شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

ღஜღشــکــــســـت عـــشــقـــیღஜღشــکستـ غرورღஜღ
شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

ღஜღشــکــــســـت عـــشــقـــیღஜღشــکستـ غرورღஜღ

رمان

                                                                رمان
عشق را زمانی آموختم که کودکی خورشید را سیاه کشید تا بابای کارگرش زی آفتاب نسوزه

سلام .اینم بقیه داستان .بخدا سعی می کنم کل داستان رو این هفته تموم کنم .

راستی یه نفر منو عقده ای و دروغگو و خیالپرداز و رویایی خونده بود. من باید به اون طرف بگم من چرا باید اینجوری باشم مگه واسه من سودی داره که اینجوری باشم . واسه حرفهات اصلا ارزشی قائل نیستم .هرجوری دوست داری پیش خودت فکر کن شاید به نتیجه ای هم رسیدی

در ضمن از نظرات شما دوستان عزیز ممنونم

نظر فراموش نشه

کش و قوسی به بدنم دادم و نیم خیز شدم. مدتی طول کشید تا موقعیت خود را شناسایی کردم .هنوز در خانه فرهاد خان بودم؛



ادامه مطلب...
 

نوشته شده توسط محمد خرداد 1388     ارسال نظرات 


  نویسنده:زهرا

سلااااااااااااام رامانا جونم  منم کاملا موافقم که اینجا جای این بحثا نیست.
رامانا من از بچه ها خواستم در مورد تو بهم اطلاعات بدن ولی هیشکی منو دوس نداره. گلم میشه خودت رو بیشتر معرفی کنی؟ منظورم سن و رشته ویه کم از خصوصیات اخلاقی وهرچی دیگه دوست داری و....
مرسیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
جواب:رامانا

رامانا بهراد ۲۴ ساله(۲۴/۴/۱۳۶۴) از تهران و دانشجوی رشته مهندسی نرم افزار کامپیوتر . مربی شنا هم هستم

خصوصیات اخلاقی : یک کمی شیطون البته سر کلاس و با دوستام .خوش خنده و شوخ و خیلی زود عصبی می شم از مسائل غیر منطقی و بی پایه اگه بخوام راستش رو بگم یک کمی هم مغرور هستم البته به گفته اطرافیانم .عاشق تیم پرسپولیس به رنگ  سبز بیش از حد علاقه دارم یعنی تموم وسایلم بایدسبز باشه دیگه چی بگم .!!!

نویسنده:مانا

 سلام خدمت همه دوستان

رامانا جان از شما بعید هست که اینجوری کار خاله ات را توجیه کنی‌،هر کسی‌ می‌تونه عقیده ای داشته باشه،ایشون نظرشون را گفتن،جواب هم گرفتن،اما کار شما غیر قابل قبول است،در واقع یه جور توهین به بقیه.توجیهی‌ بی‌ منطق و اساس شما یک جوری میگی‌ که او تازه از خارج اومده انگار که ایشون از کره مریخ یا از پشت کوه قاف آمده،مگه جایی‌ که این خانم زندگی‌ می‌کنه تلویزیون یا احتمالا رادیو وجود نداره.....؟یا شایدم این خانم تافته جدا بافتس.در دنیای مدرن امروز خبررسانی از آب خوردن هم راحتتر هست.در ضمن اگه کسی‌ هر جای دنیا هم که باشه فقط یه جو غیرت نسبت به خاکش داشته باشه از سر مسائل و اتفاقات کشورش جدا نمیمونه که ندونه توی کشورش چه خبره یا با اوضاع و جو اونجا آشنایی نداشته باشه،این دلیلی‌ هم که شما آوردی کاملا بی‌ منطق است.در ضمن آدم عاقل کسی که در مورد چیزی که اطلاعات کافی‌ نداره نظر نده. در هر صورت به نظر من تفتیش عقاید کار زشتی هست از اون زشت تر توجیه بی‌ اساس.

جواب :رامانا

مانا جون مرسی از نظرت اما من نه بی منطقم نه میخوام کار کسی رو توجیه کنم اما من خودم رو توی این مسائل زیاد دخالت نمی دم . درسته من هم ناراحت شدم ولی مگه ما آدمای عصر حجر هستیم که بیاییم بریزیم توی خیابون اتیش بزنیم وشیشه ها رو بشکنیم. در ضمن هرکسی نظری داره و محترمه اما من نظر خودم رو گفتم و اصلا هم دوست ندارم توی وبلاگم بحث های سیاسی بشه . حداقل میخواهیم واسه چند دقیقه از این جو متشنج .فکرهای ناراحت کننده به دور باشیم .یه جو آروم 

 مانا جون زیاد خودت رو ناراحت نکن نظر شما هم برای همه محترمه . اما اینجا جای این حرفها نیست

در مورد الناز باید بگم الناز نظرش اینه و کسی هم نمیتونه تغییرش بده مگه مانا جون کسی می تونه نظر شما رو تغییر بده . الناز زیاد خودش رو توی مسائل ایران دخالت نمی ده.و اصلا هم براش مهم نیست . بهتره بگم توی خونه اش اصلا شبکه ایرانی نداره . من خیلی با اون بحث می کنم اما نظرش اینه .   

بهتره این بحث ها همین جا تموم بشه . دوستتون دارم خیلی زیاد



 

نوشته شدهتوسط محمدخرداد 1388
 

سلام اینم ادامه داستان.امیدوارم لذت ببرید

 

نظر فراموش نشه

گلخانه فرهاد خان مملو از گلهای رنگارنگ و زیبایی بود که برخی از آنها نمونه های کمیابی از گلهای بسیار معروف بودند .



ادامه مطلب...
 

 

سلام .تاخیرم رو ببخشید .بخدا تقصیر من نیست چند بار اومدم داستان رو گذاشتم اما وقتی ثبت اطلاعات رو می زدم با پیغام خطا مواجه می شدم . اینجا خیلی سرعت پایینه .

 

راستی تهران این چند شب خیلی باحال شده اما ببخشیدا مردم خیلی بیکار تشریف دارند .

نظر یادتون نره

رامانا

سلام .من اومدم اینجا بگم بحث سیاسی ممنوع.

 اولا کسی که حقش رو خوردن بره بگیره.دوما الناز تازه اومده ایران از اوضاع اینجا خبر نداره. تازه از ناامنی اینجا هم خیلی می ترسه. الناز اصلا فکر نمیکرد با گفتن این حرف خیلی ها ناراحت می شوند.منظورش اصلا بحث سیاسی نبود . فقط نمی دونه چطور منظورش رو برسونه.

خواهشا به الناز گفتم به شماها هم می گم اصلا این جو رو سیاسی نکنید . من میخوام این محیط حداقل آروم باشه.

راستی از امروز خودم بقیه داستان رو می ذارم . چون الناز واقعا خسته شده .



ادامه مطلب...        ارسال نظرات
 


سلام .از دیروز میخوام داستان رو بذارم اما بلاگفا باز نمی شد . در هر صورت من مقصر نبودم .

به آرامی از ویترین خارجش کردم و بر روی تخت دراز کشیدم .گوی بلورین اهدایی فرزاد را چندین بار پیاپی تکان دادم و نگاهش کردم.



ادامه مطلب...       ارسال نظرات
 


سلام . من هرچی رامانا رو نفرین کنم کم هست . بقول خودش الهی بترشه

 

راستی من و رامانا هم سنیم ولی تا حالا به من نگفته خاله یادمه یک بار که خیلی بچه بودیم با هم می رفتیم پیش دبستانی چون منو به اسم صدا کرده بود کتکش زدم یکی زدم تو گوشش خیلی خوشحالم حداقل یکی خاله صدام کرد.

نظر........فراموش نشه.

 

 رامانا

سلام عزیزان خوب دیگه منو فراموش کردید ولی من همیشه دوستتون دارم راستی از بچه هایی که وبلاگ رمان دارند میخوام که آدرسش را بدن من تو وبلاگم لینک کنم . دوستتون دارم خیلی زیاد جیگرها.فردا یه امتحان سخت دارم برام دعا کنید. ۲ شبه نخوابیدم همش درس خوندم . نمیخوام جلوی مامانم کم بیارم .

دو روز بعد مراسم عقد کنان بود. به اصرار آقای پناهی ، مراسم در منزل آنها برگزار شد .با توافق فرزاد، آن روز را به شرکت نرفتم .



ادامه مطلب...        ارسال نظرات
 


سلام وای که چقدر سخته الهی این رامانا هیچکدوم از درسهاش رو پاس نکنه الکی به من گفت تایپش آسونه منو گول زد اما از دیروز تا حالا فقط دارم تایپ می کنم . ببخشید اگه دیر شد

 

عزیزان نظر فراموش نشه

دو هفته ای که بیصبرانه انتظار پایانش را می کشیدم بسرعت می گذشت .



ادامه مطلب...
 


سلام من الناز هستم رامانا جان تا ۴ تیر نمیاد .و من در خدمت شما هستم امیدوارم تا اون موقع دوستهای خوبی برای هم باشیم

 

 

بمحض ورود به حیاط متوجه اتومبیلهای آقا وحید و دایی منصور شدم و حدس زدم که همه اینجا هستند .



ادامه مطلب...
 

نوشته شده توسط محمد خرداد 1388ارسال نظرات

سلام ببخشید هیچی ندارم بگم من خیلی بدقولم . از فردا امتحانهام شروع می شه ولی خوشبختانه خاله ام اومده ایران از فردا اون ادمه داستان رو می ذاره هنوز مامانم نیومده خالم پیش ما هست پس فرصت خیلی خوبی بدست آوردم . ممنون از نظرات شما

 

نظر فراموش نشه

 

صبح شنبه با خواب آلودگی وارد شرکت شدم، چرا که روز قبل به درخواست کتی برای گشت و گذار در شهر، جواب مثبت داده بودم و همین امر سبب شد که پاسی از شب گذشته به خانه برگردیم



ادامه مطلب...
 

نوشته شدهتوسط محمدخرداد 1388       ارسال نظرات
 

سلام باورتون نمیشه چقدر از اینهمه نظر خوشحال شدم اما هنوز نخوندم بببینم چقدر به من فحش دادید اما بخاطر دیروز باید بگم به جون مامانم خیلی کار داشتم ُ با دوستم داشتیم پروژه مون رو کامل میکردیم . بازم عذر میخوام دوستتون دارم خیلی زیاد اما امروز یک قسمت دیگه هم می ذارم

 

نظر فراموش نشه 

صحبتها خیلی زود شکل منسجمی به خود گرفت و حول محور اصلی چرخید .پدر رشته سخن را بدست گرفت و پس از زمینه چینی های مختلف، الهام را رسما از خانواده اش خواستگاری کرد.



ادامه مطلب...