شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

ღஜღشــکــــســـت عـــشــقـــیღஜღشــکستـ غرورღஜღ
شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

ღஜღشــکــــســـت عـــشــقـــیღஜღشــکستـ غرورღஜღ

طلب ...انتظار...

ناگهان همه چیز را گذاشت و رفت،بدون این که دلیل رفتنش را گفته باشد.

هیچ کس نمی داند کجا رفته.مدت ها از رفتنش می گذرد و هیچ خبری از او نیست.یک روز نامه ای از او رسید،در نامه اش نوشته بود:(جایی که هست ،همه چیز خوب است.همه ی گل ها بوی خودشان را می دهند و هیچ کس به دیگری حسودی نمی کند.)

نوشته بود که به زودی برای دیدنمان می آید؛همه خوشحال شدیم و چشم به راه بودیم که بیاید،اما روزها گذشت و خبری از او نشد.

تازه فهمیده بودیم که نبودنش چقدر سخت است.

یادم می آید وقتی که بود کسی گفت:اگر بیشتر از این اینجا بماند،همه مان بدبخت خواهیم شد.

ولی او که کاری نمی کرد،چرا بدبخت شویم؟؟

چند روز پیش از همان هایی که نمی خواستند او اینجا  باشد شنیدم که می گفتند:اگر به همین زودی نیاید،روزها از این سخت تر خواهد شد.می خواستم بپرسم مگر همین شما نبودید که می گفتید ماندنش باعث بدبختیست،چرا اکنون بودنش را آرزو می کنید؟اصلاً شاید حرف های شما را شنیده و برای همین بی خبر از اینجا رفت.آری! مطمئناً همه ی آن حرف ها به گوشش رسیده!او گفته بود به زودی خواهد آمد،پس چرا آمدنش این همه طول کشیده؟کاش کسی به او خبر می داد که همه منتظر آمدنش هستند.

امروز نامه ای از او رسید.نامه ای کوتاه با چند جمله:

"سلام.

نمی خواستم بد قولی کنم،اما اجازه نمی دهند بیایم،می گویند ندیدیم کسی به آسمان نگاه کند و بودنت را (طلب) کند،آن ها فقط و فقط( منتظر)ند...

                                                                                             دلتنگ شما

                                                                                        .'' ''