ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
در کلیسای چشمها یت ناقوس صداقتی ست
که هر گاه به صدا در می اید
هزاران فرشته عشق به ایوان نگاهم می ایند
و در پسا پشت نگاهم خانه ای می سازند پر از نیلو فر ابی
و بانوی نور سبد سبد ستاره می ریزد بر پا های برهنه ماه
مبادا قالی سیاه شب عر یانی اش را سیا ه کند
و من پای دریچه دلتنگی
غم بی تو با تو بودن را در کاسه لحظه ها می گریم
از اشیانه خویش سر بر می کشم
و اخرین جرعه لبخند نگاهت را می نوشم
و در کلیسا ی چشمهایت اخرین شمعهای حا جتم را روشن می کنم
تا فرداها