ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
رویای با تو بودن...
بازهم برای تو مینویسم تا بدانی که یادتو در لحظه لحظه من جاریست.
باز هم از دیوارهای فاصله عبور میکنم ودر ژرفای لحظه باتوبودن گم میشوم و در آن لحظه رویایی اوج در دریای بی پایان چشمانت غرق میشوم تا در آن لحظه در نگاه تو گم شوم تا خودم را بیابم واز زندان لحظه های بی تو رها شوم.....شاید بتوانم به رویای با توبودن برسم
و چه رویای شیرینی است رویای با توبودن رویایی که دست من را به دستان گرم تو میرساند.آنگاه من در گرمای وجود تو ذوب میشوم در آن زمان دیگر زبان از سخن گفتن عاجز است.
در این رویای دلنشین تنهای دلهای ما هستند که باهم نجوا میکنند، گویی از پیوند دستهای ما روح ما هم به هم پیوند خورده
و چه زیباست رویای با توبودن.......
وقتی او آمد درهای قلبم را به رویش گشودم
و همچون کودکی بی ریا و به دور از تزویر با آغوشی باز پذیرایش شدم
غریبه ای را که فرسنگ ها از من دور بود.
او قدم به دنیایم گذاشت اما با سنگدلی شاخه های درخت زندگی ام را شکست
بی آنکه حتی از نگاه مهربان باغبان شرم کند.
پروردگار مهربانم از آسمان نیلگونش نظاره گر بی وفایی هایش بود
و صدای شکسته شدن شاخه هایم را می شنید.
اما من و باغبان با محبتم حتی آفتاب و آب چشمه را به روی نا مهربانی هایش
نبستیم.
به این امید که هم رنگمان شود.
اما او از جنس ما نبود.
او همچون گردباد وزید
شاخه هایم را شکست و شکوفه هایم را پراکند.
به امید آنکه از ما فراتر رود.اما...
مثل همه طوفانها مثل همه گردبادهای تلخ آمد.
تلخی کرد و رفت.
زمستان بود و من صدای قدم هایش را به روی برگهای خشک
که دورتر و دورتر می شد شنیدم.
او رفت.حالا من و همه نهال ها و بوته ها به امید بهاری دیگر
مثل بهاران سال گذشته بار دیگر به امید شکفتن دوباره
به انتظار نشسته ایم...
اما نه با او...
صندوقچه خاک خورده زندگیم را گشودم
تا مفهوم عشق و زندگی کردن را دریابم
امید داشتم نوری بتابد و من آن عشق را ببینم
آیا عشق زندگی ام هنوز در آن صندوقچه کوچک من بود ؟
امید داشتم هنوز باشد
اما وقتی ان را گشودم چیزی از عشق در آن پیدا نکردم
یک مشت خاطره بود
یک مشت دفتر خاطرات
یک مشت خاک...!و آن چیزی که از من مانده بود
حسرت بود
آن حسرت تمام وجودم را فرا گرفت
به طوری که حتی حس میکردم مرا در قفس گذاشته اند
و از این خاک و از این زندگی دور می کنند... !آیا چنین بود ... ؟ ... !دفتر خاطرات را ورق زدم به امید پیدا کردن عشق
اما چیزی در آن ندیدم جز نوشته هایی بر روی کاغذ
انگاربه من لبخند میزند و به من می گفتند : ما را بخوان
آنها نمی دانستند من فرصت اندکی دارم و وقت خواندن ندارم
باز شروع به گشتن کردم
شاید چیزی بیابم ورقها را زیر رو کردم چیزی نبود
هیچ نشانی از عشق ندیدم
ولی در ته صندوقچه یک گل سرخ بود
آن گل سرخ خشکیده نشده بود
و بوی معطر گل سرخ همه جا را پر کرد
و آن نشانی از عشق بود که به دنبالش فرسنگها راه رفتم
تا آن را بیابم و زندگی خاک خورده ام را با عشق بسازم
بی انکه بدانم عشق در درونم است نه جای دیگر
و من چشم انتظار ، در حسرت یک نگاه تو
به انتظارت نشسته ام ...
در ذهن آشفته ام مست٬
به دنبال خاطرات تو می گردم تا با آنها کمی آرام بگیرم
راستی برایت بگویم
از وقتی که رفتی چشمهایم
همانند یک کودک بچه خودشان را خیس می کنند
یادت هست وقتی که خیس می شدند...با دستهای کوچکت روی چشمهایم می گذاشتی تا آرام بگیرند٬ من که خوب یادم هست
دیشب با همان چشمهای خیس پشت پنجره رفتم
گفتم شاید تو٬ نمی دانم کجا٬ پشت پنجره باشی
تا انعکاس صورت ماهت را در ماه ببینم
مثل همیشه که دلتنگت می شدم
تا صبح نشستم
اما نیامدی....
دیرگاهیست که تنها شده ام قصه غربت صحرا شده ام وسعت درد فقط سهم من است بازهم قسمت غم ها شده ام دگر آیینه ز من بی خبر است که اسیر شب یلدا شده ام من که بی تاب شقایق بودم همدم سردی یخ ها شده ام کاش چشمان مرا خاک کنید تا نبینم که چه تنها شده ام...
از من رمیده ای و من ساده دل هنوز
بی مهری و جفای تو باور نمی کنم
دل را چنان به مهر تو بستم که بعد از این
دیگر هوای دلبر دیگر نمی کنم
رفتی و با تو رفت مرا شادی و امید
دیگر چگونه عشق تورا آرزو کنم
دیگر چگونه مستی یک بوسه تورا
دراین سکوت تلخ و سیه جستجو کنم
در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد
کس جای در این خانه ویرانه ندارد
دل رابه کف هر که دهم باز پس آرد
کس تاب نگهداری دیوانه ندارد
در بزم جهان جز دل حسرت کش ما نیست
آن شمع که می سوزد و پروانه ندار
در انجمن عقل فروشان ننهم پای
دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد
چــــــنــــد حــــرف زیـــــبـــــا از دل عــــــاشــــــقـــم
عشقت رو به کسی بدی تضمینی براین نیست که اوهم اینکه تمام این کارو بکنه.
پس انتظار عشق متقابل نداشته باش.فقط منتظر باش این عشق آروم در قلبش رشدکنه.واگه اینطور نبود خوشحال باشه چون در قلب تورشد کرده است.
یه روز در عرض یک دقیقه میشه یه نفرروخرد کرد.دریک ساعت می شه یکی رو دوست داشت.دریک روز میشه عاشق شد.ولی یک عمر وقت می خواد بخوای یکی رو فراموش کنی.
دنبال نگاه ها نرو چون ممکنه که گولت بزنن.دنبال دارای نرو چون کم کم افول می کنه.
دنبال کسی باش که باعث بشه لبخند بزنی.
دقایق تو زندگی تو هستن که دلت برای کسی اونقدر تنگ می شه که می خوای اونو از روئیا هات بکشی بیرون وتوی دنیای واقعی بغلش کنی.
کسی به جز تو یار من نیست
گذشتن از تو کار من نیست
به جز خیال تو هنوزم
ببین کسی کنار من نیست
دوست دارم راضــــــــیــــــــه جــــــــونـــــــم
هـــــرزنــــی زیــــــــبــاســــــــتـ..
پسرکی از مادرش پرسید:مادر چرا گریه می کنی؟
مادرفرزندش را در آغوش گرفت:نمی دانم عزیزم!نمی دانم.
پسرک نزد پدرش رفت:بابا مامان چرا همیشه گریه می کند؟اوچه می خواهد؟
پدرش تنهادلیلی که به ذهنش می رسیداین بود:همه زن ها گریه می کنند.بی هیچ دلیلی!!
پسرک از اینکه خیلی راحت گریه می کنند متعجب شد!
یکبار در خواب دید که با خدا حرف می زند:از خدا پرسید:
خدا چرا زن ها گریه می کنند؟
خدا جواب داد:من زن را به شکل ویژه ای آفریده ام.به شانه های اوقدرتی داده ام تا بتواند سنگینی زمین را تحمل کند.
من به بدنش قدرتی داده ام تا بتواند سختی درد زایمان را تحمل کند.
به دستانش قدرتی داده ام که تمام کسانش دست از کار بکشند.اوبه کار ادامه دهد.
به او احساسی داده ام تا با تمام وجودش به فرزندانش عشق بورزد.
به او قلبی دادهام تا همسرش را دوست بدارد.از خطا های او بگذرد وهمواره در خوشی وناخوشی در کنار اوباشد.
به او اشکی داده ام:تا هر هنگام که خواست فرو بریزد.
زیبای یک زن در لباسش,موها یا اندامش نیست.زیبای یک زن را باید در چشمانش جستوجو کرد.زیرا راه ورود به قلبش اونجاست.
تــــقـــدیـــم بــه راضـــیـــه عــزیــزم وهــمــه مـادران دنــیــا
هیچ گاه به دنبال محبت نباش.سعی کن خودت آنرا بیا فرینی.
کسی را برای دوست داشتن انتخاب کن که قلب بزگی داشته باشد.
تامجبور نشی برای اینکه درقلبش جابگیری خودتو کوچک کنی.
هیچ وقت دل به کسی نبند.چون این دنیا اینقدرکوچیکه که جای دوتا دل رو نداره.اگه دل بستی هیچ وقت ازش جدا نشو .چون این دنیا اینقدر بزگه که هیچ وقت پیدایش نمی کنی.
ببخشید که نا راحت شدید ولی اینا حرفای دل عاشقم بود که گفتم.ولی برای جبران واینکه دلتون شاد شه متن پایین رو تا آخرش بخونید!!
!!!آه از دست خانوم ها
خانوم های عزیزسلام.توروخدا به دل نگیرید اینا فقط برای اینکه خنده رولبتون با شه رو نوشتم.نظر یادتون نره
اگر تیپ بزنیم بریم سرکار:میگن ببینم با کی قرار داری!!
اگه لباس های معمولی بپوشیم:میگن تو اصلا صلیقه نداری!!
اگه زیاد بگیم دوستت دام:میگن باز چه نقشه ای توسرته!!
اگه نگیم دوستت دارم:می گن پای کسه دیگه در میانه!!
اگه زیاد بهشون زنگ بزنیم:میگن بهم اعتماد نداری!!
اگه زنگ نزنیم:میگن انگاری سرت شلوغه!!
اگه تو خونه زیاد بخندیم:میگن مگه دیونه شدی!!
اگه کم بخندیم:می گن بخت النحس!!
اگه شام بخوایم:می گن فقط فکر شکمه!!
اگه شام نخوایم:میگن ذلیل مرده شامو با کی کوفت کردی!!
خانوم ها حلا خودتون انصافا بگید...مگه اینطور نیست!!
!!خانوم ها مثل
خانوم ها مثل رادیو هستند:هرچی بخوهند می گویند ولی هرچی بگویی نمی شنوند!! خانوم ها مثل شبکه اینترنت هستند:از هر موضوعی یه فایل اطلا عاتی دارند!!
خانوم ها مثل چسب دوقلو هستند:اگر دستشان با گوش تلفن مخلوط شد.بایدسیم رو برید!!
خانوم ها مثل موتور گازی هستند:پرسروصدا,کم سرعت,کم طاقت!!
خانوم ها مثل رعد وبرق هستند:اول برق چشمهاشون مییاد.بعد رعد صداشون!!
خانوم ها مثل لیمو شیرین هستند:اول شیرین هستند بعد تلخ می شوند!!
خانوم ها متل موبایل هستند:هروقت کامهمی پیش بیاد دردسترس نیستند!!
خانوم ها مثل فلزیاب هستند:هرگاه ازجلوی طلافروشی رد می شه عکس العمل نشان میده!!
خانوم های عزیزبازم می گم.توروخدا به دل نگیرید اینا فقط برای اینکه خنده رولبتون با شه رو نوشتم.از من عاشق دللگیر نشید.نظر یادتون نره!!
تــــــــو نـــــــذاشــــــــتـــــــی
اومدم دربدر ناز چشات شم تو نذاشتی
اومدم قربونی بهونه هات شم تو نذاشتی
تو نخواستی منو از این همه تنهایی بگیری
از خدا سراغمو با عشق رویایی بگیری
من میخواستم واسه تو آسون بمیرم
واسه تو ماهو از آسمون بگیرم
رفتی و بار سفر از این دل دیوونه بستی
دل من نه آخ دل آینه و شمدونو شکستی
می تونستی واسه من نفس نفس یه همزبون شی
می تونستی یه پری تو خواب این بی آسمون شی
اما نمی دونم چرا نخواستی ..............