ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
مگر وعده بر ماندنت نبود...؟بر نوشتنت...
امشب همه ی اینجا عطر تو را دارد و داشت...
نمخواهی باور کنی...نه؟
بیا و بگیر و برو...
اگر می خواهی برو...فقط بیا وبگو خداحافظ...من لایق این نیستم؟
بیا و بگو...کوچولو خدانگهدار...
ببین...گریه امانم را برید...ببین...من می دانم می آیی...
می دانم سطر به سطر مرا می خوانی...
چه گونه اصرار دلم و التماس نگاهم را نمی بینی...
ببین...نفس هایم هم اضافه اند...
ببین...هق هقم همه را دیوانه کرد...
بیا عزیزکم...بیا ...
بیا و یک ثانیه باش و دوباره برو...
بیا...نمی گویم عاشق باش...نمی گویم در آغوشم بگیر...
بیا و مرا از این تردید دلم رها کن...
بیا من خرابم...بیا...بیا...من در ترک مداوم خودم غرقم...
بیا...بیا و فقط گاهی همین جا بنویس...
بیا...به خدا انصاف نیست...
بیا...بیا...عشقم نباش...دوستم باش...
بیا...من تورا تنها نگذاشتم...بیا...
ببین...من به تو محتاجم...به تو مبتلاام...ناچارم...دچارم...
بیا...تو را در همین حوالی حس می کنم...
بیا...بیا...زانوهایم شکست...بیا...
قول می دهم...تو بیا...
دلم شکست...بیا...
التماست میکنم...بیا...
فقط چند خط...
من قول می دهم بارانی باشم اما طوفانی هرگز...
ای آنکه زنده از نفس توست جان من
آن دم که با توام، همه عالم ازان من
آن دم که با توام، پُِرم از شعر و از شراب
میریزد آبشار غزل از زبان من
آن دم که با توام، سبکم مثل ابرها
سیمرغ کی رسد به بلندآسمان من
بنگر طلوع خندهی خورشید بر لبم
زان روشنی که کاشتی ای باغبان من!
با تو سخن ز مهر تو گفتن چه حاجت است؟
خود خواندهای به گوش من این، مهربان من