شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

ღஜღشــکــــســـت عـــشــقـــیღஜღشــکستـ غرورღஜღ
شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

ღஜღشــکــــســـت عـــشــقـــیღஜღشــکستـ غرورღஜღ

-:- شیطنت های عاشقانه مادرانه -:- به نام خدای مهربون سلام راستش نمیدونم تا حالا به این قضیه فک کردید یا اصلن درگیرش شدید که وقتی مادرامون یه خورده سنشون میره بالا... یه جوری میشن... خیلی سخت میخندن... خیلی سخت موردی هست که بهش علاقه نشون بدن... یه جورایی میشن... عوضش شکننده تر شدن و... نمیدونم شاید شما تا حالا با این موضوع برخورد نکردید... اما این قضیه خیلی منو مشغول کرده از یه طرفم میگم ... خدایی من چقدر دختر ناسپاسیم... این همه روزایی که مادرم همیشه سعی میکرده منو خوشحال کنه... منو از زندگیم راضی نگه داره... حالا که دیگه اون شور و نشاط جوونی رو نداره... من چرا هیچ کاری براش نمیکنم میخواستم ازشما دوستای گلم بپرسم... شماها فک میکنین برای اینکه مادرمون رو شاد کنیم... چه کارایی باید بکنیم خواهشن شعار ندین که همین که بچه ی خوبی باشیم کافیه... من مطمئنم که کافی نیست... اسم بحث رو گذاشتم شیطنت های عاشقانه تا ماهایی که ادعامون میشه عاشق مادرمونیم بیایم و یه چن مورد از اون شیطنت های عاشقمون رو بگیم... راه کار بگید... حداقل مسیر رو نشون بدید... راستی... ممکنه بحث خانوادگی بشه! اگه این جوری شد... از مدیر محترم میخوام که منتقلش کنن... ممنون به به... بالاخره چن نفر پیدا شدن که عشقولانه هاشون رو با مامانی هاشون بگم چشمان منتظر گرامی ممنون.... واقعن این نکته ای که گفتین خیلی موثره... اینکه بگیم دوسش داریم.... خدایی خیلی هم سخت نیست.... این دوست دارم گفتن هم میتونه خیلی شیطنت ایجاد کنه ها.... میگید؟ یا خودم بگم؟ در مورد وقت گذاشتن هم 100 درصد موافقم... مثلن بشینین و ازش بپرسین چجوری شد که با بابایی ازدواج کردین... ماماااااااااااان... عاشق شدی؟ بعد با رغبت و کلی اشتیاق بشینین و به حرفش گوش بدین... من که این قدر این داستانا رو شنیدم از خود مامانم الآن بهتر بلدم..ههههه.... اما خب بشنوید.. سعی کنین خاطرات شیرین زندگیشو براش زنده کنین... مثلن روز تولد خودتون.. به جای اینکه منتظر باشید مامانی براتون هدیه بخره... براش یه دسته گل قشنگ بگیرید و بهش بگید مامانی ممنون که منو وارد این خونه ی خشگل و خوب کردی.. ممنون که بهم زندگی دادی... ممنون که 9 ماه مواظبم بودی..ممنون که کلی درد و رنج کشیدی.... مامانی ممنون که مواظبم بودی تا من 20 سالم بشه ... ماچ... خدایی راست میگم... این کار فک کنم خیلی اثر داشته باشه... مطمئنن بعدشم یه عالمه گریه خواهید کرد..هوم! خدم فکک نم این کارو بکنم... تولدمم نزدیکه... حتمن این کارو میکنم... راستی این گریه هه که گفتمااااااا اثرش از صد تا خنده ی الکی بیشتره... وای خدا چقدر ایده ی جالبی بود... خودم خوشم اومد.... هوم گویا جان.... به به.. مرسی کدبانوووووووو.... بابا دست راستت رو سر ما.... ههههه.. آفرین..خوب کاری میکنی... کلن خلاقیت تو آشپزی خیلی خوبه...یه چیزی به ذهنم رسید... منتها الان نمیگم... یو هاهاها... بزار دوباره میام مامان من که فقط از درس خوندن من خوشش میاد و دوست داره من با یه زبون دیگه هم صحبت کنم و دوست داره قد بلند باشم و دوست داره حتما یه سفر اروپا هم برم البته بعد از مکه . منم قراره این کارا رو انجام بدم . البته بعضیاش داره انجام میشه . حالا مادربزرگ پدریم دوست داره من موهام رو به قول خودش چتری بزنم . بهش میگم اوه اوه " عزیز ؟ منو چه به این کارا ؟ " اون میگه : آخ قربونه اون زلفای پسرم بشم . منم میگم بابا عزیز جون دست بردار . میخوام بگم مادر بزرگم فقط از تیپ و قیافه من خوشش میاد البته دوست داره یه جنتلمن هم بشم . خیلی روحیه شادی داره . منم هی اذیتش میکنم تا اونو بخندونم .