار من
ای نازنین که هیچ وفا نیست با مَنَت

تو آسمان آبی و روشنی
من چون کبوتری که پَرَم به هوای تو
یک شب ستاره‌های تو را دانه‌چین کنم
با اشک شرم خویش بریزم به پای تو

بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت ای چشمه‌ی شراب
بیمار خنده‌های تو‌ام بیشتر بخند
خورشید آرزوی منی گرم‌تر بتاب

شهر عجیب!

رسم این شهر عجیب است بیا برگردیم ،

قصد این قوم فریب است بیا برگردیم ،

عشق بازیچه شهر است ولی در ده ما، دخترعشق نجیب است بیا برگردیم،

 کرمها دردل هرکوچه اقامت دارند روستا مأمن سیب است بیا برگردیم،

چه حسابیست دراین شهرکه درمبحث جبر جای بعلاوه، صلیب است بیا برگردیم

پروردگارا

پروردگارا! 

به من بیاموز دوست بدارم کسانی راکه دوستم ندارند .. 

عشق بورزم به کسانی که عاشقم نیستند... 

بگریم برای کسانی که هرگز غمم را نخوردند...

به من بیاموز لبخند بزنم به کسانی که هرگز تبسمی به صورتم ننواختند...

 محبت کنم به کسانی که محبتی درحقم نکردند

گاهی

گاهی گمان نمیکنی و می شود

گاهی نمی شود که نمی شود

گاهی هزار دوره دعا بی اجابتست

گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود

گاهی گدای گدایی و بخت نیست

گاهی تمام شهر گدای تو میشود . . .

بی عشق سر مکن!

گاهی نفس به تیزی شمشیر می شود

 از هر چه زندگیست دلت سیر می شود

گویی به خواب بود جوانیمان گذشت

گاهی چه زود  فرصتمان دیر می شود

کاری ندارم آنکه کجایی ، چه می کنی

بی عشق سر مکن که دلت پیر می شود

وقتی کسی را دوست دارید،

وقتی کسی را دوست دارید، حتی فکر کردن

به او باعث شادی و آرامشتان می شود

 
وقتی کسی را دوست دارید، در کنار او که

 هستید، احساس امنیت می کنید.

 

وقتی کسی را دوست دارید، حتی با شنیدن صدایش،

 ضربان قلب خود را در سینه حس می کنید.

 


وقتی کسی را دوست دارید، زمانی که در

 کنارش راه می روید احساس غرور می کنید.

 

وقتی کسی را دوست دارید، تحمل

دوری اش برایتان سخت و دشوار است.  

وقتی کسی را دوست دارید، شادی اش برایتان زیباترین

 منظره دنیا و ناراحتی اش برایتان سنگین ترین غم دنیاست.
وقتی کسی را دوست دارید، حتی تصور بدون

 او زیستن برایتان دشوار است.

وقتی کسی را دوست دارید، شیرین ترین لحظات

 عمرتان لحظاتی است که با او گذرانده اید.
وقتی کسی را دوست دارید، حاضرید برای

 خوشحالی اش دست به هر کاری بزنید.

وقتی کسی را دوست دارید، هر چیزی را

 که متعلق به اوست، دوست دارید.

 
وقتی کسی را دوست دارید، در مواقعی که به بن بست

 می رسید، با صحبت کردن با او به آرامش می رسید.

 

وقتی کسی را دوست دارید، برای دیدن

 مجددش لحظه شماری می کنید.

 

وقتی کسی را دوست دارید، حاضرید از

خواسته های خود برای شادی او بگذرید.

 

وقتی کسی را دوست دارید، به علایق او

 بیشتر از علایق خود اهمیت می دهید.

وقتی کسی را دوست دارید، حاضرید به هر

 جایی بروید فقط او در کنارتان باشد.

وقتی کسی را دوست دارید، ناخود آگاه

 برایش احترام خاصی قائل هستید.

وقتی کسی را دوست دارید، تحمل سختی ها برایتان

 آسان و دلخوشی های زندگیتان فراوان می شوند.

وقتی کسی را دوست دارید، او برای شما زیباترین و

 بهترین خواهد بود اگرچه در واقع چنین نباشد.

 

وقتی کسی را دوست دارید، به همه چیز امیدوارانه

 می نگرید و رسیدن به آرزوهایتان را آسان می شمارید.
وقتی کسی را دوست دارید، با موفقیت و

 محبوبیت او شاد و احساس سربلندی می کنید.
وقتی کسی را دوست دارید، واژه تنهایی برایتان بی معناست. 
 

وقتی کسی را دوست دارید، آرزوهایتان آرزوهای اوست
 

وقتی کسی را دوست دارید، در دل زمستان

 هم احساس بهاری بودن دارید.
به راستی دوست داشتن چه زیباست، این طور نیست ؟

ببر

یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟

برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند.

در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند،

داستان کوتاهی تعریف کرد:


یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند. یک قلاده ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود. رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه، مرد زیست شناس فریاد زنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت. بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید. ببر رفت و زن زنده ماند.

داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد. راوی اما پرسید : آیا می انید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟

بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است! راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که «عزیزم ، تو بهترین مونسم بودی.از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود.››

قطره های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد: همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند. پدر من در آن لحظه وحشتناک ، با فدا کردن جانش پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه ترین و بی ریاترین ترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.

باز...

باز آن یار بی وفا
باز آن یار با جفا
رفته بی من ای خدا
باز که شده درد آشنا
من تنها یا دل شدم
او با کی شد همنوا
او که با من میدمید
او که از من می شنید
حال رفته بی من چرا
راز دل شد برملا
من بی او خوابم نبرد
او با کی شد هم قبا
باز من دیوانه شدم
مست با بیگانه شدم
او در دلم جا خوش بکرد
من رسوا ترین رسوا
خوش بودم وقتی که بود
مست بودم با دلبران

دوستی

یاد اون روزا که شروع آشنائی بود ..شروع آشنائی همیشه جالبه ولی زود گذره ...


گفتمش : دل می خری ؟

برسید چند؟

گفتمش : دل مال تو، تنها بخند !

خنده کرد و دل زدستانم ربود

تا به خود باز آمدم او رفته بود

دل ز دستش روی خاک افتاده بود

جای بایش روی دل جا مانده بود ......


اما همیشه هر شروعی پابانی هم داره .. پایان تلخی که هر روزش بد تر از مرگه ولی با گذشت زمان اون تلخی هم برات طعم شیرینی داره ،