ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
برام دعا کن عشق من، همین روزا بمیرم ...
آخه دارم از رفتن بدجوری گُر میگیرم ...
دعا کنم که این نفس،تموم شه تا سپیده ...
کسی نفهمه عاشقت، چی تا سحر کشیده ...
این آخرین باره عزیز،دستامو محکمتر بگیر ...
آخه تو که داری میری،به من نگو بمون نمیر ...
گاهی بیا یه باغ سبز،درش بروت بازه هنوز ...
من با تو سوختم نازنین،باشه برو با من نسوز ...
اگه یروز برگشتی و گفتن فلانی مرده ...
بدون که زیر خاک سرد حس نگاتو برده
گریه نکن برای من قسمت ما همینه ...
دستامو محکمتر بگیر لحظه ی آخرینه ...
این آخرین باره عزیز،دستامو محکمتر بگیر ...
آخه تو که داری میری،به من نگو بمون نمیر ...
گاهی بیا یه باغ سبز،درش بروت بازه هنوز ... من با تو سوختم نازنین،باشه برو با من نسوز ... برام دعا کن عـــــــــشــــــــــق من ... چشمانات راز ِ آتش است. و عشقات پیروزیی ِ آدمیست و آغوشات و گریز ِ از شهر که با هزار انگشت بهوقاحت
هنگامی که به جنگ ِ تقدیر میشتابد.
اندک جائی برای ِ زیستن
اندک جائی برای ِ مردن
پاکیی ِ آسمان را متهم میکند.
کوه با نخستین سنگها آغاز میشود
و انسان با نخستین درد.
در من زندانیی ِ ستمگری بود
که به آواز ِ زنجیرش خو نمیکرد ــ
من با نخستین نگاه ِ تو آغاز شدم