شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

ღஜღشــکــــســـت عـــشــقـــیღஜღشــکستـ غرورღஜღ
شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

ღஜღشــکــــســـت عـــشــقـــیღஜღشــکستـ غرورღஜღ

وابستگی ناسالم

از همان لحظه اول که او را دیدید، دلتان برایش لرزید. درست در چند ثانیه، هزار و یک دلیل برای عاشق شدن پیدا کردید. اما این دلایل نمی‌توانند خوشبختی‌تان را تضمین کنند. عشق در این شرایط، بیشتر به یک جرقه می‌ماند، جرقه‌ای که نباید به آن اعتماد کنید و تمام آینده‌تان را بر پایه آن بسازید.



اگر می‌خواهید با برخی از نادرست‌ترین دلایل ازدواج آشنا شوید، در ادامه این مطلب با ما باشید،دلایلی که واقعا می‌توانند برای‌تان جالب باشند، اما نباید بگذارید که فریب‌تان بدهند.
 

وقتی فکر می‌کنید باید تغییر کند
 
از او مردی می‌سازید که کیلومتر‌ها با مرد امروز فاصله دارد و عاشق تصویری می‌شوید که از او ساخته‌اید. او همانطور که هست، برای شما قابل پذیرش و اتکا نیست و تنها در صورتی می‌تواند مرد رۆیای شما باشد که آنطور که شما می‌خواهید شود.


مردی که برای ازدواج کردن با او برنامه‌ریزی می‌کنید، کسی نیست که مقابل شماست، بلکه تنها تصویری است که شاید هرگز محقق نشود. با چنین اشتباهی در دام امید بستن به کسی می‌افتید که قرار است فرد مقابل به آن تبدیل شود. دست کشیدن و دل کندن از این امید، بسیار مشکل است.
 
به خود می‌گویید که او به اندکی وقت نیاز دارد تا خود و زندگی‌اش را جمع و جور کند و حتی اگر اعتراف کند که هرگز به چنین مردی تبدیل نمی‌شود، دیگر شما توان پذیرش این واقعیت را نخواهید داشت. کافی است! فراموش نکنید که آدم‌ها به‌راحتی تغییر نمی‌کنند.
 
فردی که بیست یا سی و چند سال به این شیوه زندگی کرده، یک‌شبه زیر و رو نمی‌شود. اگر تا امروز بی‌پول بوده، یک روزه میلیاردر نمی‌شود و اگر تا امروز سراغ درس و پیشرفت نرفته، یک‌شبه استاد دانشگاه نمی‌شود، پس خواستگار‌تان را همانطور که هست، ببینید و بپذیرید. اگر او با همین ویژگی‌های آموزش قابل‌پذیرش نیست، پس فکر این ازدواج را از سرتان بیرون کنید.

ادامه مطلب ...

قدر خوبه همه از جنس آسمان باشیم!

چه قدر فاصله اینجاست بین آدمها

چه قدر عاطفه تنهاست بین آدمها

کسی به حال شقایق دلش نمی سوزد

و او هنوز شکوفاست بین آدمها

کسی به نیت دل ها دعا نمی خواند

غروب زمزمه پیداست بین آدمها

چه می شود همه از جنس آسمان باشیم

طلوع عشق چه زیباست بین آدمها

تمام پنجره ها بی قرار بارانند

چه قدر خشکی و صحراست بین آدمها

به خاطر تو سرودم چرا که تنها تو

دلت به وسعت دریاست بین آدمها

راه سبز زندگی  --- محمد جانبلاغی

از من نپرس
 چقدر دوستت دارم
 اینجا در قلب من حد و مرزی برای حضور تو نیست
 به من نگو که چگونه بی تو زیستن را تمرین کنم
 مگر ماهی بیرون از آب میتواند نفس بکشد
 مگر می شود هوا را از زندگیم برداری و من زنده بمانم
 بگو معنی تمرین چیست ؟
 بریدن از چه چیز را تمرین کنم ؟
 بریدن از خودم را ؟
 مگر همیشه نگفتم که تو هم پاره ای از تن منی … از من نپرس که اشکهایم را برای چه به پروانه ها هدیه می دهم
 همه می دانند که دوری تو روحم را می آزارد
 تو خود پروانه ها را به من سپردی که میهمان لحظه های بی کسی ام باشند
 نگاهتت را از چشمم برندار مرا از من نگیر …
 هوای سرد اینجا رو دوست ندارم
 مرا عاشقانه در آغوش بگیر که سخت تنهام

شکست عشقی3

شکست عشقی3 در سایت محمد جانبلاغی

دوستان عزیزامروز می خواهم در مورد مبحث عمیق عشق باهم صحبت کنیم . عشق همیشه و در همه ی اعصار و قرون مورد توجه ی همه ی انسان ها بوده و هست ولی هنوز بسیاری از انسان ها معنی واقعی عشق را نمی دانند .
شاید فکر می کنند که عشق فقط یک حس عاطفی است و نیازی به تحقیق ندارد و یا شاید اصلآ این حس را یک توهم می دانند که به جز بدبختی و شکست هیچ حاصل دیگری نداشته و ندارد .
تا کنون دانشمندان، شاعران، نویسنگان و عارفان زیادی در این باره مقالات ، اشعار، داستان ها و مضامین زیادی به بشریت عرضه کرده اند .شاید در میان ما ایرانیان شاخص ترین کتاب دیوان حافظ است که داستان های عاشقانه ی فراوان دارد . البته بعضی اشعار حافظ گواهی می دهند که تعبیر وی از عشق چیزی مآورای روابط بین دو انسان است .
داستان های عاشقانه ی ما کم نیستند حتی اگر به خاطرات خود بنگریم حتمآ لحظه ای را به یاد می آوریم که تپش قلب گرفتیم و یا به اصطلاح عاشق شدیم اما سوال من این است که عاقبت این عشق چه بود ؟
یا اگر به کتاب ها رجوع کنیم داستان های عاشقانه ی ما سرانجام خوبی داشته اند ؟ به نظر من خیر .
دوستان دلیل این همه شکست چیست ؟
آیا باید همه چیز را فراموش کرد و دوباره به جستجوی عشق تازه ای رفت ؟
شاید باید بپذیریم که عاقبت هر عشقی شکست است و از زندگی نا امید شویم .
دوستان افرادی در دنیا همیشه سعی کرده اند که عشق را به ما بیاموزند و به راستی که همه ی ما مدیون آنها هستیم . اما چرا ؟ شاید بهتر بود که مادر به جای عشق از دوستی برای ما بگوید ویا در کتاب ها ، داستان ها و اشعاراز مضامین دیگری سخن به میان آید .
پس چرا هیچ وقت اینگونه نشد و عشق هنوز بر سر زبان هاست ؟
روزها و شب ها به این موضوع فکر می کردم و به دنبال جواب سوال ها یم بودم که فکر می کنم بلآخره پیدایش کردم .
خدا این کلمه را در طول تاریخ مثل انبیا و کتاب های آسمانی خود حفظ کرده و این نشانه ایست از تقدس عشق ولی چرا این همه شکست و بد بختی نتیجه ی این کلمه برای انسان ها بوده و هست ؟
به نظر من خدا عشق را آفرید و در دل مادر قرار داد تا از بدو تولد نوزاد با این کلمه آشنا شود و به فراگیری آن بپردازد .
اما نظریه ی من با عرفان اشو عارف بزرگ هندی نیز متفاوت است . اشو نیز عشق را مقدس می داند اما موتقد است که با شادی و عشق به بشر می توان به خدا رسید . من در این مقاله نمی خواهم درمورد راه های تقرب به خدا بحث کنم اما فرق نظریه ی من با این عارف در نوع عشق ورزیدن و معشوق است .
من معتقدم که از عشق زمینی همیشه نمی توان به خدا رسید و حتی در برخی موارد شکست دراین نوع عشق باعث دوری بیشتر انسان ها از خدا و یآس و نا امیدی در آنها میشود .
در فلسفه ی من باید عشق ابدی باشد و معشوق یکتا و بی همتا . عشق باید پاک باشد و معشوق در رویاها . عشق کلمه ای مادی نیست که بتوان در این دنیا آن را به انسان ها و یا دیگر جامدات نثار کرد . عشق مرد به زن و بالعکس یا انسان به اشیاء و ...... همه محکوم به شکست است .خدا ما را با عشق آفرید و حتی از فرشتگان خواست که انسان را سجده کنند و از روح خود در ما دمید و از ما خواست که فرزندان صالحی در این دنیا باشیم و به ما وعده داد که اگر آنگونه که گفته است باشید ما را به پیش خود باز می گرداند .خدا در حقیقت ما را آفرید که عاشقش باشیم و به آنچه خواسته عمل کنیم البته نه ازروی ترس عذاب آخرت و اجبار بلکه از روی عشق به او وبه عشق تقرب به او.
حال امروز ما از آنچه برای ما و دیگران در این دنیا اتفاق می افتد ناراضی هستیم و حتی گاهی خدا را مسئول این همه بدبختی می دانیم در صورتی که خدا عاشق ماست و این ما هستیم که مجذوب این دنیا شده ایم و معشوق حقیقی را فراموش کرده ایم .
پس ببایید همدیگر را دوست بداریم اما عاشق خدا باشیم تا دنیا و آخرت زیبایی برای خود بسازیم .

+ نوشته شده توسط محمد در خرداد1388|لینک ثابت |  ارسال نظرات |ارسال پیام|