شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

ღஜღشــکــــســـت عـــشــقـــیღஜღشــکستـ غرورღஜღ
شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

ღஜღشــکــــســـت عـــشــقـــیღஜღشــکستـ غرورღஜღ

نامه آبراهام لینکلن به معلم پسرش

به پسرم درس بدهید
او باید بداند که همه مردم عادل و همه آن ها صادق نیستند ، اما به پسرم بیاموزید که به ازای هر شیاد، انسان صدیقی هم وجود دارد.به او بگویید، به ازای هر سیاستمدار خودخواه ، رهبر جوانمردی هم یافت می شود. به او بیاموزید، که در ازای هر دشمن ، دوستی هم هست.
می دانم که وقت می گیرد، اما به او بیاموزید اگر با کار و زحمت خویش ، یک دلار کاسبی کند بهتر از آن است که جایی روی زمین پنج دلار بیابد.به او بیاموزید از باختن پند بگیرد و از پیروز شدن لذت ببرد. او را از غبطه خوردن بر حذر دارید. به او نقش و تاثیر مهم خندیدن را یادآور شوید.
اگر میتوانید به او نقش موثر کتاب در زندگی را آموزش دهید.به او بگویید تعمق کند، به پرندگان در حال پرواز در دل آسمان ، به گل های درون باغچه و به زنبورها که در هوا پرواز می کنند ، دقیق شود.
به پسرم بیاموزید که در مدرسه بهتر این است که مردود شود اما با تقلب به قبولی نرسد. به پسرم یاد بدهید با ملایم ها ، ملایم و با گردن کش ها ، تا می تواند مدارا کند. به او بگویید به عقایدش ایمان داشته باشد حتی اگر همه بر خلاف او حرف بزنند.
به پسرم یاد بدهید که همه حرف ها را بشنود و سخنی را که به نظرش درست می رسد انتخاب کند .
ارزش های زندگی را به پسرم آموزش دهید . اگر می توانید به پسرم یاد بدهید در اوج گرفتاری تبسم کند. به او بیاموزید که از ریختن اشک خجالت نکشد.
به او بیاموزید که می تواند برای فکر و شعورش مبلغی را تعیین کند، اما برای دل هرگز.
به او بگویید که تسلیم هیاهو نشود و اگر خود را برحق می داند پای سخنش بایستد و با تمام قوا بجنگد.
در کار تدریس به پسرم ، ملایمت به خرج دهید ، اما از او یک ناز پرورده نسازید.بگذارید که او شجاع باشد، به او بیاموزید که به مردم اعتقاد داشته باشد.
می دانم ... توقع زیادی است، اما ببینید که چه می توانید بکنید ، پسرم کودک کم سال بسیار خوبی است.

قدر خوبه همه از جنس آسمان باشیم!

چه قدر فاصله اینجاست بین آدمها

چه قدر عاطفه تنهاست بین آدمها

کسی به حال شقایق دلش نمی سوزد

و او هنوز شکوفاست بین آدمها

کسی به نیت دل ها دعا نمی خواند

غروب زمزمه پیداست بین آدمها

چه می شود همه از جنس آسمان باشیم

طلوع عشق چه زیباست بین آدمها

تمام پنجره ها بی قرار بارانند

چه قدر خشکی و صحراست بین آدمها

به خاطر تو سرودم چرا که تنها تو

دلت به وسعت دریاست بین آدمها

بی عشق سر مکن که دلت پیر می شود

گاهی نفس به تیزی شمشیر می شود

از هرچه زندگیست دلت سیر می شود

گویی به خواب بود جوانیمان گذشت

گاهی چه زود فرصتمان دیر می شود

کاری ندارم آنکه کجایی چه می کنی

بی عشق سر مکن که دلت پیر می شود

دوستی ...

شب و روزم گذشت به هزار آرزو
نه رسیدم به خویش، نه رسیدم به او

نه سلامم سلام، نه قیامم قیام
نه نمازم نماز، نه وضویم وضو

دل اگر نشکند به چه ارزد نماز
نه بریز اشک چشم، نه ببر آبرو

نه به جانم شرر، نه به حالم نظر
نه یکی حسب‌حال، نه یکی گفت‌وگو

نه به خود آمدم، نه ز خود می‌روم
نه شدم سربلند، نه شدم سرفرو

همه جا زمزمه است، همه جا همهمه است
همه جا «لاشریک... »،  همه جا  «وحده... »

نبرد غیر اشک، دل ما را به راه
نکند غیر آه، دل ما را رفو

نشوی تا حزین هله با مِی نشین
هله سر کن غزل، هله تر کن گلو

به سر آمد اجل، نسرودم غزل
همه‌اش هوی و های، همه‌اش های و هو

هله امشب ببر به حبیبم خبر
که غمش مال من، که دلم  مال او

هله از جانِ جان، چه نوشتی؟ بخوان !
هله گوش گران! چه شنیدی؟ بگو !

بِبَریدم به دوش، به کوی می‌فروش
که شرابم شراب، که سبویم سبو

هر شب

باید که لهجه کهنم را عوض کنم
این حرفِ مانده در دهنم را عوض کنم

یک شمعِ تازه را بسرایم از آفتاب
شمع قدیم سوختنم را عوض کنم

هرشب میان مقبره ها راه می روم
شاید هوای زیستنم را عوض کنم

بردار شعر های مرا مرهمی بیار
بگذار وصله های تنم را عوض کنم

بگذار شاعرانه بمیرم از این سرود
از من مخواه تا کفنم را عوض کنم

من که هنوز خسته باران دیشبم
فرصت بده که پیرهنم را عوض کنم

من وتنهایی

من به این پنجره عادت دارم
به خطوط عابر پیاده
که صاف صاف می برد مرا
زیرا طاق خنده های تو
این دریچه را اگر ببندی
کنار نسیم صبح می میرم !

کمـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــک!

یادت هست؟

دلایل بودنم را مــــــــرور میکنم هر روز!

هر روز از تعدادشان کــــــــم میشود!

آخرین باری که شمردمشان

تنها یک دلیل برایم مانده بود..!

آنهــــــــــم

دیـــدن زنگ زدن دوباره تــــــــو بـــود !!

عشق من ...

 

میخوام روی حرفم هنوز ایستاده باشم

بذا دوستت دارم رو هزار بار گفته باشم


بخوای تا قیامت می گم دوستت دارم رو

بهونه ای نمی خوام به دستت داده باشم

 

ما که گفتیم هزار بار تو یک بار هم نگفتی

ولی نزدیکه اون روز که به دامم بیفتی

اشک های تنهای ...

حالا که تو دوستم نداری چه کنم؟ ...با درد بزرگ بی قراری چه کنم؟

 

گیرم که کنم عشق تو از سینه برون ...با این همه زخم یادگاری چه کنم؟

 

نیست ترسم فقط از تنهایی ...با حسرت تلخ این جدایی چه کنم؟

 

پر بود هوای دلم از دلتنگی ...گفتی که کنم دل از تو خالی چه کنم؟

 

اینجا که نفس کشیدنم اجباریست ...با قصه ی جبر زندگانی چه کنم؟

 

رفتی و شدم من پر از این فکر غریب ...حالا که تو دوستم نداری چه کنم؟

برای تو ...

من برای تو مینویسم...

برای تویی که تنـــــهایــی هایــــم پـــــــــر از یاد توســــــت

برای تویی که قلبـــــم منــزلگــــه عـــشــــــــــق توســـــت

برای تویی که احساســم از آن وجـــــود نازنیـــن توســــــت

برای تویی که چشــــمانـــم همیشـــــه بــــه راه توســـــت

برای تویی که مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاک خود کردی

برای تویی که وجود بی ارزشم را محو وجود نازنین خود کردی

برای تویی که هر لحظه دوری ات برایــم مثــل یک قرن است

برای تویی که سـکـــوتـــت سخــت ترین شکنــجه من است

برای تویی که قـــــــــلـــــــــــــــبـــــــــت پـــــــــــــــاک است

برای تویی که در عشق، قـــلـــبــــــــــت چه بــی باک است

برای تویی که عــــشـــــــــقــــــــــــت معنــای بودنــم است

برای تویی که غـمـــــــــــهـــــایــت معنـای سوختنـــم است

حرف جانبلاغی

گرت بدبینی بود در سرشت  --  نبینی ز طاووس جز پای زشت

- انسان بدبین در هر فرصتی گرفتاری می بیند و انسان خوش بین در هر گرفتاری فرصتی

- کلیه مشکلات برای کسی که آن ها را آسان می شمارد سهل و آسان است

- لازمه ی شاد زیستن جستجوی شادی ها، خوبی ها و زیبایی ها است. یکی زیبایی منظره ی پشت شیشه را می بیند و دیگری کثیفی پنجره را. این شمائید که تصمیم می گیرید چه چیز را ببینید.

- افکار منفی در مغز آندروفین بیماری زا و افکار مثبت در مغز آندروفین شفابخش ترشح می کند

"خلق را تقلیدشان بر باد داد

                                     ای دوصد لعنت بر این تقلید باد"