شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

ღஜღشــکــــســـت عـــشــقـــیღஜღشــکستـ غرورღஜღ
شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

ღஜღشــکــــســـت عـــشــقـــیღஜღشــکستـ غرورღஜღ

گذرگاه زندگی

  گذرگاه زندگی

   وقتی مروارید افتاب در صدف غروب پنهان می شود،با قلبی شکسته و با نگاهی    مهربان با تو به صحبت می نشینم وبا تو درد دل می کنم و هنگامی که در خلوت خود در  گوشه ای از اتاق مینشینم صدای تپش قلب تو را در وجودم احساس می کنم و چه  زیباست شکوه حضور تو در سحرگاهان، انگاه که اشک شوق با زمزمه نامت نوازشگر  گونه هایم می شود.

 دریافتم ضخامت دستانت زیباست. گاهی اقات می فهمم که تنها تو می توانی مرا به  سرزمین سرخ عشق ببری و گاهی هم می اندیشم که چه بیهوده به تو چسبیده ام  گوی که تکهای از وجودم از تواست دنیا را می گویم که از اغاز تا پیانش گذرگاه است و  بس....

 


عشق چیست؟

تو گفتی عشق چیست؟گفتم عشق سر بلندی زندگی هست.

گفتی زندگی چیست؟گفتم زندگی سراب دل تنهای من هست.

گفتی سراب چیست؟ گفتم سراب نهایت این دنیا هست.

گفتی نهایت چیست؟ گفتم نهایت غم فراق هست.

گفتی فراق چیست؟ گفتم فراق دلی هست که زهجران پوسیده.

گفتی دل پوسیده چیست؟ گفتم دل پوسیده دل من هست.

 


دل، سرای تو

چگونه تو را در کناره خود داشته باشم ،وقتی خودت نمی خواهی.

چگونه تو را باور کنم وقتی انچه زبانت میگوید چشمانت انکار می کند.

او ای بیگانه با من، عشق حصی هست عمیق ما بین عاشق و معشوق،بگو چاره کنم وقتی نزد تو مرا از این حص بهرهای نیست. معشوق هم سنگ دلی هست و عاشق هم عتیات کشیدن.

(دل سرای توست)

تقدیم به عشقی که یاد و خاطرش در ذهنم باقی هست(s )


به باغ خاطره ام ای لاله سرخ تو را به تنهای تنها دوست دارم.

خورشید در شب های تار، گلی سرخ در کویر تنهای، سیبی سرخ در شوره زارغریب، قصه ای در شب های دراز زمستان،تو پروانه ی هستی در اسمان خلوت زندگی من که در هر نفسم به تو می اندیشم و با خیال تو زندگی میکنم.

 

خوشا جانی که جانانش تو باشی

خوشا دلی که دلدارش تو باشی

خوشا دردی که درمانش تو باشی

خوشا راهی که پایانش تو باشی

 


شبی با خود تو را در خلوت میخانه می خواهم

لبت را بر لبان خیش چو میخانه می خواهم

غروب زندگی امد ،بیا ای عشق افزون گر 

 که خواب مرگ نزدیک هست و من سپیده می خواهم

 


از سر نوشت خود شکایت نداشتم انقدر درد که فرصت نداشتم،روزی که قلب من تند میدوید من در کنار تو بودم و غم و غربت نداشتم.تو امدی خیره شدی در نگاه من دیدی که چشم من طاقت نداشت.

گفتی بگو هر انچه کهبا من نگفته ای : تو امدی با لب های تشنه مرا سیر اب کردی و با امدنت مرا عاشق کردی .تو امدی تا من بدانم عشق دروغ نیست.

می گویم دوستت دارو ،میگوی چهقدر؟به وسعت دلم به پهنای دریا ها.میگوی به چه عمقی؟به عمق اسمانها.مپرسم تو چهقدر ؟میگوی: به وسعت دلم به پهنای قلبم تو را به اندازه  وجودم دوست دارم.

تقدیم به کسانی که مهر می کارند و عشق درو می کنند