شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

ღஜღشــکــــســـت عـــشــقـــیღஜღشــکستـ غرورღஜღ
شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

ღஜღشــکــــســـت عـــشــقـــیღஜღشــکستـ غرورღஜღ

پس از دوسال رفیق غم مرد
در ذهن کوچکم متولد شد و در گوشه قلب تاریکم مرد
و می روم تا مسافر کویر زندگی شوم ...
دو سال پیش با رفیق غم همراه شدم
با خاطرات اش ، با شبهای پر ز دلتنگیش ، با دردهایش
خداحافظی می کنم هرچند که جدایی سخت است
می روم تا شاید فصل جدیدی را در زندگیم آغاز کنم
همه ما مسافر کویر زندگی هستیم
اما  چشمها را باید شست تا بتوان زیبایی های این کویر را دید
به خاطر مشکلاتی این وبلاگ در بلاگفا ساخته شد
ولی بعد به میهن بلاگ منتقل خواهد شد
بعد ها اسکریپتی در این وبلاگ می زارم تا خودکار به بلاگ جدید بیاید
.
.
رفیق غم بدرود ...
ای همنشین خوب شبهای تنهایی و دلتنگی من ...
بدرود... 

 

در میان همه جلوه های خیره کننده روح بزرگ فاطمه ، آن چه بیش از همه برای
من شگفت انگیز است ، این است که فاطمه، هم سفر و همگام و هم پرواز روح عظیم علی است. او در کنار علی ، تنها یک همسر نبود ؛ که علی ، پس از او همسرانی دیگر نیز داشت .
علی در او ، به دیده یک دوست ، یک آشنای دردها و آرمان های بزرگ اش می نگریست؛ و انیس خلوت بی کرانه و اسرار آمیزش و همدم تنهایی هایش .
.

(* شهادت مظلومانه ام ابیها و آغازدوران تاریک اسلام را تسلیت می گویم *) 

هنگامی که یک انسان بزرگ را می شناسیم ؛ که در زندگی موفق زیسته است،
روح او را در کالبد خویش می دمیم و با او زندگی می کنیم.
و این ؛ ما را حیاتی دوباره می بخشد.

                  (* یاد استاد شریعتی با کلام  زیبا و ساحرانه اش گرامی *) 

از فاطمه گفتن ؛ از آل علی گفتن بسیار سخت است .
که مقام و منزلت فاطمه را روح کوچک ما نمی تواند درک کند
در بیان شخصیت والای فاطمه همین بس که تنها فرزند خاتم پیمبران
همسر بزرگ مرد تاریخ و مادر سیدان بهشت است .
و شرحی از این بالاتر نیاز نیست .
اما چه گونه حرمت نگه داشتند
در تاریخ آمده پیمبر همیشه صورت و دستان فاطمه را می بوسیده
و چه گونه حرمت نگه داشتند؛
و چه گونه سیلی زدند ؛
لعنت خداوند برآنها

.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

.

دوباره خداوند تلنگری کوچک بر من زد
تا باعث شود که من دوباره سرم را بالا بگیرم و بهتر ببینم
تا چشمهایم را دوباره باز کنم و زندگی را بهتر ببینم
تا من دوباره به خودم بیایم و خود را ببینم
آنچه بیش از همه من را در این روزها آزار می دهد تنهایی است
و نه  در جسم ام که روحم
تنها از خدا می خواهم تا در این تنهایی یاری رسان دستانم باشد
تا سربلند از این جاده زندگی بگذرم
خداوندا به خاطر تمام نعمت هایت تو را سپاس می گویم
که زبان جسم ام قادر به بیان این تقدیر نیست

.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

.

بر دلم بغضی سنگین حاکم است
بغضی که خیال باریدن دارد ؛ باریدن بر تمام دلم
تا پاک سازد این غبار سیاهی و مرا رها سازد از چنگال این مرداب
ابرهای دلتنگی دلم محتاج باریدن اند
این روزهای همه از مسئولیتی سنگین می گویند
جایگاهی که خود از آن هنوز بی خبرم؛ از صداقتی که شاید هنوز آن را باور نکرده ام
این روزها دلم به دنبال کویری می گردد برای فریاد
خسته ام ... به خدا خسته ام
از بس به دل نالیدم و به چشمانم التماس کردم
گویی کویری وجودم را فرا گرفته ؛ کویری پر از آرزوی سیرابی
کویری که زیباست ولی سخت؛که آرامش دارد و دشواری
این روزها نیازمند تغییری شگرف ام ؛ تغییری به بزرگی این کویر ...
در جسم ام ،
روح ام ،
وبیش از همه دلم ؛ که پیوند زیبایی از این دو است
نیازمندم ...
محتاجم ...
به بالی برای پرواز
به چشمانی برای  بهتر دیدن و گریستن
و پاهایی برای رفتن
.
خدایا همچنان دستان کوچکم را به سویت دراز می کنم ، لبریز از عشقم کن
خدایا بیش از گذشته محتاج کشیدن دستان پر مهرت بر سر شرمسارم هستم
 

.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

.

شاید این آخرین مطلبم باشد
رفیق غم را رها می کنم
تا زمانیکه خدا را دارم دلیلی برای همنشینی با غم نیست
تا زمانی که علی و آل علی را دارم دلیلی برای رفیق غم بودن نیست
البته خوشحال نشوید هنوز هم هستم
با تغییراتی در ساختار و نوشتار و کردار خودم
و چه بسا در این دفتر دلم(وبلاگ)
چه روزها و شب ها بودم و گفتم
به قول قاصدک یادآوری بعضی خاطرات گاهی لازم است
خاطراتی که تجسم لحظات شیرین و تلخ گذشته است
مرا در "مـــــســـــافــــــــر کویر" یاری کنید
محتاج قلبهایی برا همدردی هستم
و همچون همیشه در انتظار می مانم ! 

گاهی به خودم ،

                     نسلم ،

                             هدف هامون ،

                                              معیارهامون،

                                                           به الگوهامون شک می کنم !
به کجا باید می رفتیم و کجاییم؟
خواستن چی بسازن و به کجا رسیدن ؟
واقعا باید کدوم رو انتخاب کرد؟
               اسلام و تمدنی که بزرگان میگن ؛
                                                 و یا دینی که اکثریت دارن ؛
                                                                      و یا تلفیقی از هردو ؟
ولی هیچ گاه از حقیقت نمیتونم چشم پوشی کنم
چون همیشه سعی می کنم با عقلم جلو برم نه با گوش ها ... 

هر آدمی یه خصوصیت منحصر به فردی برای خودش داره.
خصوصیت و شخصیتی که اون فرد رو از بقیه جدا میکنه
شاید متانت و وقار ... شاید سر به زیر بودن و خود ساختگی ات ؛
نمی دونم ولی وقتی به خودم نگاه میکنم تو رو می بینم
خیلی شخصیت زیبایی داری که با بقیه فرق میکنی شاید به همین خاطر

ازت خوشم میاد
.
.
ولی گاهی از خودم متنفر میشم ... نه به خاطر تو ؛
به خاطر روحیه ها یا به این دلیل که بعضی از ویژگی های شخصیت اطرافیان رو ندارم
نمی دونم واقعا درسته یا نه ولی به این نتیجه میرسم که من و شخصیت من از خیلی از انسان ها جداست به دلیل نداشتن همون ویژگی ها .
به همین خاطر با بقیه فرق می کنم ؛ به خاطر نوع خاص علایقم ... تفکراتم...
تفریحاتم...و هزار مسئله دیگه .
گاهی کارهایی انجام میدم و یا دنبال اطلاعاتی میرم که کمتر کسی حاضر به انجامش میشه ؛
ولی گاهی هم در مواردی مثل امروز کم میارم ... چون واقعا در جامعه یه احمقم !شاید چون کمتر روابط اجتماعی رو بلد شده باشم ؟
یا شاید چون همیشه در عالم خودم سیر کردم ، دنیایی که گاهی با جامعه بیرون بیگانه است .
ولی در انتهای تمام این تفکرات به این نتیجه میرسم و به خودم میگم قدر خودت رو بدون چون واقعا با بقیه فرق میکنی و اگه بخوای به هر چیزی میرسی !(البته خواسته های منطقی)
.
.
.
شاید به همین دلیل به تو خیلی علاقه مند شدم ؟!


ادامه مطلب ...

عشق ، آزادی ، رهایی ، ایمنی ؛ عشق زیبایی ، زلالی ، روشنی

عشق یعنی تنگ بی ماهی شده ؛ عشق یعنی ماهی راهی شده

عشق یعنی آهویی آرام و رام ؛ عشق صیادی بدون تیر و دام

عشق یعنی برگ روی ساقه ها ؛ عشق یعنی گل به روی شاخه ها

عشق یعنی از بدیها اجتناب ؛ بردن پروانه از لای کتاب  

عشق ، یار مهربان زندگی ؛ بادبان و نردبان زندگی
عشق یعنی دشت گلکاری شده ؛ در کویری چشمه ای جاری شده
یک شقایق در میان دشت خار ؛ باور امکان با یک گل بهار
در خزانی برگریز و زرد و سخت ؛ عشق تاب آخرین برگ درخت
عشق یعنی روح را آراستن ؛ بی شمار افتادن و برخاستن
عشق یعنی زشتی زیبا شده ؛ عشق یعنی گنگی گویا شده
عشق یعنی مهربانی در عمل ؛ خلق کیفیت به زنبور عسل
عشق یعنی گل به جای خار باش ؛ پل به جای اینهمه دیوار باش
عشق یعنی یک نگاه آشنا ؛ دیدن افتادگان زیر پا
زیر لب با خود ترتم داشتن ؛ بر لب غمگین تبسم کاشتن
ادامه دارد...

ادامه مطلب ...

تنهایی نمی توانم
اما حالا تکیه بر شانه های تو
بهترین پناه است،
برای تاختن به قلب سیاهی
و رسیدن به فردای سپید آرزوها

روزمرگی هایم رنگ باختند و حالا تنها زمان از تو گفتن و از تو نوشتن است نه چیز دیگر...
این قلبم است که من را به هر کجا می برد...این بار هم می خواهم همراهش بروم و مرا می برد به سوی تو...و اما آخر راه نامعلوم...همین بودنت مرا کافی ست...گرچه شکستی دیگر برایم گران است...روحم زخمی ست تو مرهم باش و تو نیز قبول کردی، همیشه یادت می ماند؟...بودنت مرا کافی ست...و بودن همیشگی مرهمی جاوید...با من بگو این خیالی بیهوده نیست... 

 

زمانی برای ما .

زمانی برای ما، روزی خواهد آمد،

روزی که زنجیرها گشوده می شوند، با نیروی شجاعتی زاییدهء عشقی آزاد و رها

زمانی برایی شکوفایی رؤیاهای چه بسیار انکار شدهءمان

وقتی نقاب از عشقی برمی داریم که امروز محکوم به پنهان کردنش هستیم

 زمانی برای ما، وقتی سر انجام پی می بریم،

به زندگی ارزشمندی که برای توست و از آن من

و با حضور عشقمان، از میان اشکها و خارو خسها،

با بردباری به پیش می رویم و با ا طمینان از همهء طوفانها می گزریم

زمانی برای ما، روزی خواهد رسید که دنیایی نو به رویمان آغوش می گشاید

دنیایی پر از درخشش امید برای تو و من

دنیایی پر از درخشش امید برای تو و من...........

سکوت بود و در آن یک جهان فریاد؛ یک جهان صحبت و حرف؛

و مدفون کرده بودم همه را در قلب خویش...

آن هنگام که می‌رفتی غمگین بودم و غصه‌دار؛ نگاه می‌کردم؛ چشمانت را می‌دیدم که

 دریایی بود خونین از غروب آفتاب و لبریز بود و می‌بارید باران اشکهایش...؛

من مانده بودم؛ گوشه‌ای آرام ایستاده بودم و می‌نگریستم ؛

لبانم آرام بود اما در قلبم غوغایی بود؛ فریادها بود؛

خواهش‌ها بود و تمناها : که "ای دوست با من بمان؛ صبر کن تا با هم پرواز کنیم؛ با

هم برویم ..." و تو کوله‌بارت را بسته بودی؛

لبانم قفل شده بود و حرف‌ها زندانی قلبم بودند: "بمان ؛ بمان ..." حرفها در سینه

خفه می‌شد و باز هم سکوت ... 

حرکت کردی؛ ایستادی و برای لحظه‌ای به عقب نگریستی... و به راه افتادی ...

بغض در گلویم ترکید و صدای آن قفل لبانم را شکست و فریاد زدم : "با من بمان ... ای

دوست با من بمان ..." و تو ایستادی و دستانت چه گرم بودند ... . 

این همه سکوت و فاصله را
از من بگیر
و دستان پر مهرت را بر من ببخشای
تا دستان سردم را در بر گیرند
هوا سرد است
هوا سرد است
اما با داشتن دستان تو
از سرما هراسی نیست
دستان پر مهرت را بر من ببخشای
تا من تمام هستی ام را بر تو بخشم
هوا سرد است
هوا سرد است
...
..

برای زیستن دو قلب لازم است

قلبی که دوست بدارد قلبی که دوستش بدارند

قلبی که هدیه کند قلبی که بپذیرد

قلبی که بگوید قلبی که جواب بگوید

قلبی برای من قلبی برای انسانی که من می خواهم

تا انسان را در کنار خود حس کنم

ادامه مطلب ...

افـراد بـالغ در ارتبــاط برقرار کردن با دیگران دارای تفاتهایی
می بـاشـند کـه ریشـه در طـفولیـت آنها و چگونگی رابطه
سـرپرست آنان در خردسالی (پدر، مادر یا پرستار) با آنان
دارد. بدین مفهوم که اگر ســرپرست با طفل رابطه مـحبت
آمیز داشته و نیازهای کودک را بدرستی پاسخ گوید، طفل
نیز پیوند اطمینان آمیز و توام با امنیت با سرپرست خـــود
برقرار می کـند. طـفل میـل بـه برقــرار کردن رابطه نزدیک و
صـمـیـمانه بـــا سرپرست خود خواهد داشت و یا از دور به
سرپرست خود لبخند میزند. حـال اگـــر سرپرست طفل به
کودک آنچنان که باید توجه نکند و به وی بی اعتنا باشــد،
در طفل دو سبک پیوند دیگر شکل میگیرد یکی آنکه طـفل
مضطرب و سردرگم میگردد و خصومت و نارضایتی خـود را
فعالانه و یا غیر مستقیم به سرپرست خود نشان میدهد
و یا آنکه در طفل پیوند اجتنابی شکل گرفته و از سرپرست خود دوری می کـند. این طرز رفتار با طفل در شخصیت کودک رسوخ کرده و در بزرگسالی خود را نمایان میکنـد کـه در این صورت با 4 شخصیت از لحاظ سبک شکل گیری پیوند و دلبستـگی مـیـان فـرد با فرد دیگر به ویژه جنس مخالف و مسایل عشقی مواجه خواهیم بود:

1- بالغین مطمئن و برخوردار از امنیت: اینگونه افراد دارای مشخصات زیر میباشند:

  • توانایی ارتباط برقرار کردن و صمیمی گشتن با دیگران.
  • احترام به حریم شخصی و فضای شخصی برای خود و شریک زندگی خود. 
  • نسبت به احساسات شریک زندگیش همدلی کرده و به آسانی وی را میبخشد
  • دارای مرز و حدود مشـخص برای خود، دارای عزت نفس بالا، پشـتیبان و محبوب میباشد.
  • از آنکه با فردی خیلی صمیمی گردد و یا از سوی وی طرد گردد، نـگـران و بـیمناک نیست.
  • تمایل به برقراری رابطه دراز مدت.
  • مسایـل خصـوصی خود را در صورت لزوم در اختیار دیگران قرار می دهـد و در بـاز کردن سفره دلش نزد دیگران محتاط است.
  • از رابطه جنسی لذت می برد بویژه با یک شریک دراز مدت.
  • برای دیگران احترام زیادی قائل است.
  • هنگامی که به کمک احتیاج دارد از دیگران طلب یاری می کند. 
  • در تعامل با دیگران مثبت، خوشبین، سازنده و سخاوتمند است.
  • خلاق و روشن فکر بوده و از مرگ نمی هراسد.

2- بالغین اجتنابی: این گونه افراد دارای مشخصات زیر میباشند:

  • رابطه آنها از لحاظ فیزیکی و احساسی غیر صمیمی میباشد.
  • آنها به دوری و جدایی عادت داشته و اینگونه راحت تر هستند.
  • به دیگران زیاد توجه ندارند و ممکن است خودخواه بنظر آیند.
  • نسبت به احساسات و نیازهای شریک زندگی خود بی مسئولیت، بـی اعـتـنا و ناشکیبا هستند.
  • افــرادی منزوی هستند و مـمـکن است رفتـارهـای کنـتـرل جـویانـه، منـتـقـدانـه و غضبناکی بروز دهند. نیاز مبرمی به تعریف و تمجید و پذیرش دارند.
  • قادر به برقرار کردن رابطه صمیمانه با دیگران نیستند.
  • سفـره دلـشان را برای کسی نمی گـشایند و بـی پـرده احساستـشان را بـیـان نمیکنند.
  • خشک و انعطاف ناپذیرند و به دیگران اعتماد ندارند.
  • زیاد در رابطه دراز مدت سرمایه گذاری نمیکنند.
  • پس از جدایی زیاد غمگین نمیگردند.
  • معمولا به کار زیاد اعتیاد دارند تا بتوانند اینگونه از رابطه صمیمانه اجتناب کنند.
  • هنگام رابطه جنسی با شریکش فرد دیگری را در ذهن مجسم میکند.
  • والدین خود را طرد کننده به خاطر می آورند.
  • دوران کـــودکی آشفته ای را پشت سر گذاشته اند (والدین الکلی و یا بد رفتاری از سوی آنان)
  • هنگامی که خود و یا شریک زندگیش پریشان و دچار مشکل می گردند از شریک خود دوری میگزیند.
  • تعاملات اجتماعی را خسته کننده میداند و از مرگ بیمناک است.

بالغین مضطرب و دو شخصیتی بالغین درهم ریخته و مشخصات یک عشق سالم...

3- بالغین مضطرب و دو شخصیتی: اینگونه افراد دارای مشخصات زیر میباشند:

  • اینگونه افراد در کودکی جایگاه مشخصی نداشته اند.
  • رابطه آنها با دیگران غیر قابل پیش بینی است.
  • زمانی در دسترس بوده و زمانی دیگر شما را طرد میکنند.
  • آنها همواره از این می هراسند که نکند شریک زندگی آنها واقعا آنـها را دوســــت نداشته باشد و یا نخواهد برای همیشه در کنارشان بماند.
  • آنها عاشق جرو بحث میباشند اما بندرت به راه حل می اندیشند.
  • احساس ناامنی آنها را به برقراری روابط بسیار صمیمانه و نزدیک ترغیب میکند.
  • نیازهای آنها همواره در حال تغییر است اما از شریک زندگیش انتــظار دارد که تک تک آنها را تشخیص داده و برآورده سازد.
  • مرتبا دیگران را سرزنش می کـنـد و هـرگـاه بـه خـواسـتـه خود نرسند کج خلقی میکنند.
  • با طبیعت فریبنده و دمدمی مزاج خود همواره شریک خود را خلع صلاح میکنند.
  • تمایل دارند کاملا با فرد مقابل خود ادغام و یکی گـردنـد کـه با ایـن رفـتـار ســبب راندن دیگران از خود میشوند.
  • میزان جدایی در این افراد بالا میباشد.
  • پس جدایی بسیار اندوهگین و ناامید میگردند.
  • عزت نفس، بی ثبات و اعتماد بنفس پایینی دارند. 
  • نوازش را بیشتر از رابطه جنسی ترجیح میدهند.
  • نسبت به موفقیت خیالبافی کرده اما بندرت برای دستیابی به ان تلاش میکنند.
  • والدین خود را مداخله جو و بی انصاف توصیف میکنند.
  • سفره دل خود را نزد هر کسی باز میکنند و از دیگران نیز چنین انتظاری دارند.
  • غرق در ارتباط شخصی خود میباشند. حسود و غیر قابل اطمینان بوده و از مرگ می هراسند.

4- بالغین درهم ریخته: اینگونه افراد دارای مشخصات زیر میباشند:

  • سوء رفتار، بی توجهی، عدم امنیت و تنش فراوان در خانواده اینگونه افراد برقرار است.
  • اینگونه افراد مانند کودکیشان زندگی آشفته و پر هرج ومرجی دارند.
  • آنها براحتی ابراز عشق و عاطفه نکرده و نسبت بـه نـیـازها و احساسات شریک خود بی تفاوت و بی توجه میباشد.
  • خشم انفجارگونه ای دارد.
  • فاقد هرگونه همدلی، شفقت و دلسوزی نسبت به همسر خود هستند.
  • آنها نیاز مبرمی به یک رابطه مطمئن و مصون داشته اما آن قـدر بـه شـریــک خود اعتماد ندارند که این رابطه را برایشان پدید آورند.

امـا یـک عشـق سـالـم چگونه عشقی است:

1- عشقی است که رشد فردی را در پی دارد- در مقابل تفکر وسواس گونه در رابطه.

2- عشقی است که فرد در آن تمایل و فضای کافی برای رشـد و پـیشرفـت فـرد مـقـابـل خـــود قائل باشد- در مقابل امنیت و آسودگی بصورت یکنواخت و آنکه شـدت نـیـاز گـواه بـر عشق واقعی است.

3- عشقی است که منافع مجزا، معاشرت با دوستان دیـگر و بـرقـراری روابـط مـعنی دار دیگر در آن جایز باشد- در مقابل زندگی اجتماعی مـحـدود و بـی تـوجـهـی بـه دوسـتـان قدیمی.

4- عشقی است که دو فرد یکدیگر را به پیشرفت تشویق می کـنـند- در مقابل غرق در رفتار طرف مقابل و وحشت از تغییر و پیشرفت دیگری.

5- عشقی است که در آن اعتماد کافی موجود باشد- در برابر حسادت، تـملک جویی و ترس از رقابت.

6- عشـقـی اســت که فردیت هر دو فرد از سوی هر دو مورد پذیرش و احترام اسـت- در مقابل تلاش در تغییر دیگری مطابق تصورات خیالی خود.

7- عشقی است که رابطه با تمام جوانب واقعیت سرو کار دارد- در مــقابل رابطه ای که بر پایه توهمات و اجنناب از موضوعات ناخوشایند است.

8- عشـقـی اسـت کـه دو طــرف از خودشان مراقبت می کـنـند و حالت هیجانی دو فرد وابسته به خلق خوی طرف مقابل نمی باشد- در برابر انتظار از فرد مـــقابل برای برطرف کردن تمام مشکلات و نجات وی.

9- عشقی است که توجه و نگرانی سالم و به اندازه نسبت بـه شـریـک زنـدگـی توام با دادن آزادی در آن برقرار است- در برابر غرق در احساسات و مشکلات فرد مقابل.

10- عشـقی است که دو طرف توانایی لذت بردن از تنهایی را دارا می باشند -در بـرابـر عجز در تحمل تنهایی.

11- عشقی است که رابطه جنسی در آن یک انتخاب آزادانه و نشـات یـافتـه از رفاقت و علاقه دو طرف میباشد- در برابر فشار در برقراری رابــطه جنسی به خاطر عدم احساس امنیت، ترس و نیاز به ارضای فوری.

مردها در چهارچوب عشق به وسعت غیرقابل تصوری نامردند .برای اثبات نامردی

شان همین بس که در مقابل عاشق و یک زن فریب خورده احساس می کنند

مردند.

تا هنگامیکه قلب زن تسلیم نشده .پست تر وسمج تر از یک سگ ولگرد .عاجزتر و

توسری خورتر از یک اسیر .پوزه بر خاک تر دست تمنا به گدایی عشق می کنند.اما

تا خاطرشان در تسلیم قلب زن راحت شد یکباره به یادشان می افتد که خدا مرده

شان آفریده و آن وقت کمال مردانگی را در شکنجه دادن و به زنجیر کشیدن قلب

اسیر زن می کنند:یعنی در بی نهایت نامردی  

شعاری برای زیستن: حرمت اعتبار خودرا هرگز در میدان مقایسه ی خویش با دیگران مشکن که ما هر یک یگانه ایم موجودی بی نظیر و بی تشابه . و آرمان های خویش را به مقیاس معیارهای دیگران بنیاد مکن تنها تو می دانی که "بهترین" در زندگانیت چگونه معنا می شود از کنار آنچه باقلب تو نزدیک است آسان مگذر بر آنها چنگ در انداز ، آنچنانکه بر زندگی خویش که بی حضور آنان ، زندگی مفهوم خود را از دست می دهد.  

 

باز هم به امید عشقی روزهایم سپری شد

اما افسوس افسوس که می دانستم این عشق بی فرجام است

اما باور نداشتم

تو را هدفی در زندگیم می پنداشتم

که آن هم سرابی بس نبود

خود می دانستم که عشق من عشقی یک طرفه است

خود می دانستم که بی دلیل پی یک هدف ناپایدار هستم

افسوس ـ افسوس که تو هم رفتی خود می دانستم که یک روز باید مرگ عشقت را باور کنم

و اکنون سردرگم در خودم و زندگیم هستم

و آن روز فرا رسید .

خدایا خدای مهربانم اخر چرا به هر که دل می بندم بی فایده است

تا به کی باید گرفتار عشق باشم و مرگ عشق را باور کنم

و او هم رفت و مرا با ذهنی آشفته رها کرد

خود می دانستم امید من پوچ است و اکنون به این باور رسیدم که امیدی بس پوچ بود

حال دوباره زندگیم دچار یاس و بی خیالی و پوچی گردیده است .

نمی دانم چه کنم ولی باز هم او را دوست دارم

دلم می خواد گریه کنم یا یک بار دیگر او را ببینم یا صدایش را بشنوم

عزیزترینم همیشه دوستت دارم و همیشه عاشق و خوش باشی

ادامه مطلب ...

یک دل همیشه باید توش غم باشه وگرنه میشکنه . یک لب همیشه باید روش خنده باشد وگرنه

زود پیر میشه . یک کبوتر همیشه باید عشق پرواز داشته باشد وگرنه اسیر میشه . یک صورت

همیشه باید شاد باشه وگرنه به دل هیچکس نمی چسبه. یک دیوار باید به یک تیر تکیه کنه وگرنه

میریزه . یک قلب پاک همیشه باید به یک نفر ایمان داشته باشد وگرنه فاسد میشه . یک جاده باید

انتها داشته باشد وگرنه مثل یک کلافه سر درگمه.

میان آدمیان چیزی نیست، جز دیوارهایی که خود ساخته اند

لئون تولستوی

درستکار باش و از هیچ کس نترس

ضرب المثل آلمانی 

شکست را چگونه تعریف می کنند؟ گفتند: شکست یعنی تو یک انسان در هم شکسته ای! گفت: نه ! شکست یعنی من هنوز موفق نشده ام. گفتند شکست یعنی تو هیچ کاری نکرده ای. گفت نه! شکست یعنی من هنوز چیزی یاد نگرفته ام. گفتند : شکست یعنی تو یک آدم احمق بودی. گفت نه! شکست یعنی من به اندازه کافی جرات و جسارت نداشته ام. گفتند : شکست یعنی تو دیگر به آن نمی رسی. گفت نه! شکست یعنی می باید از راهی دیگر به سوی هدفم حرکت کنم. گفتند : شکست یعنی تو حقیر و نادان هستی گفت نه! 

 

یک نفر هست

مهربانم،ای خوب!

یاد قلبت باشد، یک نفر هست که اینجا

بین آدمهایی،که همه سرد و غریبند با تو

تک وتنها،به تو می اندیشد

و کمی، دلش از دوری تو دلگیر است

مهربانم،ای خوب

یاد قلبت باشد،یک نفر هست که چشمش

به رهت دوخته بر در مانده

و شب و روز دعایش این است:

زیر این سقف بلند،هرکجایی هستی،به سلامت باشی

و دلت همواره ، محو شادی و تبسم باشد.............

مهربانم،ای خوب! یاد قلبت باشد

یک نفر هست که دنیایش را

همه هستی و رویایش را،به شکوفایی احساس تو پیوندزده

و دلش می خواهد،لحظه ها را با تو،به خدا بسپارد

مهربانم، ای خوب!

یک نفر هست که با تو

تک و تنها با تو

پراز اندیشه و شعر است و شعور

پراحساس و خیال است وسرور

مهربانم !این بار ،یاد قلبت باشد

یک نفر هست که با تو،به خداوند جهان نزدیک است

و به یادت،هر صبح،گونه سبز اقاقیها را

از ته قلب و دلش می بوسد

و دعامی کند این بار که تو

با دلی سبز و پر از آرامش ،راهی خانه خورشید شوی

و پر از عاطفه و عشق و امید

به شب معجزه و آبی فردا برسی.......... 

 

هلن کلر :

خوشبختی لذت مشترکی است که حاصل یاری بی چشمداشت به دیگران است .

ادامه مطلب ...

هنگامی که...

 هنگامی که دیگر طعامی جز خوردن غصه نباشد...

 هنگامی که دیگر آینه ها را توان نگاه به موجودی انسان مانند نیست...

 هنگامی که آسمان هم اشک هایش را دریغ کند...

 هنگامی که حال و هوای گریه می پوسد...

 هنگامی که نوازش خار را عادتی دیرینه دانند...

 هنگامی که آتش عشقی را نسیمی خاموش کند...

 هنگامی که شوکران گواراترین نوشیدنی باشد...

 هنگامی که خدای عشق را در پستوی خانه هم نتوان پیدا کرد...

 هنگامی که عاشق شدن را بازی کودکان دانند...

 هنگامی که روی ماه در میان غبار خاطرات گم شود...

 هنگامی که ...

آری، هنگامی ست که آوای عشق را تنها و تنها در نی غربت ها می توان شنید و بس.  

جمعه 3 اسفند 1386

هفت نصیحت مولانا گشاده دست باش، جاری باش، کمک کن (مثل رود) با شفقت و

مهربان باش (مثل خورشید) اگر کسی اشتباه کرد آن را به پوشان (مثل شب) وقتی عصبانی

شدی خاموش باش (مثل مرگ) متواضع باش و کبر نداشته باش (مثل خاک) بخشش و عفو

داشته باش (مثل دریا ) اگرمی خواهی دیگران خوب باشند خودت خوب باش (مثل آینه)

ادامه مطلب ...

قصه حقیقت

 

گدای محبت هر که باشی، زودتر ضربه خواهی خورد و رسم روزگار چیزی جز این نیست. خرافه نیست. آیین چرخ فلک است. بنای دنیاست. هر کجا که باشی و هرکسی که باشی اگر گدای محبت باشی به دنبال عشق می روی . عشق که می گویم نه آن عشقی که در کوچه و بازار و خیابان و روزمرگی پیدا می شود. نه آن عشقی که امروز از حریم آتشش انسان در امان نیست و فردای روزگار به سردی مطلق می گراید. آن عشقی را می گویم که گدای محبتش به دنبال اوست. اگر گدای محبت باشی این آتش هیچ وقت خاموش نمی شود و عمق احساست هر روز بیش از پیش می شود.

این  نوشته ای که توی کلبه کوچکم می نویسم حرفهایی هست که از دل سبز آدم عاشقی بیرون اومده کسی که تمام وجودش پر شده بود از بوی خوش گل سرخ همون گل سرخی که  توی قلب فرشته ای ریشه می زنه که عاشق باشه .

وقتی کنارش نشستم احساس کردم خیلی تغییر کرده دیگه آدم سابقی نیست که با هر خنده اش دنیایی از شادی به همراه داشت وقتی  ازش جویا شدم  گفت:اولش این طوری نیست. اولش بهت سلام می کنه. حتی جواب سلامش رو هم نمی دی. اما پافشاری می کنه. یه خورده که می گذره میگی باشه اینم مثل بقیه. کی به کیه. تو که در دلت رو بستی. اینم مثل بقیه یه مدتی میاد و میره. پس بی خیال. می شینی پای حرفاش. باهاش چت می کنی. باهاش بیشتر آشنا میشی و بعدش می فهمی که در درونش چیزی هست که کمتر در کس دیگه ای دیدی.

 

علاقه ات بیشتر میشه ولی باز بی خیالی. میگی اینم گذریه. تا اینکه تو شرایط سخت روحی بهت کمک می کنه. در حد توانش زیر پر و بالت رو میگیره و اون وقته که دل امونت رو می بره. تا میای خودت رو جمع و جور کنی عاشقش میشی. دل رو می زنی به دریا. میگی چرا بایست احساسم رو بکشم. میگی خودش هم که همین رو میگه. پس دلت خوش میشه که باید بری دنبالش. باید بری تا بهش برسی. تا مال خودت بشه. تا به آرزوت برسی. تا حس عشق ورزیدنت رو که سالهاست باهاته خالی کنی و در عوضش هزاران حس زیبای دیگه بگیری.


نمی تونی لمسش کنی. نمی تونی ببوسیش. نمی تونی دستش رو توی دستت بگیری فقط می تونی صداش رو از کیلومترها اون ور تر بشنوی و باهاش ساعت ها چت کنی. بعد یه مدتی می فهمی که کار از کارت گذشته. یه روز تابستون می بینیش و با یه نگاه کارت رو می سازه. با یه خنده دلت رو گرفتار می کنه. انگار که دوست داری بگی هیچ جای دیگه نرو. پیشم باش واسه همیشه. شبهای طولانی رو باهاش تا صبح حرف می زنی از پشت تلفن. دلتنگی و آغاز آوارگی.
حالا یه سال گذاشته و حساس تر شدی. همش از دستت فرار می کنه. هرچی بهش میگی دوستش داری حتی یه بارم این حس رو تجربه نمی کنی که بهت بگه دوستت داره. اون چیزی که حس کنی قلب اونم گره خورده. انگار یه جای کار می لنگه دلت می خواد بری پیشش. باهاش باشی شاید اوضاع عوض بشه. جون می کنی، گرما و سرما رو تحمل می کنی، بی خوابی ها رو، دوریش رو، اما انگار خدا نمی خواد که بشه. همش گره می ندازه تو کارت و تو هی چت می کنی و حرف می زنی. چت می کنی. چت می کنی و چت.دلخوشیت میشه عکسهایی که برات فرستاده. نگاه می کنی و همین طوری اشکه که از چشمات سرازیر میشه. می ری جلو آینه یکی محکم می زنی تو صورتت تا شاید کمی به خودت بیای، ولی میدونی که عاشق شدی. هرچی بیشتر میگذره علاقه ات بیشتر میشه. نه به خاطر ذات عشق، به خاطر اینکه بیشتر می شناسیش و می فهمی که آدم با انصافیه.


روزها و شبها می گذرن انگار که توی زندونی. روز شماری می کنی تا تموم بشه. تا شاید بازم ببینیش. تا کابوسهای شبونت خفه ات نکنه. تا بخوای باور کنی که می تونی بقیه عمرت را با اون باشی. چشمات خشکیده بس که گریه کردی. نیرو و توانت رفته و حالا شده بعد یک سال انتظار، لحظه دیدار. میدونی داره میاد برای تو، میاد که سنگا رو وا بکنیم. میاد که بفهمه چشه و تو بازم گریه می کنی چون دلت راضی نمیشه. انگار که قراره ذبحت کنن. انگار یه چیزی بهت میگه امسال می میری. پژمرده میشی. میشی یه آدم زار و نحیف. مثل قدیما. مثل یه نوزاد که تازه پا گرفته و راه میره و قراره جفت پاهاش بشکنه. خودت رو دلداری می دی و فکرای خوب می کنی.


نمی دونی بگی که چقدر دوستش داری یا نه، مبادا که ناراحتش کنی آخه طاقت ناراحتی و غصه اش رو نداری. دلت نمیاد که بهش بگی که هر شب با چشمای خیس به خواب رفتی. دلت نمیاد بگی که توی تموم اون چتها حسرت خیلی چیزا رو تو دلت خفه کردی و هیچ وقت بهش نگفتی. دلت نمیاد که بگی جگرت پاره پاره شده تا برسه. تا بیاد باهات حرف بزنه. دوست داری که بهش خوش بگذره. نامردیه. نامردیه ناراحتش کنی. روزها تند تند می گذرن تا موقع حرف زدنش می رسه. اونی که هیچ وقت حرف نمی زده و همش میگفته سر فرصت. اما وقتی حرف میزنه کمرت می شکنه. سنگینی حسهای این مدت لهت می کنه. جلوی گریه ات رو می گیری و روت رو بر می گردونی مبادا که بخواد خیسی چشمهات رو ببینه. تو می فهمی چیزی رو که حتی فکرش رو نمی کردی. بنای عشق گذاشتن روی خرابه های محبت دیگری کار درستی نیست. اون وقت یه شب انقدر هق هق گریه می کنی که نفست بالا نمی آد.
نشستن گوشه اتاق و گریه کردن. دنیا بی رنگ تر از گذشته اما باید خودت رو جمع و جور کنی. حالا دیگه می دونی نمیشه بهش گفت که چندبار شد وقتی باهاش چت می کردی غذا رو به زور قورت می دادی چونکه بغضی توی گلوت گیر کرده بود. حالا دیگه می دونی نمی تونی بهش بگی که اگر هزاربار گفتی دوستش داری، از ته دلت گفتی و یه بار نشنیدی که عاشقانه صدات کنه. حالا می دونی نمیشه بهش گفت گریه هرشب یعنی چی. دلت نمی خواد با این حرفا ناراحتش کنی

دوستات به این بچه بازی ها می خندن. دوستات ترکت می کنن. دوستات خیلی حرفا می زنن اما تو می دونی که دردت چه. دردت عاشقی نیست. دردت از بی وفایی نیست. دردت از گدایی محبته. وقتی توی چت می بینیش دیگه نمی دونی آیا بهش بگی "عزیزم" یا نه. نمی دونی باید بهش بگی که دوستش داری یا نباید گفت. آیا اجازه داری آرزو داشته باشی یه بار دیگه خنده اش رو ببینی یا دستش رو توی دستت بگیری یا اینکه اون موقع نگاهش برای دلدار دیگریست. تو موندی و انزوای چهاردیواری اتاق و یک آیینه که هر روز می تونی سفید شدن موهات رو ببینی.دلخوشیت میشه عکساش و نامه هاش توی مدت آشناییتون. تمام چتهایی که کردین. هر چیزی که نشونی از بوی تنش رو داره.
یه روز صبح پا میشی،میری جلوی آینه و خودت رو می بینی. رنجور شدی، لاغر و نحیف، شکسته و خموده، حالا مدتهاست که گذشته. بهت زنگ می زنه اما روحت مرده. قلبت مرده. دیگه نمی تپه. برای هیچ کس نمی تپه. با صدای همیشگیش که لطافت داره بهت میگه حالت چطوره و تو باید مثل دیگران به او هم دروغ بگی. باید بهش بگی من خوبم و همه چیز رو به راهه. وقتی که تلفن رو قطع می کنی دفترچه خاطراتت رو باز می کنی و در آخرین برگش می نویسی این منم دلقک خنده به لب روزگار اما دلی نحیف دارم......

وقتی حرفهاش تموم شد اشک توی چشمانم جمع شده بود نمی تونستم خودمو ببخشم من می تونستم کمکش کنم . اگر اون زمان به حرفهای دلش گوش می کردم شاید الان این قدر رنجور نمیدیدمش خیلی از خودم ناراحت بودم ولی دیگه نمی تونستم کاری بکنم تنها فقط در آغوشش گرفتم و اجازه دادم سقف چشمانش چکه کنه . ولی هیچوقت خودم را نمی بخشم

شما با افراد بسیاری برخورد کرده و در تماس بوده ایــد،                                         اما اخیـرا" بـا شـخـصـی روبـرو شـده ایـد کـه احـســـاس                                         متفاوتی نسبت به وی دارید ولی مطمئن نیستید که او                                        همان شخصی است که دنبالش بوده اید. برای رسیدن                                        به جواب خود در این قـسـمـت 10 عـلامـتـی کـه نـشـان                                        میدهد عاشق او شده اید را می خوانید.

 

نشانه 10

نامزد یا همسر قبلی خود را فراموش کرده اید                                               معمولا" بعد از برهم خوردن یک رابطه تا زمانی طولانی طرفین به یکدیگر فکر می کنند و اغلب به این می اندیشند که آیا راه درستی را انتخاب نموده اند یا خیر. بسته به مدت زمان با هم بودن این شک و تردیدها بیشتر نمایان میشوند.

از زمانی که او را دیده اید، دیگر فکر برگشت به نامزد پیشین خود را به سر راه نمیدهید و تمایلی به برقراری رابطه مـجدد نـدارید. فکر کنید، نامزد قبلی شما دیگر مانند گذشته برایتان جالب نیست.

نشانه 9

نمی توانید به او فکر نکنید                                                                            فکر شما سـراسـر از یـاد و انـدیـشـه او اسـت. بـی دلیـل به فـکر شـما مـی آید و از خود میپرسید  که آیا به اندازه نصف اندازه ای که به او فکر میکنید، او به شما فکر میکند؟ در شگفتید که در ذهن او چه میگذرد یا حتی فکر تماس گرفتن با او به سرتان میزند ( اما بدلیل ترس از نپذیرفتن او از این کار خودداری میکنید.)

اما وضعیت وخیم تر می شود. با دوسـتان خـود بیرون میروید و به چیزی در ویترین مغازه نگاه می کنید و به این می اندیشیـد که او تـا چه اندازه به آن شیء بخصوص علاقه مند است .

اگر او آخرین چیزی است که پیش از خواب به فکر شما می آید و اولیـن چیـزی اسـت که بعد از بیدار شدن به ذهن شـما خطور می کند - و حتی چندین بار رویای او را دیده اید، دیگر لازم نیست ادامه این مقاله را بخوانید تا بفهمید عاشق شده اید یا نه ( البته برای اطمینان بیشتر ادامه دهید.)

نشانه 8                                                                  

برای او اهمیت قائلید                                                                                    اگر عاشق کسی باشید، دوست دارید هـمـه چـیز درمورد او بدانید: اینکه او کیست؟ به چی فکر میکند و چه چیز او را می خنداند. به او و احساساتش واقعا" اهمیت میدهید.

اگر بفردی علاقه حقیقی داشته باشید،اگر او روز بدی داشته باشد و یا بخاطرموضوعی ناراحت باشد، شما نیز غمگین و پریشان میشوید.

نشانه 7

شخصیت و خصوصیاتش برای شما فریبنده و دلربا است                                 حرکات او هنگام غذا خوردن، قدم زدن، صحبت کردن و همچنین عادتهایش در انجام کارهابرای شما  شادمانی فراوانی به دنبال خواهد داشت.

او چیزهایی می گوید که باعث تمایزش با دیگران می شود، و شما این را دوست دارید. علتش را نمی دانید ولـی دانـسـتـنـش نـیـز بـرایـتان اهـمیتی ندارد. شما او را به همین صورتی که هست دوست دارید.

نشانه 6

ارتباط تنگاتنگی با او دارید                                                                            شما نمی توانید عاشق کسی باشید که با او هیچ تناسخی نداشته باشید. اگر شمـا و او در یک طول موج قرار داشته، و عقاید مشابهی دارید،این یک نشانه محکم محسوب میگردد. هم فکر بودن در مسائل گوناگون، گرفتن تصمیمات مشابه و یکسان حاکی از آن است که میتوانید عاشق او باشید.

نشانه 5

افراد دیگر، زیاد به چشمتان نمی آیند                                                            با اینکه ممکن است نتوانید از براندازکردن یک زن (یا مرد) زیبا که از کنار شما رد میشود صرفه نظر کنید، هنگامیکه عاشق باشید، دیگر رادار شما برای رد یابی دیگران خوب کار نکرده و بقیه در مقایسه با فرد مورد علاقه شما جالب نخواهند بود. به علاوه مانند قبل تمایلی به گپ زدن با جنس مخالف نخواهید داشت.

به تدریج احساس خواهید کرد که او تنها فرد مورد توجه شما در یک جمع است و کسی است که به دنبالش بوده اید.

نشانه 4

عاشق وقت گذراندن با او هستید                                                                  این مسئله ای واضح ولی در عین حال با اهمیت است. شما به دنبال دیــدن او هستید و مهم نیست که هر دوی شما چه کار خواهید کرد. اخیرا" قـدم زدن بـا او، زیـبا ترین راه گذراندن یک بعد از ظهر است. به علاوه وقتی که از او دورید، آرزو می کنید که پیش شما بود.

نشانه 3

مطابق با میل او رفتار میکنید                                                                        سعی می نماییـد با اینکه برخی از کارها مثل رفتن به کتابخانه یا نمایـشگاه برای شما خوشایند نـیسـت، ولـی بـخاطـر خـواسـتـه او بدون جبهه گیری و مخالـفـت به انجام آنها میپردازید. متوجه خواهید شـد که خـود را با امیال و برنـامه های او وفــق داده و در موارد گوناگون همراهیش می کنید.

نشانه 2

اولویتهای دیگر، عقب نشینی میکنند                                                              شما عادت کردید ظهر ها به باشگاه ورزشی برویـد، امـا اگـر او بـرای نـهار وقـت داشـت، ترجیح میدهید با هم به رستوران بروید. شما دیـگر مـانند گذشته آن آدم سخت کوشی نیستید که کارهای ناتمام خود را آخر هـفـتـه ها با خودش بـه خـانه مـی آورد تـا آنـها را انجام دهد بجایش ترجیح میدهید آخر هفته خود را با او بگذرانید.

لیست کارهای روزانه که همیشه اصرار در انجام دادن آنها داشتید، اکنون به علت با او بودن دیگر رونقی ندارد و توجهی به آن نمی شود.

نشانه 1

شما به آینده ای فکر میکنید که او نیز جزئی از آن است                                در ذهنتان با او آینده ای نامحدود دارید. این آینده فقط محدود به آخر این هفته نیمشود بلکه سالیان سال ادامه خواهد یافت. وقتی برای سفر بعدی خود برنامه ریزی میکنید، به این فکر میکنید که برای ماه عسل با او خواهید بود. هنگامیکه برای سه ماه بعد به یک جشن عروسی دعوت میشود، با اینکه سه ماه مانده، از اکنون از او می خواهید که همراه شما در آن مراسم شرکت کند.

برای انسان رسیدن به کمال بدون نوعی از عشق ورزیدن امکان پذیر نیست. بدین گونه هر کس در آرزوی عشق ورزیدن و مورد عشق واقع شدن است. هر چند عده زیادی هستند که بطور کامل ناکام می گردند. امروزه عده ای هستند که می ترسند به نفوذ عشق دیگری سر فرود آورند زیرا تصور می کنند هویت شخص خود را از دست می دهند. عده ای دیگر در ناخود آگاه خود عاشق شدن را ممنوع می کنند چون نمی خواهند مورد خیانت واقع شوند. در این مواقع است که بعلت ناسازگاریهای ناخود آگاه در درون فرد عشق ورزی غیر ممکن می گردد و در مواقع است که روانکاوی یا دوباره سازی روانی تقریبا همیشه موثر است.

 

زنان و مردانی که در شهرهای بزرگ برای ادامه کارو یا ادامه تحصیل آمده اند هنگامیکه متوجه می گردند چقدر تنها هستند و اغلب در پارک ها قدم می زنند و به زوجهای دیگر خیره می گردند بدنبال موقعیت های مشابه ای هستند تا نیاز خود را برطرف کنند. اما چون درآمد بالایی ندارند تا دیگران را به بیرون دعوت کنند یا تصور می کنند زشت و بد قیافه هستند خود را در اختیار روسپی ها (خود فروشان جنسی) فرار می دهند تا بدین صورت آن جانشین عشق گردد. هر چند که در انتها درمی یابند که این موضوع فریبی بیش نبوده و نمی تواند نیاز ایشان را برطرف کند اما بخاطر ناچاری بارها و بارها به آن افدام می ورزند.

 

توهم در عشق

افراد زیادی هستند که بدلیل عدم تجربه و آموزش کافی همیشه آنچه را که فقط توهمی خیال پردازانه است به عنوان عشق واقعی تعبیر می کنند. البته این توهم ببیشتر پیده ای رایج در میان جوانان است. تنظیم ملاک ها منبی بر تفاوت و تفارق بین عشق راستین و دروعین کار محالی نیست البته نه برای فرد عاشق چون او خود درگیر است بلکه برای بوسیله سوم شخص ناظر. بنظر ویلیام اشتکل روان شناس برجسته توهم در عشق ناشی از رنجیدگی است.

 

هنر عسق ورزیدن

هنر عشق ورزیدن چیزی است که بایستی آموخته شود و شگفت آور نیست که پندار در عشق موجب شوربختی می گردد. نخستین شرط خوشبختی در عشق، عشق مطلوب و عاملی است که باعث گسترش شخصیت هر دو شریک می باشد. یکی از مشکلاتی که دراین رابطه در مورد خانم ها مطرح می گردد سرد مزاجی است. سرد مزاجی حالتی است با خصوصیات از قبیل اغلب عصبی، متلون، فتنه جو و بد مشرب. این حالت می تواند ریشه در علل و حوادث رخ داده در زندگی و یا کشمکش های روانی باشد. این موضوع می تواند در دراز مدت باعث جدایی زوجین گردد. متاسفانه چون اکثر مردان متوجه این موضوع نمی گردند نمی توانند به همسران خود دراین رابطه کمک نمایند.

 

ماهیت عشق

غریزه در انسان هرگز چیزی منخصرا بیولوژیکی نیست. همانطور که در میان ما انسانها خوردن تنها در خدمت بقای فرد نمی باشد. بهمین شکل غریزه جنسی در زندگی می باشد. انسان برای بدست آوردن دل می بایست از راه احساسی نزدیک شود چرا که بدون آن خوشنودی واقعی امکان پذیر نیست. همچنین باید گفت عشق حقیقی موثرترین و تعالی بخش ترین خلاق وجود انسانی است. به امید آنکه این مقدمه بتواند کمک حال آندسته گردد که هنوز در ابتدای راه هستند

دوست داشتن از عشق برتر است

عشق یعنی،زندگی در یک بهشت

                                            عشق یعنی،انتهای سر نوشت

عشق یعنی،قطره اشک صدف 

                                              مستی و رقص سماواتی دف

عشق یعنی،گریه های چشم خمار

                                            بوسه های مهر بر لب یار

عشق یعنی،شور آتش در نفس

                                            ضجه های زندگی کنج قفس

عشق یعنی،موج بر دریای مهر

                                            نور لبخند ستاره در سپهر

عشق یعنی،شمع دل افروختن

                                            همچو پروانه در آتش سوختن

عشق یعنی،معرفت یعنی شعور

                                             عشق یعنی،اشک خونین در میان چشم کور

عشق یعنی،علت آوارگی

                                              بی ریا بودن،صفا و سادگی

عشق یعنی،اسب وحشی بی سوار

                                                عشق یعنی،همچو مجنون در گریز از روزگار

عشق یعنی،سینه ای آغوش راز

                                                عشق یعنی آنچه بر هر کس نیاز

                                                                                                            

در ماجرای عاشقی رسواترم می خواستی

یک غنچه بودم، نازنین،تو پرپرم می خواستی

چشمت که آتش زد به دل، پروانه شمعت شدم

اما تو سوزاندی مرا ،خاکسترم می خواستی!!

در آتش عشق دلم،پنهان و پیدا سوختم

آری، تو تنها رفتی و دور از تو تنها سوختم.........................

                                                                                                              

عشق                            عشق                       عشق                            عشق

عشقه نام گیاهی است که در کنار نباتی دیگر  روئیده و بازوانش را دور کمر او میپیچاند. اما طولی نمی کشد که آنرا در قلب و وجود خود جای میدهد و خاکستری که از عشق و عاشق و معشوق بر جای می ماند همان عشق است.

آیا نمی توانید چشم از معشوق خود بردارید؟بدانید که این عشق نیست،این شهوت است

آیا میتوانید از زندگی و هستی خود دست بردارید و بگذرید؟.آری این عشق است که ریشه در وجود شما دوانیده است.اینجا جایگاه سجده است و پرستش ،ولی آیا سجاده ای به همراه دارید؟آری عشق حجم وسیعی از تبسمی عاشقانه است که تنها برلبان عشاق نقش می بندد

ولی افسوس که در این دور و زمونه عاشق و معشوق واقعی کم پیدا مشه.اکثرشون ریا و تزویر و فیلمه فقط کافی که با حقیقت های زندگی آشنا بشن وبا سختی های  اون دست و پنجه نرم کنن. ببینن  عشق میتونه مشکلشونو حل کنه ببینن عشق میتونه ...... اگر با هم مشکلی پیدا نکردن پس اون عشق واقعاً عشقه وانشاالله که خوشبخت بشن. انشا الله که همچنین آدمایی پیدا بشن.پس نمیتونیم به هر عشقی عشق بگیم عزیزان مواظب خودتون باشین.

عشق آتشی است سوزان ،که در اعماق قلب هیچ عاشقی خاموشی نمی شناسد.آری عشق هنر زندگی است،عشق معرفت و جاودانگی است و قدرت رسیدن به کمال

عشق فرصت باریدن با قطره های اشک و تنها خورشید بی غروب زندگی است.عشق در آنجا تجلی می یابد که چشم جز او را نبیند،گوش جز طنین روح انگیز او با هر صدای دیگری بیگانه باشد ولب جز نام او تلفظی نکند.

میدانم عشق جسارت میخواهد تا بسوی معشوق رهسپار شوم چون او مقدس است و می دانم که اگر روزی این جرات را پیدا کرده باشم عشقم برای همیشه  بر صفحه زندگی جاودانه خواهد ماند،هر چتد که شایدخودم نباشم

این رو هم تقدیم می کنم به عاشقان واقعی . شما رو بخدا مدیونین که خونده باشین و نظر نداده باشینو برین.تموم مطالبم برای اولین بار  هست که  دروبلاگ ها نوشته میشه و اگه جای دیگه ای دیدید از روی وبلاگ من کپی کردن . مطمئن باشین.

عهد کردم که ترا عاشق و دیوانه شوم

                                                  در حریق غم شبهای تو پروانه شوم

ابر غمبار افق های نگاهت باشم

                                                   چشم بیمار تو را مونس و همخانه شوم

در زلال نگهت حسرت آهی باشم

                                                    بر لب ساحل چشمان تو دردانه شوم

چون درخت کهنی بر سر من سایه کنی

                                                    شاخه دست ترا خواهش یک لانه شوم

من سه تاری شوم و بر لب من قصه تو

                                                  سخن از خنجر و دل گویم و افسانه شوم 

ای کاش در زندگی سه چیز و جود نداشت:عشق،غرور ،دروغ

که انسان مجبور نباشد بخاطرعشق،از روی غرورش دروغ بگوید.

                                                                                                             

پس از تو لبم را برای  کسی که بگویم دوستت دارم نخواهم گشود

پس از تو دستانم  را  به کسی نخواهم داد تا گرمی دستانت را برای همیشه  یادگاری احساس  کنم.

پس از تو آغوش خود را برای کسی نمی گشایم تا گرمی تنت  برای همیشه باقی بماند و با من در قبر برود.

کاش  میدانستی بی تو آرزوهایم،یخ میزند ،بی تو آرزوهایم میمیرند،همیشه نهایت دلتنگی ابر، باران است،و نهایت دلتنگی من،تو.

  پس برگرد برسر عشقمان،اگر بیائی غرورم را صادقانه تقدیم چشمانت میکنم.

از ما که گذشته این مطالب رو فقط برای اونایی نوشتم که تازه عاشق شدن ویا خیلی وقته که عاشقن ونیاز مبرمی به مطالب عاشقانه دارند و از این پس کارم این خواهد بود که عاشق پیشه ها رو ساپورت کنم

ادامه مطلب ...

خدای من 

و را به دو گونه دوست می دارم

یکی به سائقه حب الوداد، دومی حب الهوی

یعنی محبت شخصی دلباخته و دیگری محبتی که تو شایسته آنی

حب الوداد من محبتی است که از هر کس باز ماندم وبه تو مشغول شدم ولی اثر محبتی که تو شایسته آنی این است که:

پرده ها را از برابرم کنار زنی تا رویت را ببینم، از این رو من نه در اینگونه محبت شایسته ستایشم و نه در آن نوع.

بلکه درهر دو نوع این توئی که سزاوار ستایشی 

رفت دلدار و غمش در دل غمخوار بماند

                                                  وز قفایش نگران دیده خونبار بماند

به شفا خانه لعل تو ارچه،رسید ولی

                                                دل زچشمت اثری داشت،که بیمار بماند

آن امیدیکه به خوابت نگرد، دیده نداشت

                                               ور شبی داشت،هم از چشم تو،بیدار بماند

جان ما گرچه به مقداربهای تو نبود

                                              بر سر دست گرفتیم و خریدار بماند

راز عشق تو که از خلق نهان می کردم

                                             گشت افسانه و بر سر هر بازار بماند

خانه دل ز غمت زیرو زبر گشت و در آن

                                            نیست جز نقش تو چیزی که به دیوار بماند 

بیمار دلی دارم و بهبود ندارم

                                 هر چند دوا،می کنمش،سود ندارد

دل سوخت تمام از غم و آهی نکشیدم

                                 آتش چو بر افروخته شد،دود ندارد 

تو را می شناسم و دوست میدارم

من به سادگی یک کف نان خشک

باورت می کنم.تو بزرگی آنگونه که در حوصله دریا نمی گنجی!!!!۱

حرف بزن با من که پروانه چشمانم در انتظار شکفتن لبان تست

تو را می شناسم ودوستت می دارم(سودی) 

لحظه ها ،عشق ها

لحظه هائی به جنس الماس

عشق هائی به رنگ سرخ  ،گذشتگان اینگونه بوده اند

اکنون لحظه ها بی قیمت

عشق ها بی رنگ

چهره ها مات و به رنگ گچ.

اگر دست هایم را بگیری شاید عشق رنگ بگیرد!

آیا به معجزه فکر نمیکنی؟

تقدیم به دوست خوبم ( سودی)

ادامه مطلب ...

دوست داشتن از عشق برتر است  

عشق یعنی،زندگی در یک بهشت

                                            عشق یعنی،انتهای سر نوشت

عشق یعنی،قطره اشک صدف 

                                              مستی و رقص سماواتی دف

عشق یعنی،گریه های چشم خمار

                                            بوسه های مهر بر لب یار

عشق یعنی،شور آتش در نفس

                                            ضجه های زندگی کنج قفس

عشق یعنی،موج بر دریای مهر

                                            نور لبخند ستاره در سپهر

عشق یعنی،شمع دل افروختن

                                            همچو پروانه در آتش سوختن

عشق یعنی،معرفت یعنی شعور

                                             عشق یعنی،اشک خونین در میان چشم کور

عشق یعنی،علت آوارگی

                                              بی ریا بودن،صفا و سادگی

عشق یعنی،اسب وحشی بی سوار

                                                عشق یعنی،همچو مجنون در گریز از روزگار

عشق یعنی،سینه ای آغوش راز

                                                عشق یعنی آنچه بر هر کس نیاز

                                                                                                            

در ماجرای عاشقی رسواترم می خواستی

یک غنچه بودم، نازنین،تو پرپرم می خواستی

چشمت که آتش زد به دل، پروانه شمعت شدم

اما تو سوزاندی مرا ،خاکسترم می خواستی!!

در آتش عشق دلم،پنهان و پیدا سوختم

آری، تو تنها رفتی و دور از تو تنها سوختم.........................

ادامه مطلب ...

پاسخ به 4 سوال شایع خانم‌ها درباره عشق و حسادت
حسود هرگز نیاسود ...یا عاشق؟
عشق به بهترین وجه می‌تواند با گرمی محبت و نه با شدت درد اندازه‌گیری شود.
‌ترجمه: فرشاد کسرایی
الهه‌ عشق یک نیش دارد که سم آن می‌تواند شور عشق را لکه دار کند. آن نیش، گزش کوچک حسادت است که به‌نظر می‌رسد حتی شیرین‌ترین عشق‌ها را نیز همراهی می‌کند. این نیش اگر خیلی خفیف باشد، حتی می‌تواند باعث پیشرفت عشق شود و حرکت سریع زوجین از امنیت به یک رابطه زناشویی جذاب‌تر شود. اما در هر حال، حسادت اگر از کنترل خارج شود می‌تواند سلامت روان و سلامت ازدواج شما را به مخاطره بیندازد. کجا و چگونه باید خط قرمزی بر این نیش عشق کشید؟
خودتان را با 4 موقعیت زیر مواجه کنید و اوضاعتان را بسنجید:
)1 من و شوهرم، 20 سال است که ازدواج کرده‌ایم ولی اگر هنوز به‌نظر برسد که یکی از ما با شخص دیگری مثلا‌ کمی گرم گرفته است، احساس حسادت و غیرت می‌کنیم. به‌نظرم احساس خوبی است و تعجب می‌کنم وقتی زوج‌هایی را می‌بینم که می‌گویند در این جور مواقع حسود نیستند. البته ممکن است معنی آن این باشد که به یکدیگر اعتماد دارند ولی آیا نمی‌تواند به این معنی هم باشد که برایشان اهمیت ندارد؟
احساس گاهگاهی مالکیت می‌تواند یادآور این موضوع باشد که همسران چقدر به یکدیگر اهمیت می‌دهند و همدیگر را دوست دارند، ولی در مورد آنهایی‌که به ندرت حسود می‌شوند نباید به سرعت قضاوت کرد.
ممکن است فقدان این احساس به این معنا باشد که ازدواج نابود شده و زن و شوهر نسبت به یکدیگر بی‌تفاوت شده‌‌‌اند، ولی برخی از زوجین حسادت را آنقدر دردناک و آزار دهنده می‌یابند که موانع بسیار قدرتمندی را در برابر آن می‌سازند. به یاد داشته باشید که حسادت نشانه‌ای بر این است که شما احساس تهدید می‌کنید و نه الزاما عشق.
عشق به بهترین وجه می‌تواند با گرمی محبت و نه با شدت درد اندازه‌گیری شود.تعالی عشق بر اساس محبت و اعتماد است، نه بر اساس حسادت و خود خواهی.

)2 شوهرم حلقه ازدواجش را گم کرده است و دوست ندارد حلقه دیگری به‌جای آن بخرد. وقتی هم که در مورد آن با او صحبت می‌کنم،‌ ناراحت می‌شود و بحث را عوض می‌کند. این مورد مرا نگران می‌کند که مبادا تغییری در روابط بوجود آمده باشد و اینکه ازدواجمان در خطر باشد. آیا ممکن است مشکلی وجود داشته باشد؟
این مورد می‌تواند گول‌زننده باشد. افراد در تضادهای احساسی، گاهی مشکل خود را بطور ناخودآگاه اعلام می‌کنند ولی هنگامی که یک ازدواج در خطر است، اغلب بیش از یک نشانه برای آن وجود دارد. تمرکز بر روی حلقه را متوقف کنید و به دنبال نشانه‌های دیگر باشید؛ نبودن روابط نزدیک زناشویی، محبت یا صحبت‌های مهر‌آمیز، افزایش سکوت، اجتناب از یکدیگر و مخالفت. بی‌توجهی شوهر شما نسبت به حلقه ازدواجش می‌تواند شیوه‌ی وی برای بیان این موضوع باشد که موارد دیگری در حال از بین رفتند. شاید منظور شوهرتان این باشد که بگوید: < کمک! من راه نزدیک شدن به تو را گم کرده‌ام>! حالا که خوشبختانه این را فهمیده‌اید، وقت آن است که به او نزدیک‌تر شوید. شاید مشاوره در مورد روابط زناشویی برای شما موثر باشد.

)3 من با یک مرد خوش قیافه و موفق ازدواج کرده‌ام که از دید بقیه خانم‌ها هم مرد جذابی است و وقتی می‌بینیم چطور زنان دیگر حتی در حضور من با او راحت صحبت می‌کنند، ناراحت می‌شوم. به خودم می‌گویم نباید حسادت کنم ولی می‌دانم که حسود هستم. آیا اشتباه می‌کنم؟ آیا این به معنی این است که ازدواجم در خطر است؟ یا اینکه حسادت یک خصوصیت سالم و طبیعی است؟
حسادت وقتی به معنی این باشد که شخصی دارد تلاش می‌کند تا فردی را که شما دوست دارید از شما بگیرد، احساس‌ ترسناک و کشنده‌ای است. هر چه بیشتر احساس کنید که شخصی می‌تواند یا می‌خواهد شوهرتان را از شما بگیرد، بیشتر مستعد به حسادت خواهید بود و در این صورت، حسادت وسیله‌ای برای سنجش امنیت کم ازدواج است. ولی برخی از شرایط اجتماعی و آدم‌های اطراف می‌توانند رابطه محکم از دواج را به خطر بیندازند. هر وقت احساس کردید در چنین شرایطی هستید، آن وقت است که حسادت مثل یک سیستم اعلا‌م خطر عمل می‌کند و به شما می‌گوید: <مواظب باش>! به نظر می‌رسد شما و شوهرتان در محیطی زندگی می‌کنید که خیلی امن نیست. احساس خطر شما، احتمالا از ترکیبی از خطرات حقیقی اطرافتان و عدم ثبات زندگی زناشویی خودتان ریشه می‌گیرد.
می‌توانید برای کاهش اضطرابتان، با شوهرتان صحبت کرده و یک سری قوانین رفتاری جدید بین خودتان وضع کنید. مثلا می‌توانید راه‌هایی پیدا کنید که به فردی که به همسرتان نزدیک می‌شود، نشان دهید که باید حریم خاصی را حفظ کند. مثلا وقتی در یک جمع هستید و زنان دیگر با او صحبت می‌کنند، او می‌تواند از شما دعوت کند تا وارد جمع آنها شوید. او می‌تواند دست شما را بگیرد و نظرتان را راجع به موردی بپرسد و به این ترتیب استقرار رابطه زناشویی‌تان را اعلام کند. مطمئن باشید که با این روش، زنان اطراف متوجه پیام شما خواهند شد.

)4 شوهرمن برای تجارت اکثر اوقات در حال سفر است. وقتی که در سفر است، ما هر روز با هم صحبت نمی‌کنیم و وقتی با او حرف نمی‌زنم ،عصبی می‌شوم. اخیرا کنجکاو شده‌ام و هنگامی که از سفر برمی‌گردد در وسائل او به‌دنبال نشانه‌هایی می‌گردم که در نبود من چه کار می‌کرده است. من بخاطر این کارم از خودم خجالت می‌کشم ولی نمی‌توانم جلوی خودم را بگیرم زیرا نگران هستم. آیا این رفتارم خیلی بد است؟
خیر ولی شما فرد بسیار حسودی هستید و این برای هر همسری به قدر کافی عذاب آور است. سوال این است که چرا این حملات دردناک حسادت به شما رو می‌کنند؟ آیا قبلا نیز این احساسات را داشته‌اید؟ بعضی افراد تمام عمرشان را در جنگ با حسادت هستند. آنها وقتی حس می‌کنند دیگران دوستشان ندارند، احساس خیلی بدی پیدا می‌کنند. گاهی حتی به دلیل اضافه وزنشان، یا به دلیل از دست دادن شغل مورد علاقه‌شان یا حتی یک افسردگی ساده، فکر ‌می‌کنند دیگران به آنها اهمیت نمی‌دهند.
اگر شما سابقه دوره‌های حسادت را دارید، ممکن است حالت کنونی شما توسط برخی از احساسات عمیق‌تر شما نسبت به خودتان بوجود آمده باشد و نه احساسات مربوط به زندگی مشترکتان. ولی اگر حسادت شما جدید است، از خودتان بپرسید که چرا به یکباره اعتمادتان را از دست داده‌اید. آیا سفرهای شوهرتان خیلی تهدید کننده است؟ آیا ممکن است مشکلات زناشویی زمینه‌ای داشته باشید که در غیاب همسرتان به ذهنتان می‌آیند؟ آیا نشانه‌های خطری وجود دارد که شما آنها را انکار می‌کنید؟
دلیل حسادت شما هرچه که باشد، شما معذب هستید. بدون اقرار به جستجوهایی که در وسائل شوهرتان کرده‌اید، به او بگویید که از این حسادت در رنج و عذاب هستید، ولی او را به خیانت متهم نکنید. شما هیچ شواهدی ندارید و متهم کردن رابطه شما را بهتر نخواهد کرد. به‌جای آن با او در مورد اضطراب‌هایتان صحبت کنید و از آن به‌عنوان مقدمه‌ای برای صحبت در مورد مسائل زناشویی که باعث ترس شما می‌شوند، استفاده کنید. با کمک یکدیگر می‌توانید راه‌هایی پیدا کنید تا مواقعی که او در سفر است، بیشتر با هم در ارتباط باشید. شاید دیدن توجه او به احساسات شما همان اطمینان بخشی‌ای باشد که شما در شب‌های تنهایی به آن نیاز دارید.

اس ام اس 2

در نگاه کسانی که پرواز را نمی فهمند، هرچه بیشتر اوج بگیری کوچکتر خواهی شد.
    
ارسال شده توسط لیلا
عابر شهر چشاتم، دل من اهل ریا نیست. اونی که مثل تو باشه، حتی توی قصه ها نیست.
ارسال شده توسط لیلا
 در راه رسیدن به اوج با مردم مهربان باش چرا که هنگام سقوط با همان مردم رو به رو خواهی شد.
ارسال شده توسط امیر محمد
بازنده ها در هر جوابی مشکلی را می بینند ولی برنده ها در هر مشکلی جوابی را می بینند.
ارسال شده توسط بهرخ

چنان عاشق چنان دیوونه حالم

که می خوام از تو و از دل بنالم

هنوزم با همین دیوونه حالیم

یه رنگم، صادقم، صافم، زلالم

ارسال شده توسط بهرخ
چشمات وقتی زیباست که مال اشک باشه. اشک وقتی زیباست که مال عشق باشه. عشق وقتی زیباست که مال تو باشه. تو وقتی زیبایی که دستت تو  دماغت باشه!!!!!
ارسال شده توسط مصطفی
سال 2200 بچه از پدرش میپرسه : من چطوری به دنیا اومدم . میگه از اینترنت دانلودت کردم!!!!    
ارسال شده توسط نیما
خداوند به سه طریق به دعاها جواب می دهد: او می گوید آری و آنچه  می خواهی به تو می دهد. او میگوید نه و چیز بهتری به تو می دهد. او می گوید صبر کن و بهترین را به تو می دهد ...
ارسال شده توسط امیر محمد
در زندگی راه های زیادی برای رسیدن به آزادی وجود دارد. فقط باید بهای آن را پرداخت، اگه از رسالت بری تا آزادی 500 تومان و از انقلاب 300 تومان ... ( صنف مسافر کش )            
ارسال شده توسط امیر محمد
به غضنفر میگن شغلت چیه ؟ میگه یه اطلاعاتی هیچوقت خودشو لو نمیده!
ارسال شده توسط بهرخ

پیامک های شما...

لحظه ای که سال تحویل میشه ... تنها لحظه ایه که بی منت به من لبخند میزنی ... کاش هر ثانیه برای من سال تحویل باشه تا لبخند همیشه مهمون لبای سرخت بمونه... سال نو مبارک گلم
ارسال شده توسط نادر
با ارزوی 12 ماه شادی 52 هفته خنده 365 روز سلامتی 8760ساعت عشق 525600دقیقه برکت 315300ثانیه دوستی سال نو پیشاپیش مبارک ...            
ارسال شده توسط زیبا
حرف هایی هست برای نگفتن و ارزش عمیق هر کسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفت دارد...
ارسال شده توسط مجید
هنگامی دستم را دراز کردم که دستی نبود
هنگامی لب به زمزمه گشودم که مخاطبی نداشتم
و هنگامی تشنه آتش شدم،
که در برابرم دریا بود و دربا و دریا ...!
دکتر شریعتی
ارسال شده توسط بهناز
بچه:مامان اون آقاروببین کچله!!!! مامان: هیس...میفهمه بچه: اه...مگه تا حالا نفهمیده!!!
ارسال شده توسط ساناز
هر وقت تو زندگی به یه در بزرگ که یه قفل بزرگ روش بود رسیدی ، نترس و ناامید نشو چون اگه قرار بود در باز نشه جاش یه دیوار می گذاشتن...
ارسال شده توسط میلاد
غضنفر همش دعا می کرده بچه دار شه یه شب جبرئیل میاد تو خوابش میگه عوض اینهمه دعا برو زن بگیر...!
ارسال شده توسط سعید
پنج تا داداش پولاشونو رو هم میذارند تاکسی می خرند بعد از چند وقت ورشکست می شند اگه گفتی چرا ؟
اخه پنج تایی با هم می رفتن مسافرکشی!
ارسال شده توسط نازنین
عشق همچون نقاشیست با این تفاوت که نقاشی را می توان پاک کرد اما عشق را هرگز.
ارسال شده توسط ملاحت
شنیدم تو 3 ساعت 3 کیلو لاغر کردی ، ای ناقلا ! دماغتو عمل کردی !؟
ارسال شده توسط زیبا

پدر ای چراغ خونه!

پدر ای چراغ خونه! مرد دریا، مرد بارون

با تو زندگی یه باغه، بی تو سرده مثل زندون

هر چی دارم از تو دارم ، تو بهار آرزوها

هنوزم اگه نگیری، دستامو می افتم از پا . . .

————— اس ام اس روز پدر ————-

ای تکیه گاه محکم من، ای پدر جان / ای ابر بارنده ی مهر و لطف و احسان

ای نام زیبایت همیشه اعتبارم / خدمت به تو در همه حال، هست افتخارم . . .

————— اس ام اس روز پدر ————-

پدرم : منی که پدر شده ام می دانم چه رنجهایی برای من کشیدی. من می دانم که با چه

سختی هایی نیازهای من را بر طرف کردی ، پدرم قسم به تمام روزهای سرد و گرم که

برایم زحمت کشیدی دوستت دارم و خیالت برایم تکیه گاه است ، روزت مبارک . . .

————— اس ام اس روز پدر ————-

علی پا به این دنیا گذاشت و قلب عاشقان را محسور کرد و همگان را با انسانی آشنا کرد

که پدر تمامی آفریدگان پروردگارش لقب گرفت روز پدر مبارک . . .

————— اس ام اس روز پدر ————-

روز پدر رو به بابای خوب دست و دلبازم تبریک میگم

(هم اکنون نیازمند یاری سبز شما می باشیم!)

اس ام اس روز پدر

اگه یه مرد تو این دوره زمونه باشه اونم تویی روزت مبارک . . .

————— اس ام اس روز پدر ————-

روز مرد رو به مرد راستینی که مقام زیبای مردانگی رو درک کرده تبریک میگم

روزت مبارک . . .

————— اس ام اس روز پدر ————-

تبریک به کسی که نمی دانم از بزرگی اش بگویم یا مردانگی، سخاوت، سکوت، مهربانی

و… بسیار سخت است … پدرم روزت مبارک . . .

————— اس ام اس روز پدر ————-

ولادت مولی الموحدین امیرالمومنین حیدر کرار شیر خدا مولود کعبه و فرا رسیدن روز پدر را

خدمت شما تبریک و تهنیت عرض میکنم . . .

————— اس ام اس روز پدر ————-

مکه پر شور و شعف ، کعبه می گیرد شرف

قبله را قبله نما ، آمده میر نجف

————— اس ام اس روز پدر ————-

میلاد مظهر علم و عزت و عدالت و سخاوت و شجاعت، اسد الله الغالب، علی بن ابیطالب،

مبارک باد . . .

————— اس ام اس روز پدر ————-

ولادت باسعادت مولای عاشقان، امیر مؤمنان، علی علیه السلام، مبارک باد . . .

————— اس ام اس روز پدر ————-

ای تو کعبه را نگین، یا امیر المؤمنین

ای تو خلقت را پدر، وی خلائق را امین

کن نظر از روی لطف، به تمام پدران

روز سیزده رجب، ای امیر مؤمنان

————— اس ام اس روز پدر ————-

ای تکیه گاه محکم من، ای پدر جان ، ای ابر بارنده ی مهر و لطف و احسان

ای نام زیبایت همیشه اعتبارم، خدمت به تو در همه حال، هست افتخارم . . .

————— اس ام اس روز پدر ————-

بابا دوستت دارم بابت تمام زحماتی که کشیدی دستانت را می بوسم و ممنونتم .

روزت مبارک . . .

————— اس ام اس روز پدر ————-

پدر جان ، باش و با بودنت باعث بودن من باش . روزت مبارک .

از صمیم قلب دوستت دارم . . .

————— اس ام اس روز پدر ————-

نمک بر زخم من شیرین تر از خواب سحر گردد ،

جگرها خون شود تا یک پسر مثل پدر گردد . . .

————— اس ام اس روز پدر ————-

باور کن ماه هاست زیباترین جملات را برای امروز کنارمی گذارم،

اما امشب همه جملات را فراموش کرده ام، همینطور بی وزن و بی هوا آمدم بگویم .

پدرم روزت مبارک . . .

————— اس ام اس روز پدر ————-

پدر عزیزم

از تو آموختم چگونه سبکبال زندگی کنم تا هجرتم نیز سبکبال باشد

این بالهای پرواز قناعت و امید و عشق را تو به من بخشیدی

————— اس ام اس روز پدر ————-

بابا جون ، میدونم خیلی عذابت میدم ولی جوونیه و هزار جور شیطنت ،

شما به بزرگیه خودت ببخش و بدون که از تموم وجودم دوستت دارم . . .

————— اس ام اس روز پدر ————-

پدر جان ، نگاه مهربان و صدای دلنشینت همیشه مرحم دل من در این غربت است ،

بدان که برای من بهترینی . روز پدر مبارک باد . . .

————— اس ام اس روز پدر ————-

پدرم راه تمام زندگیست ، پدرم دلخوشی همیشگیست . روزت مبارک باباجون

————— اس ام اس روز پدر ————-

دلم شده غرق سرور و شعف

کعبه شده بهر علی یک صدف

مرغ دلم رها شده به سوی

ایوان باصفای شاه نجف

————— اس ام اس روز پدر ————-

نیستم بیگانه، هستم آشنایت یا علی

از ازل دل داده بر مهر و ولایت یا علی

تا جمال خویش را در کعبه حق ظاهر کند

پرده گیرد از جمال دلربایت یا علی

————— اس ام اس روز پدر ————-

حضرت علی (ع) فرمود: کسی که زبانش را حفظ کند، خداوند عیب او را می پوشاند . . .

————— اس ام اس روز پدر ————-

میلاد مرتضی اسدالله حیدر است

جشن ولادت علی(ع) آن میر صفدر است

زوجی برای فاطمه حق آفریده است

این زادروز همسر زهرای اطهر است

با کوردل بگو، که بجز شیر حق علی (ع)

جای ولادتش حرم خاص داور است؟.

————— اس ام اس روز پدر ————-

حضرت علی (ع) فرمود: قناعت انسان را بی نیاز می کند.

————— اس ام اس روز پدر ————-

حضرت علی (ع) فرمود: کار نیک را با منت باطل مکن .

————— اس ام اس روز پدر ————-

حضرت علی (ع) فرمود: موج های بلا را ، پیش از آنکه بلا سر رسد، با دعا از خود رفع کنید.

————— اس ام اس روز پدر ————-

آن شیر دلاور که زبهر طمع نفس / در خوان جهان پنجه نیالود، علی بود

شاهی که وصی بود و ولی بود، علی بود / سلطان سخا و کرم و جود، علی بود . . .

————— اس ام اس روز پدر ————-

تمام لذت عمرم همین است

که مولایم امیرالمومنین است . . .

————— اس ام اس روز پدر ————-

حضرت علی (ع) فرمود:

اسلام معنایش تسلیم در برابر دستورات الهی و عمل به آنها می باشد . . .

————— اس ام اس روز پدر ————-

ناگهان یک صبح زیبا آسمان گل کرده بود / خاک تا هفت آسمان، بغض تغزل کرده بود

حتم دارم در شب میلادت، ای غوغاترین / حضرت حق نیز در کارش تأمل کرده بود

هر فرشته، تا بیایی، ای معمایی ترین / بال های خویش را دست توسل کرده بود

————— اس ام اس روز پدر ————-

دل هر چه نظر به وسعت عالم تافت / جز نور تو در عرصه ی آفاق نیافت

هنگام نهادن قدم بر سر خاک / دیوار حرم به احترام تو شکافت . . .

————— اس ام اس روز پدر ————-

زان سبب ماه رجب ماه خداست / که اندر آن میلاد شاه لافتی ست

شد رخش از کعبه ظاهر، عقل گفت: / چون که صد آمد نود هم پیش ماست

————— اس ام اس روز پدر ————-

حجت حق، از حریم حق، به امر حق عیان شد

روشن از نور رخش، ارض و سما، کون و مکان شد

خانه زاد حق ولادت یافت اندر خانه ی حق

حق به مرکز جا گرفت، باطل گریزان از میان شد . . .

————— اس ام اس روز پدر ————-

زد عشق تو خیمه در دل ما / حل شد زتو جمله مشکل ما

با مهر علی و آل بسرشت /از روز ازل خدا دل ما

————— اس ام اس روز پدر ————-

چه کسی میداند در پس این چهره مهربان خستگیت را

پدرم دوستت دارم . . .

————— اس ام اس روز پدر ————-

ولادت باسعادت مولای عاشقان، امیر مؤمنان، علی علیه السلام، مبارک باد.

————— اس ام اس روز پدر ————-

ذکر من، تسبیح من، ورد زبان من علی است

جان من، جانان من، روح و روان من علی است

تا علی (ع) دارم ندارم کار با غیر علی

شکر لله حاصل عمر گران من علی است . . .

————— اس ام اس روز پدر ————-

هر کس که شود داخل حصن حیدر / ایمن بود از عذاب روز محشر

جز مهر علی و آل چیزی نبود / سرمایه ی طوبا و بهشت و کوثر

————— اس ام اس روز پدر ————-

ای تو کعبه را نگین/ یا امیر المؤمنین / ای تو خلقت را پدر/ وی خلائق را امین

کن نظر ز روی لطف/ به تمام پدران / روز سیزده رجب/ ای امیر مؤمنان . . .

————— اس ام اس روز پدر ————-

تقدیم به پدر حقیقیمان، امام زمان-ارواحُنا فِداه:

ای سفر کرده ی موعود بیا / که دلم در پی تو دربه در است

جان ناقابل این چشم به راه / برگ سبزی به تو، روز پدر است>

بابا . . . جونمی ، عمرمی ، قلبمی . . . دوستت دارم و به شما افتخار میکنم . امید که سایه شما تا ابد بر سر ما باشد

————— اس ام اس روز پدر ————-

پدر جان روزت مبارک . فقط میتوانم بگویم دوستت دارم و از دور میبوسمت .

————— اس ام اس روز پدر ————-

بابا جون ، میدونم خیلی عذابت میدم ولی جوونیه و هزار جور شیطنت ، شما به بزرگیه خودت ببخش و بدون که از تموم وجودم دوستت دارم .

————— اس ام اس روز پدر ————-

پدر جان ، نگاه مهربان و صدای دلنشینت همیشه مرحم دل من در این غربت است ، بدان که برای من بهترینی . روز پدر مبارک باد .

————— اس ام اس روز پدر ————-

پدرم راه تمام زندگیست ، پدرم دلخوشی همیشگیست . روزت مبارک باباجون

————— اس ام اس روز پدر ————-

میلاد با سعادت

مولود کعبه مولی الموحدین ،امیرالمومنین، امام علی (ع)

محضر امام عصر و الزمان، امام الانس و الجان حجت ابن الحسن العسکری حضرت مهدی عجل الله تعالی

فرج و تمام عاشقان حضرت تبریک وتهنیت باد.

————— اس ام اس روز پدر ————-

برخیز که قدسیان جوابت بدهند

وز کوثر معرفت شرابت بدهند

چون ماه رجب باشدو اعیاد علی

کعبه مانند صدف در دل خود گوهر داشت

گوهری زینت هستی چونان حیدر داشت

یک پیاله ز می اش مست کند عــــالم را

آنکــه اندر قدحش باده ای از کوثر داشت

————— اس ام اس روز پدر ————-

دل را ز علی اگر بگیرم چه کنم
بی مهر علی اگر بمیرم چه کنم
فردا که کسی را به کسی کاری نیست
دامان علی اگر نگیرم چه کنم

————— اس ام اس روز پدر ————-

نازد به خودش خدا که حیدر دارد
دریای فضائلی مطهر دارد
همتای علی نخواهد آمد والله
صد بار اگر کعبه ترک بردارد

————— اس ام اس روز پدر ————-

قرآن جز از مدح علی آیه ندارد

این صدف جز این دُر گرانمایه ندارد

رفتم زیر سایه لطفش بنشینم

دیدم علی نور بود سایه ندارد

علی علیه السلام و زیبائی ها:

از کعبه حق بانگ جلی می آید

آوای خوش لم یزلی می آید

بشنو که سروش وحی حق می گوید

آغوش گشایید علی می آید

————— اس ام اس روز پدر ————-

زیباترین ولادت: تنها کسی که در داخل خانه خدا بدنیا آمد، اوست.

زیباترین نام: بنا بر روایات متعدد، نام علی مشتق از نام خداست.

زیباترین معلم: علی تربیت شده دست پیامبر (ص) بود.

زیباترین سخنان: به تعبیر بسیاری از بزرگان، نهج البلاغه برادر قرآن کریم است

————— اس ام اس روز پدر ————-

میدونی فرق روز پدر با روز مادر چیه ؟ روز مادر طلافروشی ها شلوغ میشه اما روز پدر جوراب فروشی ها . . . میدونی شباهتشون چیه ؟ پول هر دو از جیب بابا میره .

————— اس ام اس روز پدر ————-

پدرم با صمیم قلب از تو تشکر میکنم ، نه به خاطر اینکه به من محبت کردی و جوانمردیم آموختی ، نه به خاطر اینکه راه و رسم مردانگیم آموختی ، به خاطر اینکه با آن سیلی که به من زدی ، عشق و صفا و آزادگیم آموختی . پدر جان روزت مبارک .

————— اس ام اس روز پدر ————-

سلام بابا جون . امروز که داشتم به تقویم نگاه میکردم متوجه یه چیز عجیب تو اون شدم ، نوشته بود : چهارشنبه ۲۶ تیر ۱۳۸۷ ، ۱۳ رجب ۱۴۲۹ ، ۱۳ ژوئن ۲۰۰۸ مصادف با تولد امام اول شیعیان ، حضرت علی (ع) و روز پدر . خواستم ازتون بپرسم واقعا حقیقت داره یا نه !!؟؟

————— اس ام اس روز پدر ————-

پدر ، نام تو تکیه گاه من است . روز پدر رو خدمت شما پدر عزیزم تبریک عرض میکنم .

————— اس ام اس روز پدر ————-

این اس ام اس جهت تبریک گفتن بچه های کوچک به باباشون هست و برای بقیه سنین توصیه نمیشود ، حتی شما دوست عزیز : بابای من بهترین بابای دنیاست ، هی . بابای من روی سر همه باباهاست ، هی

————— اس ام اس روز پدر ————-

بابا دوست دارم بابت تمام زحماتی که کشیدی دستانت را می بوسم و ممنونتم .

————— اس ام اس روز پدر ————-

پدر جان ، باش و با بودنت باعث بودن من باش . روزت مبارک . از صمیم قلب دوستت دارم . . .

————— اس ام اس روز پدر ————-

بابای عزیزم ، روز پدر رو بهت تبریک میگم و صمیمانه بر دستای پینه بسته‌ات بوسه می‌زنم .

————— اس ام اس روز پدر ————-

مکه پر شور و شعف/ کعبه می گیرد شرف
قبله را قبله نما/ آمده میر نجف
میلاد مظهر علم و عزت و عدالت و سخاوت و شجاعت،
اسد الله الغالب، علی بن ابیطالب، مبارک باد.

————— اس ام اس روز پدر ————-

۲/ ناگهان یک صبح زیبا آسمان گل کرده بود
خاک تا هفت آسمان، بغض تغزل کرده بود
حتم دارم در شب میلادت، ای غوغاترین!
حضرت حق نیز در کارش تأمل کرده بود
هر فرشته، تا بیایی، ای معمایی ترین!
بال های خویش را دست توسل کرده بود

————— اس ام اس روز پدر ————-

۳/ دل هر چه نظر به وسعت عالم تافت
جز نور تو در عرصه ی آفاق نیافت
هنگام نهادن قدم بر سر خاک
دیوار حرم به احترام تو شکافت

————— اس ام اس روز پدر ————-

۴/ زان سبب ماه رجب ماه خداست
که اندر آن میلاد شاه لافتی ست
شد رخش از کعبه ظاهر، عقل گفت:
” چون که صد آمد نود هم پیش ماست”

————— اس ام اس روز پدر ————-

۵/ حجت حق، از حریم حق، به امر حق عیان شد
روشن از نور رخش، ارض و سما، کون و مکان شد
خانه زاد حق ولادت یافت اندر خانه ی حق
حق به مرکز جا گرفت، باطل گریزان از میان شد

————— اس ام اس روز پدر ————-

۶/ زد عشق تو خیمه در دل ما
حل شد زتو جمله مشکل ما
با مهر علی و آل بسرشت
از روز ازل خدا دل ما
ولادت باسعادت مولای عاشقان، امیر مؤمنان، علی علیه السلام، مبارک باد.

————— اس ام اس روز پدر ————-

۷/ ذکر من، تسبیح من، ورد زبان من علی است
جان من، جانان من، روح و روان من علی لست
تا علی (ع) دارم ندارم کار با غیر علی
شکر لله حاصل عمر گران من علی است

————— اس ام اس روز پدر ————-

۸/ هر کس که شود داخل حصن حیدر
ایمن بود از عذاب روز محشر
جز مهر علی و آل چیزی نبود
سرمایه ی طوبا و بهشت و کوثر

————— اس ام اس روز پدر ————-

۹/ ای تو کعبه را نگین/ یا امیر المؤمنین
ای تو خلقت را پدر/ وی خلائق را امین
کن نظر ز روی لطف/ به تمام پدران
روز سیزده رجب/ ای امیر مؤمنان

————— اس ام اس روز پدر ————-

۱۰/ تقدیم به پدر حقیقیمان، امام زمان-ارواحُنا فِداه:
ای سفر کرده ی موعود بیا / که دلم در پی تو دربه در است
جان ناقابل این چشم به راه / برگ سبزی به تو، روز پدر است

————— اس ام اس روز پدر ————-

۱۱/ پدر ای چراغ خونه! مرد دریا، مرد بارون
با تو زندگی یه باغه، بی تو سرده مثل زندون
هر چی دارم از تو دارم ، تو بهار آرزوها
هنوزم اگه نگیری، دستامو می افتم از پا

————— اس ام اس روز پدر ————-

۱۲/ ای تکیه گاه محکم من، ای پدر جان / ای ابر بارنده ی مهر و لطف و احسان
ای نام زیبایت همیشه اعتبارم / خدمت به تو در همه حال، هست افتخارم

اس ام اس های روز پدر

 اس ام اس های روز پدر


---------- اس ام اس روز پدر ---------

پدرم راه تمام زندگیست ، پدرم دلخوشی همیشگیست . روزت مبارک باباجون


---------- اس ام اس روز پدر ---------

بابا دوست دارم بابت تمام زحماتی که کشیدی دستانت را می بوسم و ممنونتم .


---------- اس ام اس روز پدر ---------


اس ام اس به مناسبت روز پدر ، sms به مناسبت روز پدر ، تولد حضرت علی :
پدر جان ، باش و با بودنت باعث بودن من باش . روزت مبارک . از صمیم قلب دوستت دارم . . .


---------- اس ام اس روز پدر ---------


پیامک های جدید فارسی به مناسبت روز پدر ، مسیج به مناسبت روز پدر :
پدر جان با تمام وجود دوستت دارم . روزت مبارک .

---------- اس ام اس روز پدر ---------


پیامک های تبریک تولد حضرت علی ، پیامک به مناسبت تولد حضرت علی :
نمک بر زخم من شیرین تر از خواب سحر گردد ، جگرها خون شود تا یک پسر مثل پدر گردد .


---------- اس ام اس روز پدر ---------


اس ام اس های تبریک 13 رجب ، پیام کوتاه به مناسبت روز پدر ، روز پدر :
بابای عزیزم ، روز پدر رو بهت تبریک میگم و صمیمانه بر دستای پینه بسته‌ات بوسه می‌زنم .
 
---------- اس ام اس روز پدر ---------
 
پدرم : منی که پدر شده ام می دانم چه رنجهایی برای من کشیدی. من می دانم که با چه سختی هایی نیازهای من را بر طرف کردی ، پدرم قسم به تمام روزهای سرد و گرم که برایم زحمت کشیدی دوستت دارم و خیالت برایم تکیه گاه است ... روزت مبارک .
 
---------- اس ام اس روز پدر ---------


علی پا به این دنیا گذاشت و قلب عاشقان را محسور کرد و همگان را با انسانی آشنا کرد
---------- اس ام اس روز پدر ---------


که پدر تمامی آفریدگان پروردگارش لقب گرفت روز پدر مبارک . . .



روز پدر رو به بابای خوب دست و دلبازم تبریک میگم


(هم اکنون نیازمند یاری سبز شما می باشیم!)



اگه یه مرد تو این دوره زمونه باشه اونم تویی روزت مبارک . . .



روز مرد رو به مرد راستینی که مقام زیبای مردانگی رو درک کرده تبریک میگم


روزت مبارک . . .



تبریک به کسی که نمی دانم از بزرگی اش بگویم یا مردانگی، سخاوت، سکوت، مهربانی


و... بسیار سخت است ... پدرم روزت مبارک . . .



ولادت مولی الموحدین امیرالمومنین حیدر کرار شیر خدا مولود کعبه و فرا رسیدن روز پدر را


خدمت شما تبریک و تهنیت عرض میکنم . . .



مکه پر شور و شعف ، کعبه می گیرد شرف


قبله را قبله نما ، آمده میر نجف



میلاد مظهر علم و عزت و عدالت و سخاوت و شجاعت، اسد الله الغالب، علی بن ابیطالب،


مبارک باد . . .



ولادت باسعادت مولای عاشقان، امیر مؤمنان، علی علیه السلام، مبارک باد . . .



ای تو کعبه را نگین، یا امیر المؤمنین


ای تو خلقت را پدر، وی خلائق را امین


کن نظر از روی لطف، به تمام پدران


روز سیزده رجب، ای امیر مؤمنان



ای تکیه گاه محکم من، ای پدر جان ، ای ابر بارنده ی مهر و لطف و احسان


ای نام زیبایت همیشه اعتبارم، خدمت به تو در همه حال، هست افتخارم . . .



بابا دوستت دارم بابت تمام زحماتی که کشیدی دستانت را می بوسم و ممنونتم .


روزت مبارک . . .



پدر جان ، باش و با بودنت باعث بودن من باش . روزت مبارک .


از صمیم قلب دوستت دارم . . .



نمک بر زخم من شیرین تر از خواب سحر گردد ،


جگرها خون شود تا یک پسر مثل پدر گردد . . .



باور کن ماه هاست زیباترین جملات را برای امروز کنارمی گذارم،


اما امشب همه جملات را فراموش کرده ام، همینطور بی وزن و بی هوا آمدم بگویم .


پدرم روزت مبارک . . .



پدر عزیزم


از تو آموختم چگونه سبکبال زندگی کنم تا هجرتم نیز سبکبال باشد


این بالهای پرواز قناعت و امید و عشق را تو به من بخشیدی



بابا جون ، میدونم خیلی عذابت میدم ولی جوونیه و هزار جور شیطنت ،


شما به بزرگیه خودت ببخش و بدون که از تموم وجودم دوستت دارم . . .



پدر جان ، نگاه مهربان و صدای دلنشینت همیشه مرحم دل من در این غربت است ،


بدان که برای من بهترینی . روز پدر مبارک باد . . .



پدرم راه تمام زندگیست ، پدرم دلخوشی همیشگیست . روزت مبارک باباجون



دلم شده غرق سرور و شعف


کعبه شده بهر علی یک صدف


مرغ دلم رها شده به سوی


ایوان باصفای شاه نجف



نیستم بیگانه، هستم آشنایت یا علی


از ازل دل داده بر مهر و ولایت یا علی


تا جمال خویش را در کعبه حق ظاهر کند


پرده گیرد از جمال دلربایت یا علی



حضرت علی (ع) فرمود: کسی که زبانش را حفظ کند، خداوند عیب او را می پوشاند .

---------- اس ام اس روز پدر ---------


میلاد مرتضی اسدالله حیدر است


جشن ولادت علی(ع) آن میر صفدر است


زوجی برای فاطمه حق آفریده است


این زادروز همسر زهرای اطهر است


با کوردل بگو، که بجز شیر حق علی (ع)


جای ولادتش حرم خاص داور است؟.



حضرت علی (ع) فرمود: قناعت انسان را بی نیاز می کند.



حضرت علی (ع) فرمود: کار نیک را با منت باطل مکن .



حضرت علی (ع) فرمود: موج های بلا را ، پیش از آنکه بلا سر رسد، با دعا از خود رفع کنید.



 


آن شیر دلاور که زبهر طمع نفس / در خوان جهان پنجه نیالود، علی بود


شاهی که وصی بود و ولی بود، علی بود / سلطان سخا و کرم و جود، علی بود . . .



تمام لذت عمرم همین است


که مولایم امیرالمومنین است . . .



حضرت علی (ع) فرمود:


اسلام معنایش تسلیم در برابر دستورات الهی و عمل به آنها می باشد . . .

---------- اس ام اس روز پدر ---------

ناگهان یک صبح زیبا آسمان گل کرده بود / خاک تا هفت آسمان، بغض تغزل کرده بود


حتم دارم در شب میلادت، ای غوغاترین / حضرت حق نیز در کارش تأمل کرده بود


هر فرشته، تا بیایی، ای معمایی ترین / بال های خویش را دست توسل کرده بود



دل هر چه نظر به وسعت عالم تافت / جز نور تو در عرصه ی آفاق نیافت


هنگام نهادن قدم بر سر خاک / دیوار حرم به احترام تو شکافت . . .



زان سبب ماه رجب ماه خداست / که اندر آن میلاد شاه لافتی ست


شد رخش از کعبه ظاهر، عقل گفت: / چون که صد آمد نود هم پیش ماست



حجت حق، از حریم حق، به امر حق عیان شد


روشن از نور رخش، ارض و سما، و مکان شد


خانه زاد حق ولادت یافت اندر خانه ی حق


حق به مرکز جا گرفت، باطل گریزان از میان شد . . .



زد عشق تو خیمه در دل ما / حل شد زتو جمله مشکل ما


با مهر علی و آل بسرشت /از روز ازل خدا دل ما



چه کسی میداند در پس این چهره مهربان خستگیت را


پدرم دوستت دارم . . .



ولادت باسعادت مولای عاشقان، امیر مؤمنان، علی علیه السلام، مبارک باد.



ذکر من، تسبیح من، ورد زبان من علی است


جان من، جانان من، روح و روان من علی است


تا علی (ع) دارم ندارم کار با غیر علی


شکر لله حاصل عمر گران من علی است . . .



هر کس که شود داخل حصن حیدر / ایمن بود از عذاب روز محشر


جز مهر علی و آل چیزی نبود / سرمایه ی طوبا و بهشت و کوثر



ای تو کعبه را نگین/ یا امیر المؤمنین / ای تو خلقت را پدر/ وی خلائق را امین


کن نظر ز روی لطف/ به تمام پدران / روز سیزده رجب/ ای امیر مؤمنان . . .



تقدیم به پدر حقیقیمان، امام زمان-ارواحُنا فِداه:


ای سفر کرده ی موعود بیا / که دلم در پی تو دربه در است


جان ناقابل این چشم به راه / برگ سبزی به تو، روز پدر است


اس ام اس های جالب

اس ام اس های جالب

نویسنده:محمد

فرستنده:بهمن 09149803394

فردا صبح که چشم هایت را باز می کنی یادت باشه دیشب یکی به یاد تو چشما هیش را بسته.

این همه رنجی که دنیا در دل ما می کند بر دل هر کس کند ترک دنیا کند.

با خود گویم که فردا ترک این دنیا کنم باز که فردا رسدامروز وفردا کنم.

امش که قصه دل مرا گوش می کنی فردا مرا مانند قصه فراموش می کنی.

هنر شمشیر آن است که یکی را دو تا می کند.بنازم به هنر عشق که دوتا را یکی می کند.

نگاهی آشنا به یاس کردم تورا درعطر گل احساس کردم.خلاص در کلاس ناز چشمت 2واحد عاشقی را پاس کردم.

زیباترین سلام دنیا طلوع خورشید است.آنرا به دونه غروبش تقدیم به تو می کنم.

تو در دنیا یک نفر داری ولی برای یک نفر که تورو می خواد یک دنیایی.

فاصله


فاصله

گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست
بین من و عشق تو ولی فاصله ای نیست
گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن
گفتی که نه باید بروم حوصله ای نیست
پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیف
تو رفتی و دیگر اثر از چلچله ای نیست
گفتی که کمی فکر خودم باشم و آن وقت
جز عشق تو در خاطر من مشغلهای نیست
رفتی تو خدا پشت و پناهت به سلامت
بگذار بسوزند دل من مساله ای نیست

اگه تو از پیشم بری

اگه تو از پیشم بری سر به بیابون می ذارم
هر چی گل شقایقه رو خاک مجنون می ذارم
اگه تو از پیشم بری من خودم و گم می کنم
به عمر تو رو شرمنده حرفای مردم می کنم
اگه تو از پیشم بری دل رو به دریا می زنم
غرور خورشید و با برف آرزوها می شکنم
اگه تو از پیشم بری کار من آوارگیه
خلاصه شو واست بگم که آخر زندگیه
اگه بری شکایت تو رو به دریا میکنم
شقایقای عالم و من بی تو رسوا میکنم
اگه تو از پیشم بری زندگی خاکستریه
فرداش یکی خبر می ده دلت پیش دیگریه
اگه تو از پیشم بری شمعدونیا دق میکنن
شکایت چشم تو رو به مررغ عاشق میکنن
اگه بری پرستوها از زندگیشون سیر میشن
آهوا توی دام صیادای پیر اسیر می شن
اگه بری دریا پر از اشک و نیاز ماهیاس
شبای شهرمون مثه چشمای عاشقت سیاس
اگه بری یه شب تو خواب دریا رو آتیش می زنم
نردبون آسمون و با هر چی نوره می شکنم
اگه بری پروانه ها شمعا رو خاموشن میکنن
قنریای قفسی دل و فراموش میکنن
اگه بری پلک گلا از غم عشق تو تره
یکی مثه من دلش از چشمای تو بی خبره
اگه تو از پیشم بری پنجرمون بسته میشه
یه دل با صد تا آرزو از زندگی خسته میشه
اگه بری مجنون دیگه از من و تو نمیگذره
نرو بذار ببینمت باز از کنار پنجره
اگه بری من می مونم با بازی های سرنوشت
که من رو تو دوزخ گذاشت ترو فرستاد به بهشت
اگه بری به آسمون شب شکایت میکنم
یه شب می شینم با خدا تا صبح خلوت میکنم
اگه بری پرنده ها بر نمی گردن به لونه
بی تو کدوم پرنده ای راه خودش رو می دونه
اگه تو از پشم بری تو ابرا غوغا میکنم
برای مردن گلا بهونه پیدا میکنم
اگه تو از پیشم بری یاسا ترک بر میدارن
شبنما رو گل رز مگه حتی طاقت میارن
اگه بری مردم منو به هم دیگه نشون می دن
می پرسن از همدیگه که چی راجع من شنیدن
اگه بری همه میگن عشق من و تو هوسه
بمون با هم نشون بدیم که عشق ما مقدسه
اگه بری می لرزه فرهاد و ستون بیستون
به خاطر اونم شده تو تا ابد پیشم بمون
اگه بری می گن دیدی این آخر و عاقبتش
ما هیچ کدوم و نمی خوایم نه رنج و ئنه محبتش
اگه بری نمی دونن شاید واست خوشبختیه
نمی دونن لذتت بعضی خوشیا تو سختیه
اگر چه وقتی تو بری دیگه من و نمی بینی
اگه بخوای هم می باید تا فصل محشر بشینی
اما تورو جوون خودت که از همه عزیزتری
با یک نگاهت منو تا اوون ور دنیا می بری
اگه میشه بری یه جا به آرزوهات برسی
یا که دور از چشمای من قلب تو دادی به کسی
برو منم با ید تو زندگی رو سر میکنم
گاهی به اشتیاق تو قلبم و پر پر میکنم
عیدا که شد عشق تو رو تو قلب هفت سین می چینم
با اینکه رفتی باز تو رو کنار هفت سین می بینم
غصه نخور دنیای ما سمبل بی وفاییه
هر چی من و تو می کشیم تقصیر آشناییه
راستی اگه بخوای بری این جوری طاقت می یارم
خودم باید دست تو رو دست غربت بذارم
اگه بری دنبال تو میام تا اوج آسمون
اون وقت می بینم همه رو پس تو نرو پیشم بمون
دلت می خواد اگه یه روز بدون من می رفتی یه جا
دنبال مهربونیات آواره شم تو کوچه ها
اگه بری یه وقت می ای می بینی مریم نداری
اون وقت باید دسته گل و رو خاک مریم بذاری
اگه بری بیدای مجنون و پریشون می کنم
سقف دل و بر سر آرزوها ویرون میکنم
اگه بری اینجا یه دل بمون که صاحب اون مریمه
اگه بری دعای من بازم می یاد پشت سرت
من به فدای تو و عشق تو و فکر سفرت

می دونم

زندگی پر از سواله می دونم
رسیدن به تو خیاله می دونم
تو میگی یه روزی مال من میشی
اما موندت محاله می دونم
تو میگی شبا دعامون می کنی
چشمه چات زلاله می دونم
توی آسمون سرنوشت ما
ماه کاملمهلاله می دونم
تو میگی پرنده شیم بریم هوا
غصه ما دو تا باله می دونم
چشم من پر از غم نبودنت
دل تو پر از ملاله می دونم
طاقتم دیگه داره تموم میشه
صبر تو رو به زواله می دونم
آره می ری و نمی پرسی که این
دل عاشق در چه حاله می دونم

حدس

و حدس می زنم شبی مرا جواب میکنی
و قصر کوچک دل مرا خراب میکنی
سر قرار عاشقی همیشه دیر کرده ای
ولی برای رفتنت عجب شتاب میکنی
من از کنار پنجره تو را نگاه میکنم
و تو به نامدیگری مرا خطاب می کنی
چه ساده در ازای یک نگاه پاک و ماندنی
هزار مرتبه مرا ز خجلت آب میکنی
به خاطر تو من همیشه با همه غریبه ام
تو کمتر از غریبه ای مرا حساب میکنی
و کاش گفته بودی از همان نگاه اولت
که بعد من دوباره دوست انتخاب می کنی

یک فکر دیگر

امشب تمام خویش را از غصه پرپر میکنم
گلدان زرد یاد را با تو معطر میکنم
تو رفته ای و رفتنت یک اتفاق ساده نیست
ناچار این پرواز را این بار باور میکنم
یک عهد بستم با خودم وقتی بیایی پیش من
یه احترام رجعتت من ناز کمتر می کنم
یک شب اگر گفتی برو دیگر ز دستت خسته ام
آن شب برای خلوتت یک فکر دیگر میکنم
صحن نگاهت را به روی اشتیاقم باز کن
من هم ضریح عشق را غرق کبوتر میکنم
شعریست باغ چشم تو غرق سکوت و آرزو
یک روز من این شعر را تا آخر از بر میکنم
گر چه شکستی عهد را مثل غرور ترد من
اما چنان دیوانه ام که با غمت سر میکنم
زیبا خدا پشت و پناه چشمهای عاشقت
با اشک و تکرار و دعا راه تو را تر میکنم

رفع زحمت

حافظ کنار عکس تو من باز نیت میکنم
انگار حافظ با من و من با تو صحبت میکنم
وقت قرار ما گذشت و تو نمی دانم چرا
دارم به این بد قولیت دیریست عادت میکنم
چه ارتباط ساده ای بین من و تقدیر هست
تقدیر و ویران میکند من هم مرمت می کنم
در اشتباهی نازنین تو فکر کردی این چنین
من دارم از چشمان زیبایت شکایت می کنم
نه مهربان من بدان بی لطف چشم عاشقت
هر جای دنیا که روم احساس غربت می کنم
بر روی باغ شانه ات هر وقت اندوهی نشست
در حمل بار غصه ات با شوق شرکت میکنم
یک شادی کوچک اگر از روی بام دل گذشت
هر چند اندک باشد آن را با تو قسمت میکنم
خسته شدی از شعر من زیبا اگر بد شد ببخش
دلتنگ و عاشق هستم اما رفع زحمت میکنم

من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام

عطر زرد گل یاس رو نمی خوام
نمره ی بیست کلاسو نمی خوام
من فقط واسه چش تو جون می دم
عاشقای بی حواسو نمی خوام
من تو رو می خوام اونارو نمی خوام
نفسم تویی هوارو نمی خوام
عشق رو نقطه ی جوشو نمی خوام
دوره گرد گل فروشو نمی خوام
اونی که چشاش به رنگ عسله
مجنون خونه به دوشو نمی خوام
من تو رو می خوام اونارو نمی خوام
نفسم تویی هوارو نمی خوام
من کسی با قد رعنا نمی خوام
چشای درشت و گیرا نمی خوام
دوس دارم قایق سواری رو ، ولی
جز تو از هیچ کسی دریا نمی خوام
من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
نفسم تویی هوارو نمی خوام
موهای خیلی پریشون نمی خوام
آدم زیادی مجنون نمی خوام
می دونی چشم منو گرفتی و
جز تو هیچی از خدامون نمی خوام
من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
نفسم تویی هوا رو نمی خوام
چشم شرقی سیاهو نمی خوام
صورتای مثل ماهو نمی خوام
آخه وقتی تو تو فکر من باشی
حق دارم بگم گناهو نمی خوام
من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
نفسم تویی هوا رو نمی خوام
حرفای نقره ای رنگ رو نمی خوام
او دو تا چشم قشنگو نمی خوام
حتی اون که بلده شکار کنه
صاحب تیر و تفنگو نمی خوام
من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
نفسم تویی هوا رو نمی خوام
شعرای ساده و تازه نمی خوام
اونکه می گه اهل سازه نمی خوام
من دلم می خواد تو رو داشته باشم
واسه ی اینم اجازه نمی خوام
من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
نفسم تویی هوا رو نمی خوام
سفر دور جهانو نمی خوام
رنگای رنگین کمانو نمی خوام
لحظه و ساعت عمر من تویی
تو که نیستی من زمانو نمی خوام
من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
نفسم تویی هوا رو نمی خوام
فالای جور واجور رو نمی خوام
نامه های راه دور و نمی خوام
واسه چی برم ستاره بچینم
ماه من تویی که نور و نمی خوام
من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
نفسم تویی هوا رو نمی خوام
آذر و خرداد و تیر نمی خوام
آدمای سر به زیر نمی خوام
من خودم تو چشم تو زندونیم
حق دارم بگم ، اسیرو نمی خوام
من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
نفسم تویی هوا رو نمی خوام
حرف خیلی عاشقونه نمی خوام
دل رسوا و دیوونه نمی خوام
یا تو ، یا هیچکس دیگه به خدا
خدا هم خودش می دونه ،‌نمی خوام
خرداد و اردی بهشت و نمی خوام
بی تو من این سرنوشتو نمی خوام
یکی پرسید اگه آخرش نشه
حتی این خیال زشتو نمی خوام
من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
نفسم تویی هوا رو نمی خوام
بی تو چیزی از این عالم نمی خوام
تو فرشته ای من آدم نمی خوام
می دونی خیلی زیادی واسه من
همیشه عادتمه ،‌کم نمی خوام
من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
نفسم تویی هوا رو نمی خوام
من و باش شعر و نوشتم واسه کی
تویی که گفتی شما رو نمی خوام

ادامه مطلب ...

مریم حیدر زاده

مریم حیدر زاده

تا قیامت

من میگم بهم نگاه کن
تو میگی که جون فدا کن
من میگم چشمات قشنگه
تو میگی دنیا دو رنگه
من میگم دلم اسیره
تو میگی که خیلی دیره
من میگم چشمات و واکن
تو میگی من و رها کن
من میگم قلبم رو نشکن
تو میگی من می شکنم من ؟
من میگم دلم رو بردی
تو میگی به من سپردی ؟
من میگم دلم شکسته است
تو میگی خوب میشه خسته است
من میگم بمون همیشه
تو میگی ببین نمی شه
من میگم تنهام می ذاری
تو میگی طاقت نداری
من میگم تنهایی سخته
تو میگی این دست بخته
من میگم خدا به همرات
تو میگی چه تلخه حرفات
من میگم که تا قیامت
برو زیبا به سلامت
من میگم خدا به همرات
تو میگی چه تلخه حرفات
من میگم که تا قیامت
برو زیبا به سلامت

گفت و گو ... مثل هیجکس
گفت و گو

من میگم بهم نگاه کن
تو میگی که جون فدا کن
من میگم چشات قشنگه
تو میگی دنیا دو رنگه
من میگم چه قدر تو ماهی
تو میگی اول راهی
من میگم بمون همیشه
تو میگی ببین نمیشه
من می گم خیلی غریبم
تو میگی نده فریبم
من میگم خوابت رو دیدم
تو میگی دیگه بریدم
من می گم هدف وصاله
تو ولی میگی محاله
من میگم یه عمره سوختم
تو میگی قلبم رو دوختم
من میگم چشمات و وا کن
تو میگی من و رها کن
من میگم خیلی دیوونم
تو میگی آره می دونم
من میگم دلم شکسته ست
تو میگی خوب میشه خسته ست
من میگم بشین کنارم
تو میگی دوستت ندارم
من میگم بهم نظر کن
تو ولی میگی سفر کن
من میگم واسم دعا کن
تو میگی نذر رضا کن
من میگم قلبم رو نشکن
تو میگی من می شکنم من ؟
من میگم واست می میرم
تو میگی نمی پذیرم
من میگم شدم فراموش؟
تو میگی نه ، رفتم از هوش
من میگم که رفتم از یاد ؟
تو میگی نه مرده فرهاد
من میگم باز شدی حیروون ؟
تو میگی بیچاره مجنون
من میگم ازم بریدی ؟
تو می پرسی نا امیدی ؟
من میگم واسم عزیزی
تو میگی زبون میریزی؟
من میگم تو خیلی نازی
تو میگی غرق نیازی
من میگم دلم رو بردی
تو میگی به من سپردی ؟
من میگم کردم تعجب
تو میگی دیگه بگو خب
من میگم تنهایی سخته
تو میگی این دست بخته
من میگم دل تو رفته
تو میگی هفت روزه هفته
من میگم راه تو دوره
تو میگی چاره عبوره
من میگم می خوام بشم گم
تو میگی حرفای مردم ؟
من میگم نگذری ساده ؟
تو میگی آدم زیاده
من میگم دل به تو بستن ؟
تو میگی اینقده هستن
من میگم تنهام میذاری ؟
تو میگی طاقت نداری ؟
من میگم خدا به همرات
تو میگی چه تلخه حرفات
من میگم اهل بهشتی
تو میگی چه سرنوشتی
من میگم تو بی گناهی
تو میگی چه اشتباهی
من میگم که غرق دردم
تو میگی می خوام بگردم
من میگم چیزی می خواستی ؟
تو میگی تشنمه راستی
من میگم از غم آبه
تو میگی دلم کبابه
من می گم برو کنارش
تو میگی رفت پیش یارش
من میگم با تو چیکار کرد ؟
تو میگی کشت و فرار کرد
من میگم چیزی گذاشته ؟
تو میگی دو خط نوشته
من میگم بختش سیاهه
تو میگی اون بی گناهه
من میگم رفته که حالا
تو می گی مونده خیالا
من میگم می آد یه روزی
تو میگی داری می سوزی
من میگم رنگت چه زرده
تو می پرسی بر میگرده ؟
من میگم بیاد الهی
تو میگی که خیلی ماهی
من میگم ماهت سفر کرد
تو میگی تو رو خبر کرد ؟
من میگم هر کی با ماهش
تو میگی بار گناهش؟
من میگم تو بی وفایی
تو میگی بریم یه جایی
من میگم دلم اسیره
تو میگی نه خیلی دیره
من میگم خدا بزرگه
تو میگی زندگی گرگه
من میگم عاشق پرنده ست
تو میگی معشوق برنده ست
من میگم به روزها شک کن
تو میگی بهم کمک کن
من میگم خدانگهدار
تو میگی تا چی بخواد یار
من میگم که تا قیامت
برو زیبا به سلامت
پشت تو آب نمی ریزم
که نروندت عزیزم

مثل هیچ کس

مث اون موج صبوری که وفاداره به دریا
تو مهی مثل حقیقت مهربونی مث رویا
چه قدر تازه و پاکی مث یاسای تو باغچه
مث اون دیوان حافظ که نشسته لب طاقچه
تو مث اون گل سرخی که گذاشتم لای دفتر
مث اون حرفی که ناگفته می مونه دم آخر
تو مث بارون عشقی روی تنهایی شاعر
تو همون آبی که رسمه بریزن پشت مسافر
مث برق دو تا چشمی توی یک قاب شکسته
مث پرواز واسه قلبی که یکی بالاشو بسته
مث اون مهمون خوبی که میآد آخر هفته
مث اون حرفی که از یاد دل و پنجره رفته
مث پاییزی ولیکن پری از گل های پونه
مث اون قولی که دادی گفتی یادش نمی مونه
تو مث چشمه آبی واسه تشنه تو بیابون
تو مث یه آشنا تو غربت واسه یه عاشق مجنون
تو مث یه سرپناهی واسه عابر غریبه
مث چشمای قشنگی که تو حسرت یه سیبه
چشمه ی چشمای نازت مث اشک من زلاله
مث زندگی رو ابرا بودنت با من محاله
یک روزی بیا تو خوابم بشو شکل یک ستاره
توی خواب دختری که هیچ کس و جز تو نداره
تو یه عمر می درخشی تو یه قاب عکس خالی
اما من چشمام رو دوختم به گلای سرخ قالی
تو مث بادبادک من که یه روز رفت پیش ابرا
بی خبر رفتی و خواستی بمونم تنهای تنها
تو مث دفتر مشقم پر خطای عجیبی
مث شاگردای اول کمی مغرور و نجیبی
دل تو یه آسمونه دل تنگ من زمینی
می دونم عوض نمی شی تو خودت گفتی همینی
تو مث اون کسی هستی که میره واسه همیشه
التماسش می کنی که بمون اون میگشه نمیشه
مث یه تولدی تو مث تقدیر مث قسمت
مث الماسی که هیچ کس واسه اون نذاشته قیمت
مث نذر بچه هایی مث التماس گلدون
مث ابتدای راهی مث اینه مث شمعدون
مث قصه های زیبا پری از خوابای رنگی
حیفه که پیشم نمونن چشای به این قشنگی
پر نازی مث لیلی پر شعری مث نیما
دیدن تو رنگ مهره رفتن تو رنگ یلدا
بیا مثل اون کسی شو که یه شب قصد سفر کرد
دید یارش داره میمیره موند ش و صرف نظر کرد

ادامه مطلب ...

فصل جدید زندگی من

فصل جدید زندگی من

همیشه با خودم می اندیشیدم ازدواج یعنی تولدی دوباره ...

پس باید در انتخاب تولد دوباره ام خیلی دقیق باشم ....

و 22 فروردین امسال وارد پنجمین ماه تولد دوباره ام شدم :)

میخواهم دوباره بنویسم اما مسلما از این به بعد سبک نوشتن و موضوع نوشتن هایم ممکن است تغییر کند ...

این پنج شش ماهی که نبودم به این دلیل بود که مانند نوزادی که وارد دنیای جدیدی شده باشد همه چیز برایم عجیب و غیر منتظره بود و خیلی چیزها را تازه برای اولین بار تجربه می کردم و هیچ پیش زمینه یی نداشتم! تازه بعد از چند ماه توانستم جایگاهم را کمی تشخیص دهم! جایگاهم در زندگی یک انسان دیگر و جایگاه انسانی دیگر در زندگی من!

تازه دارم معنای "زندگی مشترک" را کمی لمس می کنم اما هنوز دقیقا نمی دانم ماهیت ان چیست!

هنوز خیلی چیزها را نمی دانم!

اما از یک چیز مطمئنم!

که من یک همسفر بکر دارم! آدمی که همیشه ضمیر ناخودآگاهم عاشقش بود! و مرا به سمت اینگونه آدمها می کشاند!

پس پیش بسوی زندگی دوباره ...

دختران چگونه عاشق میشوند؟

دختران چگونه عاشق میشوند؟

1 - اصول روابط و روشهای موفق زندگی...... یک رابطه جدید چگونه پیشنهاد ازدواج دهیم؟ چگونه میتوان مرد جذابی بود ؟ چطور می توان با شوهر خود ارتباط برقرار کنیم چگونه عشق خود را ابدی کنید؟ چگونه میتوان عشق......

جستجوهای مرتبط با دختران چگونه عاشق میشوند؟

هم‌جنس‌گرایی: اقلیتی ناحق؟ و فاقد حقوق!؟
1 - عکس - اکبر گنجی از "همجنس‌گرایی" دفاع کرد...... «همجنس‌گرایی: اقلیتی ناحق؟ و فاقد حقوق!؟ » که مستقیما در پاسخ به آرای «محسن کدیور» درباره عدم جواز عقلی و شرعی همجنس‌گرایی در روشنفکری دینی نوشته شده پس از ذکر......
من هو اول من اکتشف النیترون ؟ وفی ایة سنة؟
1 - .::| فقط جواب سوالات تبیان |::....... عربی ) سوال) من هو اخر انبیاء بنی اسرائیل؟     جواب) المسیح عیسی ابن مریم علیه السلام آخر رسل بنی اسرائیل جمیعاً   لینک جواب   نوشته شده توسط......2 - نسیم کویر...... سمت وزارت نفت منصوب کرد؟ انقلاب اسلامی که به پیروزی رسید، در تاریخ 21 تیرماه 1359 محمدجواد تندگویان با حکم وزیر نفت به سمت سرپرستی مناطق نفت خیز منصوب گردید......3 - دانلود خفن ترین اهنگها...... سمت وزارت نفت منصوب کرد؟ جواب ) : شهید محمد علی رجایی انقلاب اسلامی که به پیروزی رسید، در تاریخ 21 تیرماه 1359 محمدجواد تندگویان با حکم وزیر نفت به سمت سرپرستی......
من هو اول من اکتشف النیترون ؟ وفی ایة سنة؟
1 - نسیم کویر...... آگاهی بیشتر از منابع معرفی شده نیز استفاده نمایید منوی اصلی صفحه نخست پست الکترونیک آرشیو مطالب عناوین مطالب وبلاگ پیوندهای روزانه پرداخت......2 - .::||| فقط جواب سوالات تبیان |||::....... عربی ) سوال) من هو اول من اکتشف النیترون ؟ وفی ایة سنة؟ جواب) جیمس جادویک فی عام 1932 م لینک جواب نوشته شده توسط علی در هشتم دی 1387 لینک ثابت این......
"من هو اول من اکتشف النیترون ؟ وفی ایة سنة؟"
1 - .::||| فقط جواب سوالات تبیان |||::....... عربی ) سوال) من هو اول من اکتشف النیترون ؟ وفی ایة سنة؟ جواب) جیمس جادویک فی عام 1932 م لینک جواب نوشته شده توسط علی در هشتم دی 1387 لینک ثابت این......
جواب سوالات تبیان من هو اول من اکتشف النیترون ؟ وفی ایة سنة؟
1 - نسیم کویر...... اسفند 1387 بهمن 1387 دی 1387 آرشیو موضوعی پاسخ سوال روزانه آفتاب پاسخ سوال روزانه تبیان پاسخ سوال هفتگی تبیان پاسخ سوال آدینه تبیان پاسخ سوال هفتگی عربی......
عشق چیست ؟
1 - LOVE AFFAIR......     عشق چیست؟   به کودکی گفتند : عشق چیست؟......
وسمه چیست؟
1 - زیبا پوست - رنگ کردن موها با مخلوط حنا و وسمه...... با مخلوط حنا و وسمه برای آنکه مویی به رنگ روشنتر......
تپ چنجر چیست؟
1 - مهندسی شبکه های انتقال و توزیع برق - هشت صد پرسش و پاسخ اپراتوری...... تبلیغات X window.setTimeout( "document.getElementById......
انتقال گاز چیست؟
1 - انــتقال گــاز به نقاط دوردست - چکیده مقالات علمی ................ وارزان برای انتقال گاز مــطــرح شـوند. فناوری CNG ......
جوک چیست؟
1 - ××(جوک، لطیفه، ظریفه،پیامک، اس ام اس)×× - تعابیر خواب های ما چیست ؟...... اس‌ام‌اس جوک 1 اس‌ام‌اس عاشقونه 2 ......
هسته چیست؟
1 - آزمون زیست شناسی - سو الات تشریحی فصل 2...... کند . 58 . پوشش هسته را توضیح دهید ؟ هسته را پوشش......
چرا شیعه شدم؟
1 - ...,بیا تو جوان- سرگرمی- جذاب- جالب- جدید- آموزشی- روانشناسی...... یــــاهـو چرا شیعه شدم؟ - *اسرار موفقیت* ......
چگونه باید خدمت کرد ؟
1 - وبلاگ تخصصی پرسش مهر 9 - خدمت کردن به مردم...... باشیم. راههای خدمتگزاری چیست؟ چگونه باید خدمت کرد،......
منظور از اسم اعظم خدا چیست؟
1 - اطلاعات الکترونیکی...... اسم اعظم خداوند چیست؟ ......
آیا در ازدواج موقت اجازه پدر لازم است؟
1 - روابط زن و مرد-ارتباط جنسی-شرایط همسر - فرق ازدواج موقت با زنا-احکام جماع و آمیزش - ازدواج موقت...... به طور دائم و چه موقت بنابر احتیاط واجب اجازه پدر یا جد......
زن چیست؟
1 -  اصول روابط زن و مرد امروزی - بزرگترین ضعف یک زن چیست...... روابط بین زن و مرد شناخت زنان روابط بین زن و مرد......
دانلو نوحه لیش تاخر عباس؟
1 - نوحه عربی...... ۱۸ دانلود نوحه لیش تأخر عباس نوحه......
سانتافه بهتر است یا سورنتو؟
1 - سانتافه یا پرادو؟جواب بدید - IrPlaces...... حقیقتی است کهن، که در سیاست باید اغلب از......
سردابه چیست؟
1 - سردابه دوره قاجاری در بقعه «فیض‌آباد» آران و بیدگل کشف شد | آیوت دات کام...... 1 سردابه دوره قاجاری در بقعه......
در مورد بازیافت ؟
1 - ...... رایگان نوین و درج آگهی رایگان در......

چگونه یک دختر را بخندونیم و به طرفه خود جذب کنیم؟

چگونه یک دختر را بخندونیم و به طرفه خود جذب کنیم؟

به نظرتون چجوری؟!!

خودشون به طرف ما جذبن
نمیخواد بخندونیشون

براشون جوک بگیم یا فانی بازی در بیاریم.!! اینجوری که میگه پسره خله

هیچ راهی نداره بیخودی تلاش نکنید

نگاه بد کنیم

نه بابا...از اعتماد به نفس کم نیارداااااااااااااااااااا ااااا

مگه دخترا می خندن

لیلی به لالاش بذاریم..!!

بزنیمش

براش لاو بترکونیممم.!!

دخترا فقط بلدن گریه کنن هر کی بخواد اونارو بخندونه دیوونه است

سعی نکنید جذب نمیشن

اصولا دخترا اول جذب قیافه میشن بعدش جیب و آخرش هم موقعیت! اصولا یعنی 99 درصدشون! من که یکی رو دیدم که این جوری نبود بقیشون همینن!

__________________


با 1 ثانیه شکستن غرور..!!

من مطمئنم که از یکی که تو دیدی خیلی بیشترن

اونایی که سپاس زدم یعنی قبول دارم

من حرف اونی که به من گفت ساکت رو قبول دارم البته اگه اونی که فکر میکنم رو گفته باشه..!!

مگه تو گفتی به من ؟!!!

آسمان من

آسمان من

به تازگی کشف کردم که "آسمان" (همسرم) چقدر عمیق هست! و این موضوع همزمان هم خیلی خوب و هم خیلی بد هست!

خوبه چون هر وقت که یه چیزی از اخلاق و روحیاتش دستگیرم می شه، کیف برم میداره! و از چیز تازه یی که کشف کردم کلی ذوق میکنم ! و چون آدم منطقی و کم حرفی هست، حرفهاش برام  پوچ نیست و کوچکترین تشویقش مثل گوهر برام ناب و پرقیمت هست!

و بده چون خیلی باید تلاش کنم و باهاش کلنجار برم تا بفهمم ته ته فکر و دلش چی میگذره! و از این نگرانم که نکنه یه موقعی ناراحت باشه و من متوجه نشم و درکش نکنم!!!

اصلا فهمیدن خوشحالی و ناراحتیش از روی حالات ظاهریش (مثلا از قیافش) خیلی سخته! شاید تنها با یک کلمه خیلی کوچک و به طور خیلی گذرا خواسته واقعیش رو بگه و من فکر کنم این خیلی هم براش مهم نیست، در حالی که شاید برای اون اینطور نباشه!

من پسر بچه درونش رو دیدم! پسر کوچولویی ساده، زیبا و عاشق مهربونی و شادی!

من عاشق کودک درونش هستم .... و تازه تونستم زبونش رو یاد بگیرم و باهاش صحبت کنم ! و هرچقدر که بیشتر می شناسمش بیشتر شیفته اش میشم!

فرق عشق با ازدواج

فرق عشق با ازدواج

شاگردی از استادش پرسید: عشق چیست؟


استاد در جواب گفت: به گندومزار برو و پرخوشه ترین شاخه را بیاور. اما در هنگام عبور از گندومزار، به یاد داشته که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی؟


شاگرد به گندمزار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت.


استاد پرسید: چه آوردی؟


و شاگرد با حسرت جواب داد: هیچ! هر چه جلو می رفتم، خوشه های پرپشت تر می دیدم و به امید پیدا کردن پرپشت ترین، تا انتهای گندمزار رفتم.


استاد گفت : عشق یعنی همین!




شاگرد پرسید: پس ازدواج چیست؟


استاد به سخن آمد که:

 به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور. اما به یاد داشته باش که باز هم نمی توانی به عقب برگردی!


شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهی با درختی برگشت.


استاد پرسید که شاگرد را چه شد و او در جواب گفت:

 به جنگل رفتم و اولین درخت بلندی را که دیدم، انتخاب کردم. ترسیدم که اگر جلو بروم، باز هم دست خالی برگردم.


استاد باز گفت: ازدواج یعنی همین!!

ســــرزمــــیـــــن عـــــشــــــق

ســــرزمــــیـــــن عـــــشــــــق

باید تورو پیدا کنم شاید هنوز هم دیر نیست

 تو ساده دل کندی  ولی تقدیر بی تقصیر نیست

 با اینکه بی تاب منی بازم منو خط میزنی

 باید تورو پیدا کنم تو با خودت هم دشمنی

 کی با یه جمله مثل من میتونه آرومت کنه

 اون لحظه های آخر از رفتن پشیمونت کنه

 دل گیرم از این شهر سرد این کوچه های بی عبور

 وقتی به من فکر میکنی حس میکنم از راه دور

 آخر یه شب این گریه ها سوی چشامو میبره

 عطرت داره از پیرهنی که جا گذاشتی میپره

 باید تو رو پیدا کنم هر روز تنها تر نشی

 راضی به با من بودنت حتی از این کمتر نشی

 پیدات کنم حتی اگه پروازمو پرپر کنی

 محکم بگیرم دستتو احساسمو باور کنی

 پیدات کنم حتی اگه پروازمو پرپر کنی

 محکم بگیرم دستتو احساسمو باور کنی

 باید تورو پیدا کنم شاید هنوز هم دیر نیست

 تو ساده دل کندی  ولی تقدیر بی تقصیر نیست

 باید تو رو پیدا کنم هر روز تنها تر نشی

 راضی به با من بودنت حتی از این کمتر نشی


قسمت نشد ببینمت ،خدانگهداری کنم
فرصت نشد بمونم و از تو نگهداری کنم
گفتم اگه ببینمت دل کندنم سخته برات
اگه یه وقت بگی نرو
رفتن پر از درده برام
گفتم صداتو نشنوم
ندیده از پیشت برم
پشت سرم زاری نکن چی کار کنم مسافرم...من میرم ولی باز ،تو بدون همیشه یاد تو از خاطر من، فراموش نمیشه
گل من خوب می دونی،
بی تو تک و تنهام عزیزم
اگه تو نباشی می میرم....نامه رو تا تهش بخون
گریه نکن طاقت بیار
نامه رو خط خطی نکن
دو جمله رو هم دووم بیار
باور نکن یه بی وفام
نامه میذارم و میرم
نه ،
قسمت زندگیم اینه
به کی بگم مسافرم...سهم من از تو دوری
تو لحظه های بی کسیم
قشنگی قسمت ماست
که ما به هم نمی رسیم.......

همیشه زنده می مونه با یاد تو ترانه هام
منو ببخش اگه بازم ، اشکام چکید رو نامه هام
دیگه تموم شد فرصت ، خاطره هام پیشت باشه
تموم خاطرات خوش ، خدانگهدارت باشه........


 خیال کردم یه عمر، با من میموند
  
گمون کردم واسم یه همزبوونه
  
نگفته بود پی ،یه عشق دیگه است
   
تا تحقیر نشم و دل بسوزونه

  نگفت به فکر فرصتی دوباره است
  
برای دل بریدن فکر چاره است
   
نگفت به فکر تحقیر نگامو
   
شکستن غروری پاره پاره است

 حالا به مرگ من راضی نمیشه
 
میخواد جون بکنم واسش همیشه
 
به اون ظالم بگین نفرین این دل 
   
تا زنده ام به راهه زندگیشه

  درسته کولی و بی کس و کارم
  
ولی واسه خودم خدائیی دارم
   
برای دیدن روز عذابت 
   
دارم ثانیه ها رو می شمارم                            


      چه ارزوی محالیست زیستن با تو ....

 تو کیستی ٬ که من اینگونه ٬ بی تو بی تابم ؟

  شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم

  تو چیستی ٬ که من از موج هر تبسم تو :

   بسان قایق ٬ سرگشته ٬ روی گردابم !

   تو در کدام سحر ٬ بر کدام اسب سپید ؟

                   تو را کدام خدا .... تو از کدام جهان ؟

    تو در کدام کرانه ٬ تو از کدام صدف ؟

    تو در کدام چمن ٬ همره کدام نسیم ؟

    تو از کدام سبو .....

     من از کجا سر راه تو امدم ناگاه !

      چه کرد با دل من ان نگاه شیرین ٬ اه !

     مدام پیش نگاهی ٬ مدام پیش نگاه!

     چه ارزوی محالیست زیستن با تو ....

       مرا همین بگذارند یک سخن با تو...

       بگو برو جگر کوه قاف را بشکاف !

       ستاره ها را از اسمان بیار به زیر ؟

       ترابه هرچه تو گویی ٬ به دوستی سوگند ..

                    هر انچه خواهی از من بخواه ٬ صبر مخواه .....

       که صبر ٬ راه درازی به مرگ پیوسته ست !

       تو ارزوی بلندی و ٬ دست من کوتاه

       تو دوردست امیدی و پای من خسته ست !

       همه وجود تو مهر است و جان من محروم

         چراغ چشم تو سبز ست و راه من بسته ست .....

        

ادامه مطلب ...

چگونه یک دختر را جذب کنیم

چگونه یک دختر را جذب کنیم

هرگز فکر کردید چرا با اینکه هنگام برخورد با یک دختر تمام تلاش خود را می کنید جذب شما نمی شود ؟ با اینکه فکر می کنید راه درست را انتخاب کرده اید . اما کسانی که قدرت جذب دخترها را به خود دارند بر خلاف تفکر خیلی از افراد واقعا باهوش و هنرمند هستند . اصولا خانم ها به سه دسته تقسیم می شوند :
1 .
خانم هایی که بصری هستند
2 .
خانم هایی که شنوایی هستند
3 .
خانم هایی که لمسی هستند جذب هر کدام از این خانم ها اصولی دارد که در ادامه به آن اشاره می کنیم .خانم های بصری : چشم هایشان را زیاد حرکت می دهند ، معمولا در هنگام توصیف چشم هایشان را به بالا هدایت می کنند و حالت تصور می گیرند ، در هنگام حرف زدن طرف مقابل به او خیره می شوند .راه حل : استفاده از گل ، لبخند های ملیح ، نگاه کردن چشم تو چشم ، نگاه کردن به صورت عشقولانه
خانم های شنوایی : بیشتر به زمین نگاه می کنند ، بسیار حرف می زنند ، سر خود را زیاد تکان می دهند راه حل : گفتن حرف های عشقولانه و حرف زدن زیاد
خانم های لمسی : احساساتی ، کم رو و کم حرف ، دوستان کمی دارند
راه حل : سخت ترین نوع زیرا تنها با لمس می توان وارد دل آن ها شد و به سادگی نمی گذارند آن ها را لمس کنید مگر اعتماد آن ها را بر انگیزید به هر حال ابتدا ویژگی های فرد مقابل را در آورید وسپس پا پیش بگذارید . با تمرین متخصص خواهید شد

چگونه عاشق کنیم؟

1-داشتن چیز هایی فقط از آنِ خود. خیلی خوب است که در زندگی مشترک همه چیز هایمان مشترک باشد؛ اما هر کسی به هوس ها و تفنن ها و خلوت خود نیاز دارد. پس آن را از طف مقابل نگیریم. جبران خلیل جبران می گوید: ” با هم بنوشید، اما از یک جام ننوشید

2-همیشه در دسترس طرف مقابل نباشید تا هر وقت اراده کرد بتواند با شما صحبت کند. سعی کنید اگر موبایل دارید روزی چند ساعت آن را خاموش کنید یا هر وقت تماس گرفت جوری جواب ندهید که انگار منتظرش بودید بلکه حتی گهگاه خیلی شتاب زده جواب دهید و بگویید کار دارم بگذار برای بعد. اجازه دهید تخیل طرفتان به کار افتد. بگذارید در مغزش سوال بوجود آید که با چه کسی است که جواب نمی دهد؟ یا چکاری می کند که نمی تواند جواب دهد؟
3-
به او بگویید که آزاد است که هر وقت می خواهد برود. حتی اگر با رفتن او شما می میرید. اما این کار چون سوپاپی است برای جلوگیری از خفقان و برای حفظ آرامش. مطمئنا عشق با آرامش لذت بخش تر خواهد بود.
4-
زیباترین لحظات، لحظاتی است که دو عاشق تنهایند. پس طوری برنامه ریزی کنید که هر چند وقت یکبار با او تنهای تنها شوید. هرگز یادتان نروداز تماشای چیزهای زیبا فقط زمانی لذت می بریم که در مقابلشان تنهاییم”. اینگونه لذت ها کاملا شخصی است، حتی اگر شروعش از میان یک جمع شروع شده باشد.
5-
اگر مدت زیادی با او بوده اید و او بعد از این مدت فقط به شما عادت کرده است و عاشقتان نشده است؛ او را ترک کنید. به او بگویید دلایلی برای قطع رابطه وجود دارد که دلتان نمی خواهد درباره اش حرف بزنید و راهتان را بگیرید و بروید. البته او در جواب فقط خواهد گفت که : “حرفی نیستبرو، اما قبلش بگو برای چی؟به این ضجه ها و التماس های احتمالی، هیچ اهمیتی ندهید و فقط بگویید که دلتان نمی خواهد درباره دلایلش حرفی بزنید. بعد از چند هفته برگردید و به او بگویید که او را بخشیده اید ولی همچنان نمی خواهید درباره دلایل قطع رابطه حرفی بزنید. البته این امر بیشتر باری خانم ها کاربرد دارد. “تا زمانی که زن برای مرد سهل الوصول و دم دست باشد، عشقی رخ نمی دهد
6-
سعی کنید هر چه کمتر ازدوستت دارماستفاده کنید. تکراردوستت دارماز ارزش آن کم می کند و حتی گاهی باعث می شود طرف با شنیدنش استفراغ کند. یادتان باشد کهشما فقط و فقط یک بار این شانس را دارید که با گفتندوستت دارممعشوق یا معشوقه تان را هیجان زده کنید.”
7-
در اوایل رابطه تان، دهنتان را ببندید و هی از چیز هایی که برایتان جالب است حرفی نزنید، شاید آن چیزها برای او جالب نباشد. اوایل سعی کنید کمتر چاک دهنتان را باز کنید و بیشتر سعی کنید شنونده باشید که بفهمید او از چه چیزهایی خوشش می آید.
8-
زیاد توی دست و پایش نباشید. مدام تلفن را در دست نگیرید که کجایی و کجایم ، چطوری و چطورم؟ یا اگر با مسنجر در ارتباط هستید هی پی ام نگذارید و گزارش کار های روزانه به او ندهید. حضور مختصر در عشق را فراموش نکنید.
9-
همیشه جنبه هایی از خودتان را مخفی نگه دارید تا هر وقت خودتان میل کردید به او نشان دهید. در واقع هر وقت حس کردید که دارید تبدیل به کف دست او می شوید (جایی که فکر می کند کاملا می شناسد) بک چیز جدید رو کنید.
10-
طرف مقابل مامانتان نیست. شما هر وقت بخواهید می توانید خودتان را برای مادرتان لوس کنید؛ اما در رابطه با فرد دیگر همه چیز مشروط و محدود است. لوس بازی ها باید در حدی باشد که نه برای طرف عادی شود و نه جان او را به لب رساند.
11-(
برای خانم ها)قبل از ازدواج هرگز و حتی اگر واقعا طرفتان را می خواهید و او هم شما را می خواهد، تحت تاثیر احساسات با او همخوابه نشوید. با این کار بیشی از نیمی از امیدتان را برای ازدواج از دست می دهید.

وضعیت ایدز در جهان

امروز در جهان 42 میلیون نفر، یعنی معادل حدود دو سوم کل جمعیت ایران، به ویروس "اچ آی وی" آلوده اند.
بیش از دو سوم این تعداد در کشورهای جنوب صحرای آفریقا زندگی می کنند.
وخامت گسترش این بیماری در این منطقه به گونه ای است که در برخی از این کشورها از هر سه بزرگسال یکی به ویروس اچ آی وی آلوده است.
با توجه به این که هر روز 14 هزار نفر به جمع افراد آلوده به ویروس ایدز در جهان اضافه می شود، بیم آن می رود که اچ آی وی آسیا را نیز تسخیر کند.

+ نوشته شده توسط محمد در سه شنبه بیست وششم خرداد1388|لینک ثابت |  ارسال نظرات |ارسال پیام|


اقدامات لازم در صورت مواجه با ویروس ایدز

اگر به هر دلیلی با ویروس ایدز مواجه شدید چه اقداماتی را باید انجام داد؟

 1-   هر چه سریعتر با آب و صابون محل را شستشو بدهید.

 2-  
اگر مخاط آلوده شده بود با آب فراوان شستشو بدهید.

3-  
زمان وساعت تماس را یادداشت واطلاع دهید.

 4-  
بلا فاصله درمان به مدت حداقل 4 هفته علیه HIV شروع میگردد(حداکثر تا72 ساعت پس از آلودگی اثر بخش است)

 5-  
آزمایش HIV  در سه نوبت( هفته ششم وماه سوم وماه ششم )

 6-  
انجام آزمایشات(Lft,CBC,BUN,CR , BS, در خانمهاBHCG) قبل از شروع درمان

 7-  
از اهداء خون واعضاء خوداری نمایند همچنین در خانمها علاوه بر موارد مذکور توصیه میگردد تا از بارداری وشیردهی پرهیز نمایند.

 8-  
اگر جواب آزمایش مثبت بود 12 ماه درمان انجام میگردد.

9-  "
اگر آلودگی از طریق سوزن باشد توصیه میگردد تا تدابیر لازم جهت آلودگی به ویروس هپاتیت هم انجام پذیرد مانند تزریق بلا فاصله ایمونوگلوبولین و واکسن همزمان در دو نقطه متفاوت و انجام آزمایشات مربوط به ویروس هپاتیت"

 + نوشته شده توسط محمد در خرداد1388|لینک ثابت |  ارسال نظرات |ارسال پیام|


افزایش شمار زنان باردار مبتلا به ایدز

مینو محرز رئیس انجمن تحقیقات ایدز :در حال حاضر کمتر از یک درصد کودکان از طریق مادر مبتلا به ایدز شده‌‏اند. تعداد کودکان مبتلا به ایدز به صورت کلی به دلیل کم بودن زنان مبتلا به ایذر نسبت به مردان در سطح کشور کم است اما با همین ارقام نیز باید نگران شد.بیشترین شیوع ایدز در ایران میان جوانان 25 تا 29 ساله است و این در حالی است که 9/93 درصد از مبتلایان را مردان و 1/6 درصد را زنان تشکیل می‌‏دهند.برگزاری کارگاه آموزشی و بهداشت باروری به خصوص برای زنان از برنامه‌‏های انجمن برای مبتلایان است.
 1600
پرونده ثبت شده ابتلا به ایدز در انجمن تحقیقات ایدز وجود داردو  تمام موارد جدیدی که در انجمن به ثبت می‌‏رسد مربوط به تماس‌‏های جنسی و استفاده از سرنگ در معتادان تزریقی است.
برای کنترل ایدز در میان معتادان کلاس‌‏های مشاوره در مراکز DIC برگزار می‌‏شود ولی هنوز بودجه‌‏ای برای عرضه رایگان وسایلی همچون کاندوم و سرنگ در نظر گرفته نشده است.
بنا بر آخرین آمار سازمان ملل، هر دقیقه پنج نفر و روزانه هفت هزار و 400 نفر در جهان به ایدز مبتلا می‌‏شوند.
طبق تخمین سازمان بهداشت جهانی، در منطقه مدیترانه شرقی موارد آلودگی به ویروس ایدز در سه سال اخیر سه برابر شده است و تا سال 2010، 45 میلیون نفر در کشورهای در حال توسعه و فقیر به این ویروس مبتلا می‌‏شوند.شمار مبتلایان شناسایی شده به HIV /ایدز تا ابتدای فروردین‌‏ماه 87، 17 هزار و 270 نفر در کشور بوده است و به استناد آمار موجود در دانشگاه‌‏های علوم پزشکی کشور، ‌‏در حال حاضر یک هزار و 368 نفر مبتلا به ایدز شناسایی و 2 هزار و 533 نفر از آنان نیز فوت کرده‌‏اند.
همچنین 41 درصد از مبتلایان به ایدز که در گروه سنی 25 تا 34 سال هستند، به ترتیب از تزریق مشترک مواد مخدر (1/68 درصد)، رابطه جنسی (7/7 درصد)، دریافت خون و فرآورده‌‏های خونی (4/1 درصد)، انتقال از مادر به کودک (0.6 درصد) و موارد نامشخص (2/22 درصد) به این ویروس آلوده شده‌‏اند.
حمیدرضا شاعری، رئیس انجمن ایدز در کشور نیز شمار مبتلایان به ایدز را از سال 1365 تاکنون 18 هزار و 320 نفر عنوان کرده و گفته که نزدیک به 80 هزار نفر بیمار مبتلا به این نوع ویروس ناشناخته مانده‌‏اند.

 + نوشته شده توسط محمد در خرداد1388|لینک ثابت |  ارسال نظرات |ارسال پیام|


افزایش انتقال ایدز از طریق روابط جنسی در کشور

در چند سال اخیر تعداد موارد ابتلا به ویروس ایدز از طریق رابطه جنسی افزایش یافته است. جمعیت کشور ما جوان است و باید پیشبینی لازم را انجام دهیم تا به سرنوشت برخی کشورهای غربی دچار نشویم.


عباس صداقت رئیس اداره ایدز وزارت بهداشت :
 

ایدز یک بیماری ویروسی است که عامل آن از طریق اعتیاد تزریقی، استفاده از سرنگ مشترک، رابطه جنسی غیرایمن، استفاده از خون آلوده و مادر آلوده به جنین منتقل میشود. انتقال ایدز از مادر به جنین در ایران ناچیز است. خونهای مصرفی در کشور نیز ایمنی 100 درصد دارند. انتقال از طریق سرنگ مشترک نیز با پوشش فراگیر گروه معتادان تزریقی، اجرای برنامه کاهش آسیب، توزیع سرنگ رایگان و آموزش این گروه کنترل شده است. اکنون تنها خطری که نگرانی از شیوع این بیماری را دامن میزند، گسترش ایدز از طریق رابطه جنسی است.

 متاسفانه 2 گروه اصلی هدف یعنی معتادان تزریقی و افرادی که بیبندوباری جنسی دارند با هم همپوشانی دارند و ممکن است این افراد به علت روابط جنسی غیرایمن به گسترش این بیماری در جامعه غیرمعتاد دامن بزنند و این خطری است که اگر به آن توجه نشود و هوشیار نباشیم، میتواند موجب گسترش این بیماری شود.

شواهد نشان میدهد که الگوی انتقال ایدز در ایران از سرنگ مشترک به سمت روابط جنسی در حال تغییر است. بسیاری از متخصصان برجسته بیماریهای عفونی نیز در کمیته کشوری ایدز به این نکته اذعان کردهاند که در موارد جدید بیماری ایدز که شناسایی میشود، ابتلا از طریق رابطه جنسی بیشتر خودنمایی میکند.

این اطلاعات در کنار این پیشآگاهی که میدانیم جمعیت جوانی در کشور داریم، باید برنامههای کنترل ایدز را به سمت این گروه از جامعه ببرد تا اتفاقی که در برخی کشورهای غربی رخ داد و موجب بروز موج بزرگ گسترش ایدز از طریق رابطه جنسی شد، در ایران تکرار نشود.

چالش بزرگ در این مسیر باورهای غلط درباره بیماری ایدز است، انگ و تبعیض علیه بیماران مبتلا به ایدز و اینکه هنوز عده زیادی از مردم این بیماران را گناهکار و مجرم میدانند، مانع از کنترل مناسب این بیماری میشود، زیرا این بیماران از خانواده و اجتماع طرد میشوند و در خفا و پنهانی به گسترش این بیماری میپردازند.

مردم باید بدانند ویروس ایدز از طریق روبوسی، دست دادن، غذا خوردن در یک ظرف، کنار هم نشستن، هوا، استخر،استحمام در محل مشترک یا حتی نیش حشرات منتقل نمیشود. بنابراین دوری جستن از افراد مبتلا به HIV هیچ ضرورتی ندارد و اشتباه است.


برنامه دوم کنترل ایدز بودجه ندارد :

برای کنترل این بیماری اجرای برنامه دوم کشوری کنترل ایدز از سال 86 آغاز شده است، در این برنامه وظیفه و سهم هر دستگاه در کنترل، آگاهسازی و حمایت از بیماران مبتلا به این بیماری و افراد در معرض خطر مشخص شده است. این برنامه در کمیته کشوری ایدز و شورای عالی سلامت مصوب شده است، اما برای اینکه پشتوانه اجرایی بیشتری داشته باشد به هیات دولت رفته است تا در دولت نیز مصوب و ابلاغ شود.

متأسفانه چون هنوز این برنامه در هیات دولت مصوب نشده است، اعتبار کافی برای اجرای این طرح هنوز اختصاص نیافته است، برای اجرای این طرح به سالانه حدود 8 میلیارد تومان اعتبار نیاز داریم در حالی که سال گذشته 5/4 میلیارد تومان اعتبار به آن اختصاص یافت و امسال هم قرار است همین مقدار اعتبار برای دومین برنامه کشوری ایدز اختصاص یابد که هنوز معلوم نیست همین اعتبار هم به طور کامل تخصیص یابد.

65 درصد این اعتبار در زمان حاضر صرف هزینههای دارو و درمان بیماران شناسایی شده، قرار میگیرد و فقط 35درصد آن برای آموزش و پیشگیری از بروز این بیماری هزینه میشود که بسیار ناچیز است و متاسفانه اعتبار کافی برای آگاهسازی مردم درباره این بیماری خطرناک را در اختیار نداریم.

 + نوشته شده توسط محمد در خرداد1388|لینک ثابت |  ارسال نظرات |ارسال پیام

ادامه مطلب ...

امیدی تازه در راه مبارزه با بیماری ایدز

   امیدی تازه در راه مبارزه با بیماری ایدز

پزشکان آلمانی، ۲۰ ماه پیش با کاشتن مغز استخوان فردی دیگر در بدن یک آمریکایی مبتلا به ایدز، از ورود ویروس HIV به سیستم دفاعی بدن او جلوگیری کردهاند. آیا این آغاز یافتن شیوهای برای درمان این بیماری کشنده است؟

 
دانشمندان آلمانی موفق شدهاند به کمک کاشت مغز استخوان در بدن یکی از مبتلایان به ویروس ناقل ایدز (ویروس HIV)، از پیشروی این بیماری جلوگیری کنند. این فرد ۴۲ ساله که به بیماری کمخونی نیز دچار است، یک آمریکایی است که از ۲۰ ماه پیش در بیمارستانی در برلین تحت نظر گروهی از پزشکان قرار دارد. این متخصصان با کاشتن سلولهای اصلی مغز استخوان فردی دیگر در بدن این آمریکایی، ویروس HIV را در خون او از بین بردند. ویژگی سلولهای کاشته شده، در این است که بافت عامل پذیرش این ویروس موسوم به CCR5، تغییرات و تبادلات شیمیایی خاص و بسیار نادری را نشان میدهد. این تغییرات ژنتیک سبب میشوند که ویروس ناقل بیماری ایدز، اصلاً وارد سیستم دفاعی بدن نشود یا به دشواری به این سیستم راه یابد. انسانهایی که دارای چنین ژنهایی هستند، از دچار شدن به بیماری ایدز در امانند.شیوهای جدید؟

 
شیوهی کاشت سلول مغز استخوان برای جلوگیری از پیشروی بیماری ایدز، شیوهی جدیدی نیست. پزشکان متخصص در این زمینه، در سالهای دههی نود قرن پیش، به یکسری از این آزمایشها دست زدند و چون این تلاش نتیجهی مطلوب به بار نیاورد، از پیگیری و گسترش آن چشم پوشیدند. این شیوه ولی از سه سال پیش، دوباره از سوی برخی از مراکز پژوهشی بررسی سیستم دفاعی بدن، توصیه و به آزمایش گذاشتهمیشود.پروفسور نوربرت بروکمایر (Norbert Brockmeyer) که سخنگوی گروههای کارشناسی HIV/AIDS کلینیک دانشگاهی در بوخوم است و سالها دربارهی بیماریهای ناشی از ضعف سیستم دفاعی بدن پژوهش کرده است، علت موفقیت همکاران برلینی خود را در دو عامل مهم میداند: دسترسی به سلولهای اصلی مغز استخوان فردی سالم که مایل باشد آنها را در اختیار بیمار بگذارد و وجود بافت عامل پذیرش این ویروس موسوم به CCR5 که بهطور ژنتیک از ورود ویروس ناقل بیماری ایدز به سیستم دفاعی بدن جلوگیری میکند. او میگوید: «این ترکیب ژنتیک مانع ورود عامل بیماری به سلولهای دفاعی میشود. ولی چنین ترکیب ژنتیکیای، حداکثر در یک درصد جمعیت آلمان پیدا میشود. حالا اگر عامل دیگر را که پیدا کردن فردی باشد که سلول مغز استخوان خود را با این ترکیب در اختیار دیگران بگذارد، در نظر بگیریم، آنوقت این تعداد تنها به ۱۰۰ نفر میرسدنوربرت بروکمایر از این رو معتقد است که چنین شیوهای شامل حال شمار زیادی از بیماران نمیشود. بهویژه آن که اثرات جنبی منفی کاشت سلول مغز استخوان نیز، مزید بر علت میشوند.بهبودی حاصل نیست
نوربرت بروکمایر، بااین که حدود بیست ماه از عمل جراحی این فرد آمریکایی گذشته و هنوز ویروس HIV در خون او دیده نشده است، باز هم از بهبودی این بیمار سخن نمیگوید. او معتقد است: «مطمئناً این ویروس در بخش دیگری از بدن، مثلاً در غدد لنفاوی بیمار وجود داردکارشناسان ثابت کردهاند که در حال حاضر امکان «تاراندن» ویروس ایدز از بدن بیمار مبتلا وجود ندارد.بروکمایر اهمیت شیوهی کاشت سلول مغز استخوان را در یافتن روشهای جدید برای «زیر فشار قرار دادن» ویروس میداند. او میگوید: «باید واکنش سیستم دفاعی بدن بیمار را دقیقاً زیر نظر گرفت تا عواملی را یافت که سبب جلوگیری از پیشرفت ویروس در بدن میشوند. آنوقت میتوان از چنین عواملی در موارد دیگر، مثلاً پیدا کردن ترکیب داروهای جدید، سود جستعلم پزشکی در این زمینه، پیشرفتهای بسیاری داشته است: کسی که در اوایل دههی هشتاد به بیماری ایدز مبتلا میشد، حداکثر بیش از ۵ سال پس از ابتلا، نمیتوانست زندگیکند. اکنون بیمارانی که تازه به این ویروس آلوده شده‌‌اند،  تا سی سال پس از ابتلا عمر میکنند.

 + نوشته شده توسط محمد در خرداد1388|لینک ثابت |  ارسال نظرات |ارسال پیام|


روشهای انتقال ایدز: افسانه ها و حقایق

بعضی از افراد فکر می کنند که شنا کردن در استخر و یا استفاده از حوله مشترک باعث انتقال ویروس می شود.در حالیکه تا کنون هیچ شاهد و مدرکی مبنی بر این روش انتقال مشاهده نشده است.سایر روشهایی که به صورت شایعه در بین مردم رواج یافته و گمان می شود که در انتقال ویروس موثر هستند ، عبارتند از:

1-    بوسیدن
2-   
استفاده از ظرف غذای مشترک
3-   
بستر خواب مشترک
4-   
محل نشیمنگاه در توالت
5-   
تلفن
6-   
نیش پشه و یا سایر حشرات

باید گفت که تاکنون راجع به انتقال ویروس از این طرق هیچ مدرکی یافت نشده است. تماس های اتفاقی در محل کار، منزل و یا مکان های عمومی باعث انتقال ویروس ایدز نمی شود.ویروس HIV از طریق روش های زیر ممکن است در افراد انتقال یابد.

1-    آمیزش جنسی بدون محافظ (آمیزش دو جنسی و یا تک جنسی، آمیزش مقعدی، واژنی و یا دهانی)
2-   
انتقال خون آلوده
3-   
استفاده از سرنگ مشترک برای تزریق داروی مخدر و یا هر دارویی که نیاز به تزریق داخل وریدی دارد(در صورتی که یک نفر آلوده باشد).
4-   
موقعیت کاری و احتمال قرار گرفتن در معرض ویروس(کارمندان و کلیه پرسنل مراکز پزشکی و درمانی)
5-   
تلقین کردن(آبستن کردن) مصنوعی با منی آلوده
6-   
پیوند اعضا از اهدا کننده آلوده به ویروس
7-   
زنان باردار و آلوده می توانند باعث انتقال ویروس به جنین در دوران باردای و یا طی شیردهی شوند.


ادامه مطلب ...

درباره ایدز وهپاتیت ب

                                     درباره ایدز وهپاتیت ب

سایت محمد                                                          

بقراط، پدر پزشکی دنیا، اولین کسی بود که بیماری «زردی»‌ یا «یرقان» را توصیف کرد. او آن زمان نمیدانست که چه علتهای متنوع و متفاوتی میتوانند باعث ایجاد این بیماری شوند؛ اگر چه که امروز هم وقتی یک بیمار مبتلا به زردی به یک پزشک مراجعه میکند، شاید پزشک به اندازهی بقراط دچار همان سردرگمی شود که: واقعاً علت ایجاد زردی چیست؟! این، نه به آن معناست که دانش پزشکان امروز، تفاوتی با دانش بقراط ندارد، بلکه مسأله این است که با پیشرفت دانش پزشکی، امروز لیست بلند بالایی از تشخیصهای افتراقی برای بیماری که به علت «زردی» به پزشک مراجعه کرده است وجود دارد که یک پزشک، با گرفتن شرح حال در معاینهی بیمار یا به قول معروف پزشکان «کلینیک» بیمار،فقط میتواند تعدادی از آنها را کنار بگذارد وبرای رسیدن به تشخیص قطعی باید از آزمایشگاه و یا همان «پاراکلینیک» کمک بگیرد.


از قرن هشتم میلادی که برای اولین بار فرضیهی میکروبی بودن بعضی از انواع «یرقان» مطرح شد، تا امروز که پزشکان میدانند انواع ویروسهای هپاتیتAوB وC وD وE وF وG و همین طورVTT وV-SEN وEBV و... همه و همه میتوانند «هپاتیت» و در نتیجه «یرقان» ایجاد کنند، قرنها گذشته است؛ اما تنها ظرف پنجاه سال گذشته است که بیشترین پیشرفتها در زمینهی شناخت انواع ویروسهای هپاتیت صورت گرفته: مک کالم در سال 1947 توانست ویروسهای هپاتیتB,A را از هم تشخیص بدهد، دین (Dane) در سال 1970 ساختمان ویروس هپاتیتB را تشریح کرد و به افتخار او این ویروس را به نام "DaneParticle" او نامیدند. بعدها معلوم شد که نوعی از هپاتیت وجود دارد که نهA است و نهB.تا سالها این بیماری راnon A non B Hepatitis نامگذاری کردند تا سرانجام ویروس دیگری که عامل این نوع هپاتیت بود کشف شد و آن را ویروس هپاتیتC  نامیدند. به همین ترتیب از سال 1994 تا 1999 ویروسهای هپاتیتF,G,|TTV, V-SEN هم کشف شدند که کار برای شناخت هر چه بیشتر آنها ادامه دارد.هپاتیت چیست؟
واژهی هپاتیت (Hepatitis) به معنای التهاب کبد است. بسیاری از عوامل (از جمله داروها) میتوانند این التهاب را ایجاد کنند اما به طور کلی، شایعترین علت ایجاد هپاتیت در سراسر دنیا، «ویروس»ها هستند. طبق تعریف، اگر هپاتیت کمتر از 6 ماه طول بکشد آن را «هپاتیت حاد» و اگر بیشتر از آن به طول بینجامد آن را «هپاتیت مزمن» میگویند.هپاتیت حاد ویروسی معمولاً با یک دورهی پیش درآمد آغاز میشود: احساس ناراحتی، خستگی، بیاشتهایی، تهوع، استفراغ، درد عضلانی، سردرد و یک تب خفیف. حتی گاهی این بیماری در ابتدا خود را با اعلایم سرماخوردگی نشان میدهد. افراد سیگاری مبتلا به هپاتیت حاد غالباً نسبت به سیگار تنفر پیدا میکنند. بعد از این دورهی چند روزه است که «یرقان» یا «زردی» ایجاد میشود.معمولاً همزمان با ایجاد زردی، حال عمومی بیمار رو به بهبود میرود و حتی تب او قطع میشود. اما اینها نشان دهندهی بهبود بیماری نیستند، بلکه درست برعکس، قسمت اصلی بیماری از اینجا شروع میشود.
 
پزشکان برای این که تشخیص بدهند یک بیمار مبتلا به زردی، گرفتار هپاتیت شده است یا این که زردی، علت دیگری (مثلا سنگ کیسه صفرا و...) دارد، یک روش نسبتاً خوب در دسترس دارند: اندازهگیری آنزیمهای کبدی. در بیمار مبتلا به هپاتیت، سلولهای کبدی تخریب میشوند و این باعث میشود آنزیمهای موجود در این سلولها کهALT,AST نام دارند به مقدار زیادی وارد خون شوند. بالا رفتن سطح این آنزیمها در خون، نشان دهندهی «هپاتیت» است.هپاتیتها چه فرقی با هم دارند؟
در بسیاری از موارد، ممکن است ابتلا به هپاتیت با ایجاد یرقان همراه نباشد. به این ترتیب شخص ممکن است هیچگاه نفهمد که به هپاتیت مبتلا شده است؛ اما اگر این هپاتیت به صورت مزمن در بیاید، آن وقت سالها بعد، بیمار با همین عارضه از پا در خواهد آمد.در واقع، آنچه هپاتیت را به یک بیماری خطرناک تبدیل میکند، دو عارضهای است که ممکن است برای هر بیماری پیش بیاید:
1-
هپاتیت برق آسا: یک درصد از بیماران مبتلا به هپاتیت حاد ویروسی به طور ناگهانی و در عرض چند روز، در واقع کبد خود را از دست میدهند. این آسیب، غیر قابل برگشت است و در این حالت، بیمار نیاز به پیوند کبد خواهد داشت.

2-
هپاتیت مزمن: غیر از هپاتیتA که تقریباً در هیچ موردی به صورت مزمن درنمیآید، سایر انواع هپاتیتها میتوانند مزمن شوند. سرانجام هپاتیت مزمن، نارسایی کبد است و مثل هپاتیت حاد، تقریباً هیچ درمان قطعی برای هپاتیت مزمن هم وجود ندارد. گذشته از این، بعضی مبتلایان به هپاتیت، اگر چه ظاهراً بهبود مییابند اما به صورت «ناقل مزمن» در میآیند. این افراد، خودشان مشکلی ندارند اما آلوده کنندهی جامعه و اطرافیان به حساب میآیند

هپاتیت مزمن تقریباً در پنج درصد از مبتلایان به هپاتیتB ایجاد میشود. اما این درصد، در مبتلایان به هپاتیتC بیش از چهل درصد است! ضمن این که آلودگی به ویروسهپاتیتC، احتمال  مبتلا شدن به سرطان کبد را هم افزایش میدهد. به این ترتیب باید گفت هپاتیتC خطرناکترین نوع هپاتیت است و اتفاقاً همین هپاتیتC است که تا کنون واکسنی برایش ساخته نشده است

شایعترین راه انتقال هپاتیت C، تزریق خون آلوده است و تا قبل از این که خونهای اهدایی از نظر آلودگی به هپاتیتC غربالگری شوند، افراد بسیاری از این طریق به هپاتیتC مبتلا میشدند

اگر چه امروزه در همه جای دنیا، خونها را از نظر آلودگی به ویروسهایC,B هپاتیت  و همین طورHTV (ویروس ایدز) آزمایش میکنند، اما نباید فراموش کرد که هپاتیت فقط از طریق تزریق خون یا فرآوردههای خونی منتقل نمیشود. تمام مایعات بدن یک فرد مبتلا به هپاتیت آلوده است و تماس با این مایعات میتواند به راحتی هر فردی را مبتلا کند. شاید با واکسیناسیون بر علیه هپاتیتB بتوانیم نفس راحتی بکشیم و خیالمان از بابت این نوع هپاتیت آسوده شود، اما فراموش نکنیم که فعلاً تنها راه پیشگیری از هپاتیتC ،«مراقبتهای رفتاری» است.

هپاتیت A

هپاتیت B

هپاتیت C

هپاتیت D

هپاتیت E

نحوهی انتقال

آب و غذای آلوده

تماس جنسی، خون و...

تماس جنسی، خون و...

تماس جنسی، خون و...

آب و غذای آلوده

دورهی کمون

2 تا 6 هفته

1 تا 6 ماه

5 تا 10 هفته

1 تا 6 ماه

2 تا 9 هفته

هپاتیت مزمن

وجود دارد

وجود دارد

وجود دارد

وجود دارد

وجود ندارد

ناقل مزمن

وجود ندارد

وجود دارد

وجود دارد

وجود دارد

وجود ندارد

پیشگیری

رعایت بهداشت و واکسیناسیون

رعایت بهداشت و واکسیناسیون

رعایت بهداشت

رعایت بهداشت واکسیناسیون بر علیهHBV از این هپاتیت هم پیشگیری میکند

رعایت بهداشت

از  http://www.tebyan.net

 + نوشته شده توسط محمد در خرداد1388|لینک ثابت |  ارسال نظرات |ارسال پیام|

 


کشف تاثیر گیاه دارویی بر درمان ایدز

محققان موسسه تحقیقاتی UCLA ایدز با انجام تحقیقاتی جدید دریافتند که نوعی ریشه گیاه که در طب سنتی چین مورد استفاده قرار می گیرد می تواند در درمان بسیاری از بیماریهای مرتبط با سیستم دفاعی از جمله ایدز موثر واقع شود.تحقیقات جدید نشان می دهد گیاهی که در طب چینی مورد استفاده فراوان قرار می گیرد می تواند در عین درمان بسیاری از نقصانهای سیستم دفاعی بدن انسان و بیماریهایی مرتبط با کهولت سن در درمان بیماری ایدز نیز موثر واقع شود.ریشه گیاه استراگالوس که در طب چینی استفاده فراوانی دارد می تواند سرعت پیشرفت فرایند کوتاه شدن تلومرها را کاهش دهد که این فرایند را می توان به عنوان سلاحی علیه بیماری ایدز مورد استفاده قرار داد.سلولهای بدن انسان از قبیل سلولهای سیستم ایمنی بدن با گذشت زمان و افزایش سن توانایی تقسیم را از دست می دهند. این پدیده به دلیل کوتاه شدن قسمتی از کروموزوم به نام تلومر در حین تقسیمات سلولی رخ می دهد و این تغییرات می تواند توانایی مبارزه سلولها را با انواع بیماریها به خطر بیاندازد.به گفته محققان توانایی تسهیل فعالیتهای تلومری و عملکردهای ضد ویروسی توسط این گیاه نشان می دهد این نوع خاص از درمان می تواند در درمان بیماری ایدز و دیگر بیماری های مرتبط با سیستم دفاعی بدن و همچنین دیگر بیماری های ویرووسی موثر باشد.

بر اساس گزارش ساینس دیلی، محققان بر این باورند استفاده از این نوع درمان می تواند در آینده جایگزین درمانهایی از قبیل HAART که تحمل آن توسط بیمار بسیار سخت بوده و از هزینه بالایی برخوردار است، شود.

 + نوشته شده توسط محمد در خرداد1388|لینک ثابت |  ارسال نظرات |ارسال پیام|

ادامه مطلب ...

اینترنت رایگان در سایت محمد

اینترنت رایگان در سایت محمد

سلام.اینم اینترنت رایگان 

قبل از اینکه اکانت هارو بهتون معرفی کنم بهتون یه توصیه میکنم    

اگه هر چقدر هم گوگل رو زیرو رو کنی به جز اینا اینترنت رایگان گیرت نمیاد.بقیش سره کاریه

اگه میتونی از همینا استفاده کن وگرنه بیخیالش شو.

خوب بریم سر اینترنت رایگان

 دقیقه فقط 7تومان دروز ودرشب دقیقه ای فقط 5تومان است.شماره اتصال به شبکه:9726221passwordو  User name  اینترنت هوشمند شهرستان بوکان:بدون نیاز به

                                                                                               

نام شبکه شارح

Username : shareh

Passsword : shareh

شماره اتصال به شبکه : 7742167

***

نام سایت صبح

Username : sobh

Password : sobh

شماره اتصلا به شبکه : 6422889

***

نام شبکه اطلاع رسانی دانا

Username : dana

Password : dana

شماره اتصال به شبکه : 8808406

***

نام ایسنا

Username : news

Password : news

شماره اتصال به شبکه : 6480427

***

اینترنت رایگان از2 تا 6صبح

username : freepardis
password : pardisonline

tel : 9713202

***

از ساعت 2 تا 5 بعد از ظهر هر روز از اینترنت استفاده کنید

User Name:sis_geust

در محل Password چیزی ننویسید

Network TeL:7637939

***

 نام شبکه رشد

Username : roshd

Password : 1379

شماره اتصال به شبکه 7512212

***

نام شبکه تبیان

Username : public

Password : public

شماره اتصال به شبکه 9718733

این یکی هم همون طبیانه ولی فقط برای اصفهانه

Username : tabyannet

Password : tebyannet

Tell : 9718227

***

نام شبکه اکسیر
Username : elixir

Password : elixir

شماره اتصال به شبکه:8890960

***

نام بانک تجارت

Username : tejarat

Password : tejarat

شماره اتصال به شبکه :8893636

خدمات : ایمیل اینترانتی رایگان و
***

نام سایت خبری ایرنا

Username : irna

Password : irna

شماره اتصال به شبکه : 8890000

***

نام روزنامه همشهری

Username : u06077

Password : h07706

شماره اتصال به شبکه : 2049006

***

نام شبکه استاندارد
Username : guest

 Password : guest

شماره اتصال به شیکه : 8896386

***

نام رادین

Username : radinnet

Password : radinnet

شماره اتصال به شبکه : 8289046

***

نام اداره مغابرات

Username : guest

Password : guest

شماره اتصال به شبکه : 9712011

 

نام :    سایت معدن

ادرس اینترنتی      http://www.gsi.org.ir/

برای گرفتن  UsernameوPassword  به سایت مراجعه کنید

 

نام :     اردیبهشت

ادرس اینترنتی     http://www.ordibehesht.net/

برای دریافت Usename  وPassword باشماره 2210704 تماس بگیرید

 

 

نام :      فارانلاین

ادرس اینترنتی     http://www.faronlone.net/

برای گرفتن  Usernameو  Passwordباشماره تلفن2067979 تماس بگیرید

 

 

 

نام :   ایسنا

سایت اینترنتی   http://hidemymother.com/index.php?q=aHR0cDovL3d3dy5pc25hZ2VuY3kuY29tLw%3D%3D

Username:news-Password:news

شماره اتصال به شبکه:6480427

خدمات:اخباردانشجویی و..................

نام :    شهرداری منطقه6

ادرس اینترانتی        http://hidemymother.com/index.php?q=aHR0cDovL3d3dy50YXJodG1yNi5vcmcv

برای دریافت Username  وPassword  باشمارههای 8063230 و 8063487 تماس بگیرید

 

نام :      اسناد ومدارک علمی

ادرس اینترنتی      http://www.irandoc.ac.ir/

برای گرفتن  Username و Password باشمارههای 6951430(10خط) تماس بگیرید

 

نام :     اداره مغابرات

ادرس اینترنتی       http://hidemymother.com/index.php?q=aHR0cDovL3d3dy50Y3QuaXIv

Username:guest

Password:guest

شماره اتصال به شبکه:9712011

در آخر هم اینترانت تبیان که میتونیداینترنت رایگان همه ی استان ها رو از این آدرس دریافت.

 کنید.

http://www.aviny.com/Intranet.aspx

 + نوشته شده توسط محمد در خرداد1388|لینک ثابت |  ارسال نظرات |ارسال پیام|

قبل از ازدواج، به این پرسش‌ها پاسخ دهید

قبل از ازدواج، به این پرسش‌ها پاسخ دهید

 سایت محمد

ازدواج امر بسیار مقدسی است که از لحاظ اخلاقی در اکثر مذاهب مختلف به آن اشاره شده است. این امر همچنین تاثیر زیادی نیز بر نوع زندگی افراد دارد.

البته شما باید بدانید که ازدواج کردن خیلی فراتر از امضا کردن یک تکه کاغذ است که قرار است به وسیله آن به فرد دیگری متعهد شوید؛ در واقع ازدواج شروع یک نوع زندگی جدید است که برای ورود به آن حتما باید با آن آشنایی داشته باشید.ازدواج چیزی است که دیر یا زود با آن روبه‌رو خواهید شد؛ اگر چه امروزه آمار طلاق بیشتر از ازدواج است.
وقتی که شما قبول می‌کنید با کسی ازدواج کنید، در واقع دارید زندگی خود را با او شریک می‌شوید؛ بنابراین خیلی مهم است که بدانید ازدواج مقوله‌ای جدا از عشق است. قرار است شما وقتی هر روز صبح از خواب بیدار می‌شوید،‌همان شخص را ببینید؛ پس این خیلی با احساسی که قبلا بین شما وجود داشته متفاوت خواهد بود.

در واقع شما برای یکی از مهم‌ترین مراحل زندگی خود باید خیلی سنجیده عمل کرده و تصمیم بگیرید؛ در اینجا سوالاتی می‌آوریم که بهتر است قبل از ازدواج درباره آن فکر کرده و به آنها پاسخ دقیق و کاملی بدهید.

از خودتان بپرسید که واقعا چرا می‌خواهید ازدواج کنید؟
همیشه دلیلی به غیر از عشق برای این که شما بخواهید ازدواج کنید، وجود دارد. شما هم خودتان و هم طرف مقابلتان باید حتما بتوانید به طور واضح و دقیق به این سوال پاسخ قانع‌کننده‌ای بدهید؛ این که واقعا چرا می‌خواهید دل به دریا زده و ازدواج کنید.

بعضی مردم احساس می‌کنند خب، این وظیفه‌ای است که هر کسی باید بالاخره روزی به آن جامه عمل بپوشاند و در واقع هر کس باید این وظیفه را انجام دهد.

عده‌ای دیگر احساس می‌کنند که این کار واقعا باید انجام شود و آنها باید این کار را بکنند. بنابراین بررسی کنید و ببینید چه حسی باعث می‌شود که تصمیم می‌گیرید و ازدواج کنید.

چه چیزهایی را در طرف مقابل خود دوست دارید؟
شما باید دقیقا بدانید که طرف مقابل خود را به خاطر داشتن چه خصوصیاتی دوست دارید و او را انتخاب کرده‌اید. شما می‌توانید ببینید که در حال حاضر از او به خاطر چه چیزهایی دلخور هستید. اگر آنها تغییر کنند، آیا عشق شما هم به او به همان اندازه قبل خواهد بود. این سوال‌ها نشان می‌دهد که شما احتیاج دارید چیزهای بیشتری درباره ارتباط خود بدانید و باید به آنها جواب دهید.

شما باید این سوال‌ها را از خود بکنید زیرا باید بدانید که آیا دوست داشتن‌تان شرطی است یا بی‌قید و شرط؛ یعنی آیا شما طرف مقابل خود را با توجه به داشتن بعضی شرایط دوست دارید و بدون آنها علاقه‌تان به او تغییر می‌کند؟ درباره جواب این سوالات بخوبی فکر کنید.

اگر دوست داشتن شما جنبه شرطی دارد، پس از این که به مراحل و دلایل دوست داشتن خود فکر می‌کنید، بیشتر متوجه آنها شده و بهتر متوجه‌شان می‌شوید.

دوست‌داشتن بدون قید و شرط نیز به این معناست که شما می‌پذیرید طرف مقابل با توجه به شرایط تغییر می‌کند؛ همان‌طور که همه چیز تغییر می‌کند؛ حتی دنیا نیز عوض می‌شود و تغییر می‌کند. اما با تمام این تغییرات، عشق شما به طرف مقابلتان تغییر نمی‌کند. اگر کسی را بدون قید و شرط دوست دارید، باید بدانید که عشق شما به او بیش از چیزی است که تصور می‌کنید.

چه چیزهایی در طرف مقابل‌تان هست که شما از آنها بدتان می‌آید؟
اگر بخوبی به خصوصیات طرف مقابل خود بنگرید، خصوصیاتی در اوست که شما آنها را دوست ندارید؛ چیزهایی که واقعا شما را اذیت می‌کند و تحملشان برایتان سخت است. پس خوب با خود فکر کنید که آیا حاضر هستید به رغم چنین چیزهایی باز هم با او ازدواج کنید؟ اگر این طور است، دوست‌داشتن شما نسبت به او بدون قید و شرط است.

اگر طرف‌ مقابلتان ارزش‌های اخلاقی را رعایت نکند، آیا باز هم او را دوست دارید؟
آیا در این دنیا کاری وجود دارد که اگر کسی که او را دوست دارید مرتکب آن شود، دیگر حاضر نباشید به ارتباط‌تان با او ادامه دهید؟ کارهایی فراتر از رفتارهای آشکار و قابل مشاهده‌ای که شاید در ابتدا نتوانسته‌ بودید براحتی متوجه آنها شوید.

مثلا چیزهایی مثل فریب دادن دیگران و گول زدن آنها، دروغ گفتن‌های مکرر، نداشتن صداقت و هرگونه رفتاری که از لحاظ اجتماعی و ارزش‌های اخلاقی قابل قبول نیست و مطابق استانداردهای موجود در جامعه نیست. اگر طرف مقابل دارای چنین خصوصیاتی باشد، شاید بخواهید دوباره درباره تصمیم خود نسبت به ازدواج با او فکر کنید. اما شاید شما باز هم به‌رغم دانستن این موارد با خود بگویید: بله؛ من باز هم می‌خواهم با او ازدواج کنم!

آیا شما آمادگی انجام وظایف‌تان را به عنوان یک همسر دارید؟
شما باید قبل از ازدواج درباره وظایف خود و طرف مقابل خود با یکدیگر گفتگو کنید و بدانید هر کس در این ارتباط، چه تعهدات و وظایفی را باید برعهده بگیرد.

بعضی افراد اظهار می‌دارند هنگامی که ازدواج کرده‌اند، انکار آن‌قدر با عجله وارد این ارتباط شده بودند که گویی اصلا به این موضوع فکر نکرده‌اند که باید از خواسته‌های یکدیگر آگاهی داشته باشند و نسبت به خصوصیات همدیگر شناخت حاصل کنند.

بعد در پایان این ارتباط تازه می‌فهمند که چه خواست‌هایی داشته‌اند. شما باید قبل از ازدواج حتما با طرف مقابلتان هم درباره خواست‌های خودتان و هم خواست‌ها و نظرات او نسبت به مسائل مختلف صحبت کنید تا پس از مدتی با سوالات بی‌جوابی مواجه نشوید که شما را سر در گم سازند.

از خودتان سوال کنید که آیا می‌توانید در زندگی مشترک تعهد لازم را داشته باشید؟
با شروع زندگی مشترک، شما وارد مرحله جدیدی از زندگی می‌شوید که احتیاج دارید از هر نظر فردی متعهد باشید و بتوانید آرامش خود و طرف مقابلتان را فراهم آورید.

آیا در زندگی شما چیزی وجود دارد که مانع تعهد شما شود؟
به خاطر داشته باشید، گفتن این که «من می‌توانم...»، به این معناست که شما باید دقیقا از همان زمان نسبت به آنچه گفته‌اید، متعهد شوید. از این به بعد، تجربیات شما در زندگی تغییر خواهد کرد و شما باید برای حفظ آرامش و آسایش در زندگی مشترک‌تان فرد متعهدی بوده و نسبت به آنچه می‌گویید، تعهد داشته باشید.

بعلاوه، شما نباید فکر کنید که ازدواج برایتان راحت است، زیرا اگر هم نتوانید از عهده تعهدات لازم خود برآیید می‌توانید از همسرتان جدا شده و طلاق بگیرید!

در واقع شما باید ازدواج را به گونه‌ای برگزینید که بتوانید آرامش و آسایش زندگی‌تان را با شخص دیگری سهیم شوید.

در حال حاضر چه احساسی نسبت به ازدواج دارید؟
شما در حال حاضر چه احساسی نسبت به ازدواج دارید؟ به قلبتان اجازه بدهید ذهنتان را برای تصمیم گرفتن یاری کند. شما باید بتوانید با اطمینان کامل تصمیم بگیرید و بدانید که آیا دارید انتخاب درستی می‌کنید.

وقتی می‌خواهید تصمیم بگیرید، باید فکر کنید که دیگران بعد از ازدواج راجع به این تصمیم شما چه فکر می‌کنند؛ یعنی به تمام جوانب و از تمامی زوایا به موضوع بنگرید.این بسیار مهم است که شما بدانید چه دلیلی داشته که شما تصمیم گرفته‌اید ازدواج کنید و چه دلیلی دارد که چنین شخصی را برای زندگی مشترک خود انتخاب کرده‌اید.در ابتدای زندگی ممکن است احساسی توام با ترس و دلهره شما را در بر بگیرد ولی فهمیدن احساسات یکدیگر بسیار ارزشمند خواهد شد.

در واقع ازدواج ارزش آن را دارد که شما سختی‌های راه را تحمل کرده و تجربه آن نیز برایتان آنقدر ارزش خواهد داشت که بتوانید از بدی‌ها و سختی‌های آن صرف‌نظر کنید.به طور کل، ازدواج یک راه کلی و متداول است که شما می‌توانید با انتخاب آن به شادمانی، به عشق و خواسته‌های خود دست یابید.

+ نوشته شده توسط محمد در سه شنبه بیست وششم خرداد1388|لینک ثابت |  ارسال نظرات |ارسال پیام|

 با تشکر از وب سایت:  http://www.iranhall.com وhttp://www.jamejamonline.ir/newstext.aspx?newsnum=100898861651

نیاز های دخترونه

نیاز های دخترونه

نقش پدران در دوران بلوغ دختران
نیاز های دخترونه

همه میدانیم که دوره بلوغ بسیار حساس است. یک سری نگرشها در همین سن میتواند مشخص شود و حتی آینده کودکان از همین سن رقم بخورد اما معمولاً در زمانی که بخواهیم عمل کنیم نمیدانیم چه طور میتوانیم از این دوره حساس بهترین استفاده را بکنیم. این موضوع شاید برای پدران حیاتیتر باشد

هرچه میگذرد پژوهشهای بیشتری در رابطه با تاثیرات مثبت تقویت رابطه پدر و دختر انجام میشود. پژوهش ها نشان می دهد هر چه رابطه پدر با دختر بهتر و صمیمانهتر باشد، دختران احتمال کمتری دارد که مرتکب خلاف شوند، نمرات درسی بهتری میگیرند و میتوانند دوستیهای بهتری با دیگران برقرار کنند اما این رابطه علاوه بر این تاثیرات در کوتاه مدت، تاثیرات طولانیمدت دیگری نیز دربردارد. خانمهایی که روابط بهتری با همسرانشان دارند و از نظر روانی و جسمی از سلامت بهتری برخوردارند، در سنین نوجوانی رفتار بهتری با پدرانشان داشتهاند.

در تحقیق دیگری محققان به این نتیجه رسیدند که هر چه رابطهپدر با دخترش صمیمانهتر و نزدیکتر باشد، دختر در سن بالاتری به سن بلوغ میرسد. اگر در مورد عوارض بلوغ زودرس دختران اطلاعات داشته باشید، به ارزش بیش از پیش پدر پی میبرید.
با او در مورد ایجاد حد و مرز در رابطه با جنس مخالف و راه های پیشگیری از مزاحمت های خیابانی و اعتماد به پدر و مادر جهت راائه راه حل های مناسب صحبت داشته باشید

اما پدران برای اینکه بخواهند رابطهخوب و موثری با دخترانشان داشته باشند، باید به چه نکاتی توجه کنند؟

رابطهای هدفمند و در چارچوب

در دورهبلوغ به دخترتان توضیح دهید که ممکن است در این سن، در اجتماع کمکم، توجههایی را از جنس مخالف دریافت کند اما این توجهها لزوماً نشاندهنده علاقه فرد مقابل به او نیست. پس بهتر است که خیلی روی این موارد حساب باز نکند. در عین حال این توجهها گاهی به مزاحمتهایی منجر میشوند که هر دختری باید راههای مقابله با آن را فرا بگیرد. در درجهاول راههای پیشگیری از این موارد را به او یاد دهید. مواردی چون مشخص ساختن حد رابطه خود با پسرها از همان اولین برخورد. در مرحله بعدی راههایی را معرفی کنید که اگر مزاحمتی برایش ایجاد شد چگونه از خودش دفاع کند و یا مزاحمت را به حداقل برساند و این اطمینان را در او ایجاد کنید که اگر هر مشکلی برایش پیش آمد شما و مادرش پشتیبان او خواهید بود. اهمیت این نکته زمانی مشخص میشود که دخترها مشکلات کوچک را از ترس برخوردهای خشن، از خانواده مخفی میکنند و خود این پنهانکاری، باعث سوءاستفاده از جانب دیگران و بروز مشکلات شدیدتر میگردد. با توجه به پایین آمدن سن بلوغ روانی در طی سالهای اخیر بهتر است این مسایل را در شروع دوره راهنمایی با دخترتان در میان بگذارید یعنی قبل از اینکه تجارب ناخوشایندی برایش روی داده باشد.
نیاز های دخترونه

با توجه به رشد دخترتان درباره مسایل مربوط به دوستی بین دختر و پسر در این سن و مشکلات و خطرات دوستیهای ناسالم و به دور از اطلاع خانواده برایش توضیح دهید اما توجه داشته باشید که نباید میل به جنس مخالف را آنقدر طبیعی جلوه دهید که دختر شما اگر هم تا به امروز توجه زیادی را صرف این موضوع نمیکرده از فردا درگیری ذهنی زیادی پیدا کند. در مورد عقیده خودتان و همسرتان با او، در این رابطه صحبت کنید. از عبارتهای باید و نباید استفاده نکنید چرا که در این مرحله هدف، آگاه کردن او از عقاید شماست. این توضیحات باعث میشود دخترتان متوجه شود که شما در مورد او و تغییراتی که برایش رخ داده، بیاطلاع نیستید. این بر اعتبار شما نزد دخترتان افزوده و به او این امکان را میدهد که در زمان لازم با شما یا همسرتان صحبت کند.

در سالهای پایانی دبیرستان و یا دوران دانشجویی توضیح دهید هدف از رابطه با جنس مخالف پیدا کردن همسری مناسب است و نه خوشگذرانیهای موقت. در این دوره کمکم با او وارد صحبت درباره ملاکهای انتخاب همسر شوید و نظر او را جویا شوید. بیشتر به حرفهای او گوش دهید نه اینکه برایش سخنرانی کنید و مطمئن باشید خود این گوش کردن بهتر از هر روش دیگری او را به تفکر وادار کرده، نظرات او را اصلاح کرده و او را با واقعیتهای زندگی آشنا میسازد.
دخترها مشکلات کوچک را از ترس برخوردهای خشن، از خانواده مخفی میکنند و خود این پنهانکاری، باعث سوءاستفاده از جانب دیگران و بروز مشکلات شدیدتر میگردد.

مشخص کردن ضوابط خانه

در مورد تمایل دخترتان به خودآرایی بهتر است قبل از اینکه اختلاف و یا مشکلی پیش بیاید، محدودیتهای خانواده را برایش توضیح دهید. محدودیتهایی که شما و همسرتان از او انتظار دارید رعایت کند. البته پیشنهاد میکنم هر چه قدر هم میخواهید دخترتان را در محیطی آزاد بار بیاورید باز محدودیتهایی را برایش در نظر بگیرید چرا که این موضوع به ویژه در سنین پایین، در درجه اول باعث حفظ ایمنی او میگردد.

زمانی برای تقویت رابطه

هر چند وقت یک بار وقتی را برای دخترتان در نظر بگیرید. مثلاً یک ساعت در ماه و در این زمان با او به صورت دو نفری به پارک بروید و در طی پیادهروی از حال و روزش خبردار شوید. البته توجه داشته باشید که افزایش این زمان به شکلی کنترل نشده خود میتواند شما را زمانی که او میخواهد ازدواج کند با مشکل روبهرو سازد و به نوعی باعث عدم تمایل به ازدواج در او گردد. داشتن رابطهعاطفی مناسب با شما باعث کاهش توجه زودرس دخترتان به جنس مخالف شده و میتواند این میل را تا زمانی که معقولانهتر با موضوع برخورد کند، به تعویق بیندازد.

+ نوشته شده توسط محمد در خرداد1388|لینک ثابت |  ارسال نظرات |ارسال پیام|

ماکسیم گورکی

ماکسیم گورکی

در ایستگاه کوچکی میان رم و ژن، رئیس قطار در کوپه ما را باز کرد و به کمک یک روغنکار دوده زده ای پیرمرد یک چشمئی را به تو کشید.
همصدا گفتند:«خیلی پیر است!» و نوشخندی زدند.
اما پیرمرد خیلی خوش بنیه و سرزنده از آب درآمد. با تکان دست چروکیده اش از آنها تشکر کرد، کلاه مچاله شده اش را با حرکت مؤدبانه ای از سر سفیدش برداشت و با تنها چشمش به نیمکت ها نگاه کرد و پرسید: اجازه می دهید؟
مسافران قدری بالاتر کشیدند و او آه رضایتی برآورد و نشست. دستهایش را روی زانوان استخوانیش گذاشت و لبانش را به لبخند ملایمی باز کرد و دهان بی داندانش را نشان داد.
همسفرم پرسید: پدر جان، خیلی دور می روید؟
پیرمرد مانند این که جواب را از پیش حاضر کرده باشد، گفت: «نه، سه ایستگاه آن طرفتر پیاده می شوم، می روم عروسی نوه ام»
چند دقیقه پس از آن، همراه ضربه های یکنواخت چرخها، داستان زندگیش را می گفت و مانند شاخه شکسته ای در طوفان، خم و راست می شد.
می گفت:«من مال لیگوریا هستم. مالیگوریائی ها خیلی بنیه مان خوب است. مثلا به خود من نگاه کنید: سیزده پسر و چهار دختر دارم. یک مشت هم نوه دارم که تعدادش از یادم رفته، این دومیه که عروسی می کند. خوبه، نه؟»
با تنها چشمش که سیاهتر اما پر وجدتر شده بود، ما را برانداز کرد و خندید.
«ببینید به مملکت و شاه چقدر آدم تحویل داده ام! چشمم چطوری کور شد؟ آها، خیلی وقت پیش بود پسر بچه کوچکی بودم با این حال به پدرم کمک می کردم. توی تاکستان داشت خاکها را زیرو رو می کرد خاک ولایت ما سخت و پر سنگ است و باید خیلی مواظبش بود یک سنگ از زیر کلنگ پدرم در رفت و درست توی چشمم خورد. حالا درد ندارد و یادم نیست چطور درد می کرد اما آن روز سر شام چشمم از حدقه درآمد. آقایان، خیلی وحشتناک بود! دوباره سر جایش چسباندند و رویش خمیر گرم گذاشتند اما فایده نداشت. چشمه رفته بود.» پیرمرد گونه های زرد و شلش را به شدت مالید و دوباره همان نوشخندش را زد.
آن روزها مثل امروز، دکتر زیاد نبود. مردم جاهل بودند. آره، ولی شاید مهربانتر بودند، نه؟
صورت خشن و یک چشمی اش، که شکافهای عمیق و موهای جوگندمی آن را پوشانده بود، موذی و شیطنت آمیز شد.
وقتی آدم به سن من رسید می تواند مثل من درباره مردم قضاوت کند، اینطور نیست؟
یک انگشت تیره و کج را مانند این که کسی را سرزنش می کند بالاتر آورد: آقایان، از مردم به شما مطلبی بگویم. سیزده سالم بود که پدرم مرد. جثه ام حتی از حالا هم کوچکتر بود. اما توی کار زبر و زرنگ بودم. خستگی سرم نمی شد. این تنها ارث پدرم بود، چون وقتی مرد، زمین و خانه مان را فروختیم و به قرضهایمان دادیم. من ماندم و یک چشم و دو دست. هر جا کار گیر می آمد، می رفتم. سخت بود اما جوان از سختی نمی ترسد، نه؟
در نوزده سالگی دختری را که از ازل به پیشانیم نوشته شده بود، دیدم. مثل من فقیر بود ولی دختر خیلی تنومندی بود. قویتر از خود من بود. با مادر علیلش زندگی می کرد و مانند من، هر کار جلوش می آمد می کرد. خیلی خوشگل نبود اما مهربان بود و توی سرش مغزی بود، صدای قشنگی هم داشت. چقدر عالی می خواند! درست مثل یک
آوازخوان. صدای خوب هم خیلی می ارزد. من خودم در جوانی، صدایم خوب بود.
یک روز ازش پرسیدم: می خواهی با هم عروسی کنیم؟ با اندوه گفت:«آقا کوره، خیلی احمقانه است، نه تو چیزی داری و نه من. چطوری زندگی می کنیم؟» خدا شاهد است که نه او چیزی داشت و نه من. دو تا جوان عاشق چه چیز احتیاجشان است؟ می دانید که عشق به مال دنیا زیاد پابند نیست. اصرار کردم و حرفم را به کرسی نشاندم.
آخر سر آیدا گفت:«شاید راست می گی، حالا که مادر مقدس به ما که جدا از هم زندگی می کنیم، کمک می کند، وقتی با هم شدیم آسانتر و بهتر کمک خواهد کرد!»
رفتیم پیش کشیش. گفت:«دیوانگی است، اینهمه گدا توی لیگوریا کافی نیست؟ بیچاره ها شما بازیچه شیطان شده اید. در برابر اغوای او مقاومت کنید وگرنه این ضعف به شما گران تمام خواهد شد.»
جوانهای ولایت به ما خندیدند، پیرها سرزنشمان می کردند، اما جوان لجوج و تاحدی عاقل است. روز عروسی فرا رسید. آن روز از روزهای پیش، ثروتمندتر نبودیم و حتی نمی دانستیم شب عروسی کجا باید بخوابیم.
آیدا گفت:«برویم صحرا، چرا نه؟ مادر مقدس یارویاور آدمهاست در هر کجا که باشند.»
تصمیم خود را گرفتیم: زمین دشک و آسمان لحاف ما.
آقایان، حالا خواهش می کنم به این داستان توجه بفرمائید. تقاضا می کنم، چون این بهترین داستان زندگی من است.
صبح زود پیش از عروسی مان، جیووانی پیر، که من برایش خیلی کار کرده بودم، غرغر کنان به من گفت- چون از صحبت درباره همچون چیزهای بی اهمیت نفرت داشت- اوگو، طویله را پاک کن و چند تا حصیر تمیز هم آنجا پهن کن. خشک است و یک سال بیشتر است که گوسفند آنجا نرفته اگر می خواهی با آیدا آنجا زندگی کنی بهتره ترو تمیزش کنی.
این خانه مان! وقتی که طویله را پاک می کردم و داشتم برای خودم آواز می خواندم، کستانچیوی نجار ر ا دیدم که دم در ایستاده.
- خب، که این طور، تو و آیدا می خواهید اینجا زندگی کنید؟ پس رختخوابتان کو؟ من یکی اضافه دارم، وقتی کارت تمام شد بیا و بردارش.
داشتم به طرف خانه اش می رفتم که ماریا، دکاندار غرغرو، فریاد زد: احمقها توی هفت آسمان یک ستاره ندارند، می روند زن می گیرند! آقا کوره، تو دیوانه ای، اما زنت را بفرست بیاید اینجا...
اتتوره و یانو، که رماتیسم و تب گرفته بود می لنگید، از دم درش به او داد زد:«بگو برای مهمانها چقدر شراب کنار گذاشته؟ مردم چقدر بیفکرند!»
یک قطره اشگ در یکی از چین های صورت پیرمرد درخشید. خندان سرش را به عقب انداخت. حلقوم استخوانیش می جنبید و پوست شلش می لرزید.
«آقایان، آقایان!» از زور خنده داشت خفه می شد و دستهایش را با شادمانی کودکانه ای حرکت می داد- صبح عروسیمان همه چیز داشتیم:
شمایل حضرت مریم، ظرف، پارچه، اثاث خانه، همه چیز، قسم می خورم! آیدا می خندید و گریه می کرد، من هم، اما دیگران همه می خندیدند. چون گریه روز عروسی بدشگون است، آدمهای خودمان به ما می خندیدند! آقایان! خیلی کیف دارد که آدم، مردم دیگر را مال خودش بنامد و یا بهتر بگویم، مال خودش بداند و صمیمی و عزیز حساب کند، این مردم را که زندگی آدم را شوخی حساب نمی کنند و شادیش در نظر آنها بازی نیست.
چه روزی بود! چه عروسئی بود! تمام اهل ولایت به طویله ما که ناگهان عمارت مجللی شده بود، آمده بودند تا در جشن شرکت بکنند... همه چیز داشتیم! شراب، میوه، گوشت، نان، همه می خوردند و شاد بودند... چون، آقایان، بزرگترین شادی نیکی کردن به دیگران است. باور کنید زیبا
تر از آن وجود ندارد.
کشیش هم آمد و نطق قشنگی کرد:«اینها دو آدمند که برای همه شما کار کرده اند و شما نیز آنچه ازتان ساخته بود، کرده اید تا این روز را بهترین ایام زندگی آنها کنید. این، به حق کاری بود که می بایست بکنید، چون آنها مدتها برای شما زحمت کشیده اند. کار پر ارزشتر از پول مسی و نقره ای است. کار همیشه گرانتر از حق الزحمه ای است که دریافت می کنید! پول می رود اما کار باقی است... این دو گشاده رو متواضعند، زندگیشان سخت بوده اما هرگز شکایت نکرده اند. ممکن است سختر از این هم بشود، اما باز نخواهند نالید شما هنگام احتیاج آنها را یاری خواهید کرد. اینها دستهای قوی و دل با شهامتی دارند... »
خیلی از این جور حرفهای خوب به من و آیدا و همه جماعت گفت.»
با تنها چشمی که جوانی از دست رفته را بازیافته بود، ما را برانداز کرد: سینیوری، اینهم درباره مردم. خوب بود، نه؟

+ نوشته شده توسط محمد در سه شنبه بیست وششم خرداد1388|لینک ثابت |  ارسال نظرات |ارسال پیام|

سیر تکامل پسرها

                              سیر تکامل پسرها

سن چهارده سالگی : تازه توی این سن، هر رو از بر تشخیص میدن . اول بدبختی

سن 15 سالگی : یاد می گیرن که توی خیابون به مردم نگاه کنن ... از قیافه

 خودشون بدشون می یاد

سن 16 سالگی : توی این سن اصولا راه نمیرن، تکنو می زنن ... حرف هم

نمی زنن ، داد می زنن ... با راکت تنیس هم گیتار می زنن

سن 17 سالگی : یه کمی مثلا آدم میشن ... فقط شعرهاشون و بلند بلند

می خونن ... یادش به خیر اون روزها که تکنو نبود راک ن رول می خوندن

سن 18 سالگی : هر کی رو می بینن تا پس فردا عاشقش میشن ... آخ

آخ ...آهنگ های داریوش مثل چسب دو قلو بهشون می چسبه

سن 19 سالگی : دوست دارن ده تا رو در آن واحد داشته باشن ... تیز

میشن... ابی گوش میدن

سن 20 سالگی : از همه شون رو دست می خورن ...ستار گوش میدن که

نفهمن چی شده
سن 21 سالگی : زندگی رو چیزی غیر از این بچه بازیها می بینن ... مثلا

عاقل می شن
سن 22 سالگی : نه می فهمن که زندگی همش عشقه ... دنبال یه آدم

حسابی می گردن

سن 23 سالگی : یکی رو پیدا میکنن اما مرموز میشن ... دیدشون عوض

می شه
سن 24 سالگی : نه... اون با یه نفر دیگه هم دوسته ...اصلا لیاقت عشق

منو نداشت

سن 25 سالگی : عشق سیخی چند؟ ... طرف باید باباش پولدار باشه... حالا

 خوشگل هم باشه بد نیست
سن 26 سالگی : این یکی دیگه همونیه که همهء عمر می خواستم ...

افتخار میدین غلامتون باشم ؟

سن 27 سالگی : آخیش

 سن 28 سالگی : کاش قلم پام می شکست و خواستگاری تو نمیومدم

نویسنده مطلب:  کانی

 محل کاربر: سنندج
تمام مطالب کاربر: تمام مطالب توسط کانی

سایت محمد

در باره دختر و پسر های ایرانی

در باره دختر و پسر های ایرانی نویسنده:محمد دخترها نمی‌توانند 1- با داشتن دماغی تیر کمونی یا عقابی متالیک به جراح مراجه نکنند! 2- با دیدن یکی خوش تیپ‌تر از خودشون، میگرن نگیرن و از زور ناراحتی غش نکنند! 3- با داشتن قدی کوتاه کفش پاشنه 60 سانتی نپوشند و احساس قد بلندی نکنند! 4- روزی 24 ساعت با تلفن حرف نزنند! 5- روزی 30-40 هزار تومان آت و اشغال نخرند! 6- از مهمونی و عروسی و برای هم خالی نبندند و با خالی‌بندی لایه اوزون رو سوراخ نکنند! 7- با یه دماغ عمل کرده احساس خوشگلی نکنند و فکر نکنند که مادر زادی همینجوری بودن! 8- مطالب چرت و پرت این قسمت رو بخونند و از عصبانیت سکته نکنند! پسرها نمی‌توانند 1- با داشتن هیکلی ضایع تیشرت تنگ نپوشند و فیگور نگیرند! 2- از کلاس پنجم دبستان صورتشون رو سه تیغه نکنند و after shave نزنند! 3- پس از یافتن اولین مو در پشت لب احساس مردانگی نکنند و به فکر ازدواج نیفتند! 4- در میهمانیها و محافل خانوادگی احساس بامزگی نکنند و چرت و پرت نگویند! 5- ادعای با مرامی و با معرفتی و با وفایی و غیره نکنند! 6- کت و شلوار صورتی با بلوز زرد نپوشند و کراوات قهوه‌ای نزنند! 7- احساس با غیرتی نکنند و راه به راه به آبجی کوچیکه گیر ندهند! 8- از 9 سالگی پشت ماشین باباشون نشینند و پدر ماشین رو در نیارند! 9- چرت و پرت نگند و از خودشون تعریف نکنند! + نوشته شده توسط محمد در خرداد1388|لینک ثابت | ارسال نظرات |ارسال پیام|

زندگینامه جامی

زندگینامه جامی

زندگینامه جامی

 

نیای جامی دانشمند پارسی بود از محله ی دشت درولایت اصفهان وظاهرا در اواخر عمر به خراسان امده

بود .پدر جامی هم- که نظام الدین احمد دشتی خوانده می شد- در ولایت جام قاضی بود و با تقوی و

حرمت می زیسث. عبدالرحمنکه بعدها نورالدین و عمادالدین لقب گرفتبسال817 در خرجردجام

بدنیا آمد. درکود کی همراه پدر به هرات آمد وچندی بعد در مدرسه نظامیه انجا اقامت گزید . درین شهر

چنانکه در ان روزگاران رسم بود، زبان عربی و فنون بلاغت و علوم شرعی را از استادان وقت فرا گرفت.

پس از ان به حکمت روی اورد و با شوق وعلاقه بمطالعه کتب پرداخت . چندی بعد ب سمرقند رفت

ودرانشهر که بروزگار شاهرخ والغ بیگ مرکز دانشمندانعصر بود بکسب دانش پرداخت . درهمین دوره ی

دانشجویی، بقوت حافظه و قدرت استدلال خویش بعضی استادان خود را نیز در مبا حثه مغلوب کرد و

همین نکته موجب مزید شهرت او شد. دربازگشت به هرات شوقی به تصوف یافت. به سعد الدین

کاشغری پیوست ودرطریقتنقشبندیه درامد. خواجه کلان پسر سعدالدین دخترخویش بدو داد واین جاه

وقدر وی را درنزد اهل هرات بیفزود. بعد از سعد الدین نیزکه خلافت نقشبندیه به خواجه عبیدالله احرار

رسید جامی به وی دست ارادت داد. حتی برای دیدار او به مرو وسمر قند سفر کرد. در طی این مسافرت

ها همهجا با تکریم وتجلیل دانشمندان وعارفان مواجه بود ، همه جا در خانقاه هاو مدرسه ها باحرمت

واکرام تلقی می شد واقوال واثار اومورد تحسین می گشت. نام اوران عصر که غالبا شاهد قدرت وغلبه

وی بودند، خیلی زود ناچار شدند بفضیلت او اعتراف کنند. درنیمه دوم عمری کهبیشتر ان در هرات گذشت

،جامی دانشمندی بلند اوازه بود. به هرچیز دانستنی علاقه می ورزید ودرهر چیز که می دانست بر دیگر

مدعیان برتری داشت.از صرف ونحو وعروض وموسیقی گرفته تا فقه وحدیث وحکمت وعرفان همه چیز مورد

علاقه او بود ودرهمه چیز کتابی ورسا له یی تالیف کرده بود.از اینها گذشته قریحه شاعری نیز داشت و

مثل شاعران معاصر خویش میتوانست با هنر های گوناگون که داشت توجه پادشاهان و شاهزادگانعصر

را-که همه بشعر و هنر علاقه یی صادقانه می ورزیدند- بخود جلب کند. اما وقار و بی نیازی عالمانه او را از

ستایشگری دور داشت.با آنکه هنر های او از ریاضی و معما و حکمت گرفته تا شعر و انشاء مورد توجه و

علاقه شاهزادگان وقت بود ؛ وی تا حدی که ممکن بود از ستایشگری و ممدوح جوئی خودداری کرد . اما

همین نکته سبب مزید حشمت و شهرت او شد . بی نیازی و آزادگی او امیران و شاهزادگان عصر را

طالباو کرد.روشنی فکر و حضور ذهن او نیز که صحبت او را لطائف و بذله ها می آگند بیشتر موجب علاقه

معتقدان در حق وی گشت.ازین رو بی آنکه وی خود بطلب شهرت و نفوذ بر آمده باشد شهرت و نفوذ بدر

خانه اش آمد. در آثار معاصران نام اومثل نام یک پادشاه یاد می شد و آنچه دولتشاه , امیر علیشاه , بابر ,

واصفی , فخر الدین صفی , عبدالغفور لاری , و سام میرزا , درباره وی نوشته اند حکایت از همین قبول و

شهرت بی سابقه او دارد.درین زمان خانواده وی از جهت دانش و تقوی در همه هرات اهمیت بسیار

داشت . برادرش محمد که در حیات وی در گذشت ادیب و فاضل و موسیقی دان بود. خواهر زاده اش

هاتفی خرجردی که غالبا در مسافرت بود بشاعری شهرت داشت . پدر زنش خواجه کلان از بزرگان

نقشبندیه و پسر سعد الدین کاشغری بود. خواهر زنش را فخرالدین صفی شاعر و واعظ و نویسنده گرفته

بود و بدینگونه وی با ملا حسین کاشفی واعظ و نویسنده نام آور عصر نیز منسوب بود . امیر علیشاه

نوائی وزیر و امیر مشهور نیز با وی دوستی داشت و مثل شاگرد و خویشاوند او بود شاعران و ادیبان و

صوفیان فقیهان هرات با وی بحرمت و ادب سلوک میکردند و خود وی بیشتر اوقات را در کادر مطالعه و

تالیف و تصنیف میگذاشت. غیر از دیوانهای شعر و مثنویات گونه گون کتابها و رساله های بسیار نیز در

رشته های مختلف پدیدمیآورد .بیش از چهل , پنجاه رساله و کتب ازین گونه بوی نسبت داده اند که در

آنها از نحو و عروض و قافیه و معما گرفته تا فقه و حدیث و تفسیر و کلام مجال بیان یافته است. نقد

النصوص در شرح فصوص ابن عربی ,نفحات الانس در ذکر احوال مشایخ و بر اساس طبقات الصوفیه ,

اشعه اللمعات در شرح لمعات عراقی , و بهارستان در تقلید از گلستان شیخ را ازین جمله مخصوصاً باید

نام برد .بعضی از این لحاظ او را با ابن عربی برابر میشمرد. در شصت سالگی به عزیمت حج از خراسان

بیرون آمد و چهار ماه در بغداد ماند اما در آنجا گرفتار تهمت و تعصب عوام شیعه شد و در یک مجلس انبوه

ناچار شد خود را از اسناد عداوت نسبت بخاندان پیغمبر که مخالفانش بوی داده بودند تبرئه کند. این

مجلس اگر چند وی را غالب نشان داد اما بغداد و متعصبان آن را در نظر وی سخت منفور کرد . از بغداد

جامی به کربلا و نجف رفت و سپس راه حجاز پیش گرفت. در بازگشت از حج چندی در دمشق و حلب

توقف کرد . در حلب سلطان عثمانی وی را به روم دعوت کرد اما شیخ راه آذر بایجان پیش گرفت در آنجا

نیز اوزن حسن وی را به اقامت در تبریز دعوت کرد.جامی نپذیرفت و ملازمت مادر پیر خویش را که درین

سفر با وی بود بهانه آورد. ورود او به هرات موجب مسزات اهل هرات-خاصه سلطان و امیر- گشت .

باقیمانده عمر را شاعر در هرات به انزوا و مطالعه یا با فاضه و معاشرت با شاگردان و معتقدان خویش بسر

برد. یک بار هم برای ملاقات خواجه عبیدالله بسمرقند رفت , زندگی او در سادگی و وارستگی تمام

میگذشت . مجلس او اگنده از لطف و ظرافت بود . فخرالدین صفی که خویشاوند اوست فصلی از کتاب

لطائف الطوایف خود را به لطایف وی اختصاص داده است. بعد از وفات او نیز امیر علیشیر کتابی-نامش

خسمه المتحیرین- در بیان حالات و مقامات وی نوشت .

جامی در شاعری آوازه بلند داشت اما در حقیقت شاعری را فرود شان خویش میدید و گه گاه از آن اظهار

ملال میکرد. با اینهمه در شاعری-بیش و کمسرآمد معاصرانخویش بود. توجه بصنعت و اصرار در اطناب

شعر او را غالباملال انگیز کرده است . با ایتهمه قدرتی که در بیان تعالیم . افکار صوفیه و مهارتی که در

ترجمه مضامین عربی بشعر فارسی دارد.قابل توجه است. اما بهر حال وی را شاعری قوی , مبتکر , و

آفریننده نمی توان شناخت آنچه نام وی راشاعری قوی , مبتکر و آفریننده نمی توان شناخت . آنچه نام

وی را در شاعری بلند آوازه کرد ظاهراً شهرت دانش و جاه او بود . البته شعر وی از آنچه در آن زمان ار یک

عارف و ملا توقع میرفت برتر بود با اینهمه هیجان و شوری که در سخن شاعران واقعی هست در کلام این

ملای مدرسه دیده نمیشد. جوانی او در مدرسه و در لا بلای اوراق کتابهای اهل مدرسه تباه شده بود و

اگر در وجود وی هرگز قریحه قریحه یی واقعی بود آن را در خاموشی خانقاه ها و در غوغای مدرسه ها گم

کرده بود . با اینهمه آن حس چالشگری و پیکارجوئی که در زیر رواق مدرسه ها اقران او را واداشته بود تا با

فقیهان «لم و لا نسلم در اندازند»* و متکلمان را در بحث و جدل مغلوب کنند وی را بمعارضه با شاعران

علی الخصوص شاعران نامدارنیز کشانده بود . شاعری او یک نیاز درونی و یک حاجت روحانی نبود

نوعی تفنن و تمرین طالب علمانه بود . محرک وی درد و شوری نبود که با طوفان و جهش الهام و هیجان

بیرون بریزد و بشعر تبدیل شود فکر طبع آزمایی و قدرت نمایی ملایی بود که در قلمرو و شعر نیزمثل

قلمرو علمنمی خواست هیچکس رااز خود برتر ببیند. از این رو ست که شعر وی غا لبا جزتقلید کلام

استادان کهن چیزی نشد و بعضی بدخواها ن وی را بسرقت اشعار قدما متهم کرده اند . این تهمت البته

گزاف است لیکن درحقیقت کلام او از آن لطیفه یی کهشعر واقعی است غا لبا خالی است واز شعر جز

صورت ظاهری ندارد. شعری نیست که مثل سیل تیره وخروشا نی بجوشد وپیش برود واز میان صخره ها

وسنگهای وحشی کوره راههای بدعت راه تازه ایی پدید آورد ، سخنی است که روشن اما ارام و بی

سروصدا مثل جویباری که ازدشت هموار میگذرد حرکت میکند ودر بستر شناخته ی سنت های کهن راه

خود را پیش می گیرد. نه از شنت های کهن سرمی پیچد و نه چیز تازه ای پدید می اورد. در چنین شعری

نه اوجی هست نه عمقی . مثل شعر استادان ادب است ،بی عیب و بی رمق.

یکسالی قبل از وفات ریا،بخواهش امیر علی شیر دیوان های خود را بتقلیداز امیرخسرودرسه دفتر مرتب

کرد : فاتحه الاشباب حاوی اشعار دوران جوانی , واسطه العقد شامل اشعار اواسط عمر , و خاتمه الحیات

مشتمل بر اشعار دوران پایان زندگی . درین دیوانها البته هم قصاید و غزلیات هست , هم مقطعات

ورباعیات . اما غالب آنها چیزی جز تقلید از خسرو و حافظ و سلمان و دیگران نیست . با اینهمه از مطالعه

آنها تحول فکر و ذوق شاعر را میتوان دریافت . گذشته ازین شعر او در بیان مقاصد صوفیه روشنی خاصی

دارد . هیچ یک از شاعران دوره قدیم صوفی اندیشه وحدت وجود را بدرستی و روشنی او بیان نکرده است

چانکه کلام شاه نعمه الله ولی درین باب لطف و رنگ شاعرانه ندارد و شعر شمس مغربی هم از روشنی

بیان جامی بی بهره است .

هفت اورنگ او هم در واقع تخته مشقی است که شاعر در آن غالباً سبک خسرو و نظامی را تمرین کرده

است . تحفه الاحرار جز تقلیدی از تقلیدی از مخزن الاسرار نظامی نیست . در همان شیوه است , با

همان گونه خطابهای عرفانی و قصه های اخلاقی . لیلی و مجنونش هم با آنچه نظامی و امیر خسرو و

درین بابگفته اند تفاوت ندارد . همان وزن است و همان شیوه . جز آنکه بر روایات عربی بیشتر تکیه دارد و

تأثیردیوان منسوب به قیس بنی عامر در آن بیشترست . در چند مثنوی هم سعی کرده است تا از تقلید

از مخزن الاسرار یافته است و در یوسف و زلیخا حکایت تازه یی جهت تتبع خسرو و شیرین پیدا کرده

است . این داستان که ازقرآن گرفته شده است و غیر از جامی نیز بعضی شاعران آن را نظم کرده اند بر

خلاف بیشتر قصه های عشقی , آنکس که در آتش محرمان و تمنا می سوزد زن است اگر چه مرد نیز

نوبت خویش را از دست نمیدهد . گذشته ازین دو مثنوی که شاعر در آن تا حدی از تقلید صرف رسته

است خردنامه اسکندری او نیز جالب است . چون بر خلاف اسکندر نامه نظامی و امیر خسرو و جنگ نامه

نیست خرد نامه است . گزارش گفت و شنود های حکیمانه است که بین اسکندر و فیلسوفان یونان رفته

است یا سخنانی که این فیلسوفان در مرگ عبرت انگیز اسکندر گفته اند . درین سخن ها جای انعکاس

صدای سعدی نیز به گوش میرسد . سلسله الذهب از حیث صورت و معنی یادآور حدیقه سنایی است .

مثل همان کتاب طرح و نقشه روشنی هم ندارد اما مطالب آن روی هم رفته عبارتست از بیان اسرار و

رموز شریعت و طریقت و نیز مثل آن مشحون است از قصه ها و تمثیلات . درست است که در بعضی قصه

های آن - چون داستان عتیبه و ریاانعکاس صدای نظامی در هفت گنبد تکرار میشود لیکن طرح کتاب

چیزیست بین حدیقه و بوستان . یک مثنوی کوچک نیز در این هفت اورنگ عارف جام هست که با وجود

ظاهر محقر اهمیت آن بسیارست : سلامان و ابسال . این یک داستان رمزی است که در وزنمثنوی ملای

روم سروده شده است وشاعر در طی آن قصه یی فلسفی را که از سلسله کتب هرمسی بود است و

ظاهراً از روی یک ترجمه منسوب به حنین بن اسحق , بنظم فارسی در آورده است . درین داستان

سلامانی جوانی است که ولادت او بی واسطه مادر و پدر روی داده است و هرمانوس پادشاه یونان او را

بکمک و ارشاد یک حکیم پرورده است و به فرزند گرفته است . سلامان بدام محبت دایه خویشابسال

نامگرفتار میشود و این عشق شگفت بی تناسب آنها را وامیدارد که از دست هرمانوس بگریزد اما شاه

بکمک جام گیتی نمای خویش آنها را باز می یابد و آخر برای آنکه سلامان را ازین محنت خلاصی دهد

ابسال را درون یک آتش جادویی هلاک میکند بین این روایت و آنچه حنین گفته است البته تفاوت هست .

چنانکه سلامان و ابسال بابن سینا نیز با این هردو تفاوت دارد . در داستان جامی سلامان کنایه است از

روح و نفس ناطقه که مبتلای تن شده است و رهایی او از این دامتعلق بدان بسته است که تن نابود

شود و از میان برود . جامی در نظم این داستان بشیوه مثنوی جلال الدینسخن رانده است و قصه در قصه

آورده است با آنکه اطناب در جزئیات و آوردن قصه ها و تمثیلات گوناگون در طی حکایت تا حدی آن را ملال

انگیز کرده است , داستان خالی از لطف و عمق نیست این قصه فلسفی بفرانسوی و انگلیسی هم

ترجمه شده است و شیوه رمزی آن اهمیت خاص دارد . از یک نظر این اثر کوچک جامی را شاید بتوان

عمیق ترین اثر او دانست.

+ نوشته شده توسط محمد در خرداد1388|لینک ثابت |  ارسال نظرات |ارسال پیام|

داستان های جالب

داستان های جالب از سایت محمد

nullپاره آجر
روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می گذشت. ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان یک پسر بچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد.
پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد . مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است. به طرف پسرک رفت تا او را به سختی تنبیه کند. پسرک گریان با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو، جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخدار به زمین افتاده بود جلب کند.
پسرک گفت:"اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می کند. هر چه منتظر ایستادم و از رانندگان کمک خواستم کسی توجه نکرد. برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم. "برای اینکه شما را متوقف کتم ناچار شدم از این پاره آجر استفاده کنم ".
مرد متاثر شد و به فکر فرو رفت.... برادر پسرک را روی صندلی اش نشاند، سوار ماشینش شد و به راه افتاد .... در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور شوند برای جلب توجه شما پاره آجر به طرفتان پرتاب کنند! خدا در روح ما زمزمه می کند و با قلب ما حرف می زند. اما بعضی اوقات زمانی که ما وقت نداریم گوش کنیم، او مجبور می شود پاره آجری به سمت ما پرتاب کند. این انتخاب خودمان است که گوش کنیم یا نه!
داستان دوم
یک روز وقتى کارمندان به اداره رسیدند، اطلاعیه بزرگى را در تابلوى اعلانات دیدند که روى آن نوشته شده بود: آدیروز فردى که مانع پیشرفت شما در این اداره بود درگذشت. شما را به شرکت در مراسم تشییع جنازه که ساعت ١٠ در سالن اجتماعات برگزار مى‌شود دعوت مى‌کنیم.آ در ابتدا، همه از دریافت خبر مرگ یکى از همکارانشان ناراحت مى‌شدند اما پس از مدتى، کنجکاو مى‌شدند که بدانند کسى که مانع پیشرفت آن‌ها در اداره مى‌شده که بوده است.
این کنجکاوى، تقریباً تمام کارمندان را در ساعت ١٠ به سالن اجتماعات کشاند. رفته رفته که جمعیت زیاد مى‌شد هیجان هم بالا مى‌رفت. همه پیش خود فکر مى‌کردند: آاین فرد چه کسى بود که مانع پیشرفت ما در اداره بود؟ به هر حال خوب شد که مرد!آ کارمندان در صفى قرار گرفتند و یکى یکى نزدیک تابوت مى‌رفتند و وقتى به درون تابوت نگاه مى‌کردند ناگهان خشکشان مى‌زد و زبانشان بند مى‌آمد. آینه‌اى درون تابوت قرار داده شده بود و هر کس به درون تابوت نگاه مى‌کرد، تصویر خود را مى‌دید. نوشته‌اى نیز بدین مضمون در کنار آینه بود: آتنها یک نفر وجود دارد که مى‌تواند مانع رشد شما شود و او هم کسى نیست جز خود شما. شما تنها کسى هستید که مى‌توانید زندگى‌تان را متحوّل کنید. شما تنها کسى هستید که مى‌توانید بر روى شادى‌ها، تصورات و موفقیت‌هایتان اثر گذار باشید. شما تنها کسى هستید که مى‌توانید به خودتان کمک کنید. زندگى شما وقتى که رئیستان، دوستانتان، والدین‌تان، شریک زندگى‌تان یا محل کارتان تغییر مى‌کند، دستخوش تغییر نمى‌شود.
زندگى شما تنها فقط وقتى تغییر مى‌کند که شما تغییر کنید، باورهاى محدود کننده خود را کنار بگذارید و باور کنید که شما تنها کسى هستید که مسئول زندگى خودتان مى‌باشید. مهم‌ترین رابطه‌اى که در زندگى مى‌توانید داشته باشید، رابطه با خودتان است. خودتان را امتحان کنید. مواظب خودتان باشید. از مشکلات، غیرممکن‌ها و چیزهاى از دست داده نهراسید. خودتان و واقعیت‌هاى زندگى خودتان را بسازید. دنیا مثل آینه است. انعکاس افکارى که فرد قویاً به آنها اعتقاد دارد را به او باز مى‌گرداند.

+ نوشته شده توسط محمد در سه شنبه بیست وششم خرداد1388|لینک ثابت |  ارسال نظرات |ارسال پیام|

برگرفته شده از سایت ایران حال                  باتشکر فراولن از سایت:  web: http://www.iranhall.com

توجه:بقیه ی داستان ها برحسپpdfمی باشد برای دریافت آنهای برروی مطلب کلیک کنید وگزینه

      as… Save Target کلیک کنید.

دریافت بیش از پنجاه داستان کوتاه وعاطفی

 + نوشته شده توسط محمد در تیر1388|لینک ثابت |  ارسال نظرات |ارسال پیام|

 

هوس مورچه ای

هوس مورچه ای در سایت محمد جانبلاغی

هوس های مورچه ای

 

یک مورچه در پی جمع کردن دانه های جو از راهی می گذشت و نزدیک کندوی عسل رسید. از بوی عسل دهانش آب افتاد ولی کندو بر بالای سنگی قرار داشت و هر چه سعی کرد از دیواره سنگی بالا رود و به کندو برسد نشد. دست و پایش لیز می خورد و می افتاد.
هوس عسل او را به صدا درآورد و فریاد زد:«ای مردم، من عسل می خواهم، اگر یک جوانمرد پیدا شود و مرا به کندوی عسل برساند یک «جور» به او پاداش می دهم.»
یک مورچه بالدار در هوا پرواز می کرد. صدای مورچه را شنید و به او گفت:«نبادا بروی ها... کندو خیلی خطر دارد!»

مورچه گفت:«بی خیالش باش، من می دانم که چه باید کرد.»
بالدار گفت:«آنجا نیش زنبور است.»
مورچه گفت:«من از زنبور نمی ترسم، من عسل می خواهم.»
بالدار گفت:«عسل چسبناک است، دست و پایت گیر می کند.»
مورچه گفت:«اگر دست و پاگیر می کرد هیچ کس عسل نمی خورد.»
بالدار گفت:«خودت می دانی، ولی بیا و از من بشنو و از این هوس دست بردار، من بالدارم، سالدارم و تجربه دارم، به کندو رفتن برایت گران تمام می شود و ممکن است خودت را به دردسر بیندازی.»
مورچه گفت:«اگر می توانی مزدت را بگیر و مرا برسان، اگر هم نمی توانی جوش زیادی نزن. من بزرگتر لازم ندارم و از کسی که نصیحت می کند خوشم نمی آید.»
بالدار گفت:«ممکن است کسی پیدا شود و ترا برساند ولی من صلاح نمی دانم و در کاری که عاقبتش خوب نیست کمک نمی کنم.»
مورچه گفت:«پس بیهوده خودت را خسته نکن. من امروز به هر قیمتی شده به کندو خواهم رفت.»
بالدار رفت و مورچه دوباره داد کشید:«یک جوانمرد می خواهم که مرا به کندو برساند و یک جو پاداش بگیرد.»
مگسی سر رسید و گفت:«بیچاره مورچه، عسل می خواهی و حق داری، من تو را به آرزویت می رسانم.»
مورچه گفت:«بارک الله، خدا عمرت بدهد. تو را می گویند «حیوان خیرخواه!»
مگس مورچه را از زمین بلند کرد و او را دم کندو گذاشت و رفت.
مورچه خیلی خوشحال شد و گفت:«به به، چه سعادتی، چه کندویی، چه بویی، چه عسلی، چه مزه یی، خوشبختی از این بالاتر نمی شود، چقدر مورچه ها بدبختند که جو و گندم جمع می کنند و هیچ وقت به کندوی عسل نمی آیند.»
مورچه قدری از اینجا و آنجا عسل را چشید و هی پیش رفت تا رسید به میان حوضچه عسل، و یک وقت دید که دست و پایش به عسل چسبیده و دیگر نمی تواند از جایش حرکت کند.

مور را چون با عسل افتاد کار
  ------- دست و پایش در عسل شد استوار

از تپیدن سست شد پیوند او
  ----------دست و پا زد، سخت تر شد بند او

هرچه برای نجات خود کوشش کرد نتیجه نداشت. آن وقت فریاد زد:«عجب گیری افتادم، بدبختی از این بدتر نمی شود، ای مردم، مرا نجات بدهید. اگر یک جوانمرد پیدا شود و مرا از این کندو بیرون ببرد دو جو به او پاداش می دهم.»

گر جوی دادم دو جو اکنون دهم
  -------- تا از این درماندگی بیرون جهم

مورچه بالدار از سفر برمی گشت، دلش به حال او سوخت و او را نجات داد و گفت: «نمی خواهم تو را سرزنش کنم اما هوسهای زیادی مایه گرفتاری است. این بار بختت بلند بود که من سر رسیدم ولی بعد از این مواظب باش پیش از گرفتاری نصیحت گوش کنی و از مگس کمک نگیری. مگس همدرد مورچه نیست و نمی تواند دوست خیرخواه او باشد.»

+ نوشته شده توسط محمد در تیر1388|لینک ثابت |  ارسال نظرات |ارسال پیام|

رمان

                                                                رمان
عشق را زمانی آموختم که کودکی خورشید را سیاه کشید تا بابای کارگرش زی آفتاب نسوزه

سلام .اینم بقیه داستان .بخدا سعی می کنم کل داستان رو این هفته تموم کنم .

راستی یه نفر منو عقده ای و دروغگو و خیالپرداز و رویایی خونده بود. من باید به اون طرف بگم من چرا باید اینجوری باشم مگه واسه من سودی داره که اینجوری باشم . واسه حرفهات اصلا ارزشی قائل نیستم .هرجوری دوست داری پیش خودت فکر کن شاید به نتیجه ای هم رسیدی

در ضمن از نظرات شما دوستان عزیز ممنونم

نظر فراموش نشه

کش و قوسی به بدنم دادم و نیم خیز شدم. مدتی طول کشید تا موقعیت خود را شناسایی کردم .هنوز در خانه فرهاد خان بودم؛



ادامه مطلب...
 

نوشته شده توسط محمد خرداد 1388     ارسال نظرات 


  نویسنده:زهرا

سلااااااااااااام رامانا جونم  منم کاملا موافقم که اینجا جای این بحثا نیست.
رامانا من از بچه ها خواستم در مورد تو بهم اطلاعات بدن ولی هیشکی منو دوس نداره. گلم میشه خودت رو بیشتر معرفی کنی؟ منظورم سن و رشته ویه کم از خصوصیات اخلاقی وهرچی دیگه دوست داری و....
مرسیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
جواب:رامانا

رامانا بهراد ۲۴ ساله(۲۴/۴/۱۳۶۴) از تهران و دانشجوی رشته مهندسی نرم افزار کامپیوتر . مربی شنا هم هستم

خصوصیات اخلاقی : یک کمی شیطون البته سر کلاس و با دوستام .خوش خنده و شوخ و خیلی زود عصبی می شم از مسائل غیر منطقی و بی پایه اگه بخوام راستش رو بگم یک کمی هم مغرور هستم البته به گفته اطرافیانم .عاشق تیم پرسپولیس به رنگ  سبز بیش از حد علاقه دارم یعنی تموم وسایلم بایدسبز باشه دیگه چی بگم .!!!

نویسنده:مانا

 سلام خدمت همه دوستان

رامانا جان از شما بعید هست که اینجوری کار خاله ات را توجیه کنی‌،هر کسی‌ می‌تونه عقیده ای داشته باشه،ایشون نظرشون را گفتن،جواب هم گرفتن،اما کار شما غیر قابل قبول است،در واقع یه جور توهین به بقیه.توجیهی‌ بی‌ منطق و اساس شما یک جوری میگی‌ که او تازه از خارج اومده انگار که ایشون از کره مریخ یا از پشت کوه قاف آمده،مگه جایی‌ که این خانم زندگی‌ می‌کنه تلویزیون یا احتمالا رادیو وجود نداره.....؟یا شایدم این خانم تافته جدا بافتس.در دنیای مدرن امروز خبررسانی از آب خوردن هم راحتتر هست.در ضمن اگه کسی‌ هر جای دنیا هم که باشه فقط یه جو غیرت نسبت به خاکش داشته باشه از سر مسائل و اتفاقات کشورش جدا نمیمونه که ندونه توی کشورش چه خبره یا با اوضاع و جو اونجا آشنایی نداشته باشه،این دلیلی‌ هم که شما آوردی کاملا بی‌ منطق است.در ضمن آدم عاقل کسی که در مورد چیزی که اطلاعات کافی‌ نداره نظر نده. در هر صورت به نظر من تفتیش عقاید کار زشتی هست از اون زشت تر توجیه بی‌ اساس.

جواب :رامانا

مانا جون مرسی از نظرت اما من نه بی منطقم نه میخوام کار کسی رو توجیه کنم اما من خودم رو توی این مسائل زیاد دخالت نمی دم . درسته من هم ناراحت شدم ولی مگه ما آدمای عصر حجر هستیم که بیاییم بریزیم توی خیابون اتیش بزنیم وشیشه ها رو بشکنیم. در ضمن هرکسی نظری داره و محترمه اما من نظر خودم رو گفتم و اصلا هم دوست ندارم توی وبلاگم بحث های سیاسی بشه . حداقل میخواهیم واسه چند دقیقه از این جو متشنج .فکرهای ناراحت کننده به دور باشیم .یه جو آروم 

 مانا جون زیاد خودت رو ناراحت نکن نظر شما هم برای همه محترمه . اما اینجا جای این حرفها نیست

در مورد الناز باید بگم الناز نظرش اینه و کسی هم نمیتونه تغییرش بده مگه مانا جون کسی می تونه نظر شما رو تغییر بده . الناز زیاد خودش رو توی مسائل ایران دخالت نمی ده.و اصلا هم براش مهم نیست . بهتره بگم توی خونه اش اصلا شبکه ایرانی نداره . من خیلی با اون بحث می کنم اما نظرش اینه .   

بهتره این بحث ها همین جا تموم بشه . دوستتون دارم خیلی زیاد



 

نوشته شدهتوسط محمدخرداد 1388
 

سلام اینم ادامه داستان.امیدوارم لذت ببرید

 

نظر فراموش نشه

گلخانه فرهاد خان مملو از گلهای رنگارنگ و زیبایی بود که برخی از آنها نمونه های کمیابی از گلهای بسیار معروف بودند .



ادامه مطلب...
 

 

سلام .تاخیرم رو ببخشید .بخدا تقصیر من نیست چند بار اومدم داستان رو گذاشتم اما وقتی ثبت اطلاعات رو می زدم با پیغام خطا مواجه می شدم . اینجا خیلی سرعت پایینه .

 

راستی تهران این چند شب خیلی باحال شده اما ببخشیدا مردم خیلی بیکار تشریف دارند .

نظر یادتون نره

رامانا

سلام .من اومدم اینجا بگم بحث سیاسی ممنوع.

 اولا کسی که حقش رو خوردن بره بگیره.دوما الناز تازه اومده ایران از اوضاع اینجا خبر نداره. تازه از ناامنی اینجا هم خیلی می ترسه. الناز اصلا فکر نمیکرد با گفتن این حرف خیلی ها ناراحت می شوند.منظورش اصلا بحث سیاسی نبود . فقط نمی دونه چطور منظورش رو برسونه.

خواهشا به الناز گفتم به شماها هم می گم اصلا این جو رو سیاسی نکنید . من میخوام این محیط حداقل آروم باشه.

راستی از امروز خودم بقیه داستان رو می ذارم . چون الناز واقعا خسته شده .



ادامه مطلب...        ارسال نظرات
 


سلام .از دیروز میخوام داستان رو بذارم اما بلاگفا باز نمی شد . در هر صورت من مقصر نبودم .

به آرامی از ویترین خارجش کردم و بر روی تخت دراز کشیدم .گوی بلورین اهدایی فرزاد را چندین بار پیاپی تکان دادم و نگاهش کردم.



ادامه مطلب...       ارسال نظرات
 


سلام . من هرچی رامانا رو نفرین کنم کم هست . بقول خودش الهی بترشه

 

راستی من و رامانا هم سنیم ولی تا حالا به من نگفته خاله یادمه یک بار که خیلی بچه بودیم با هم می رفتیم پیش دبستانی چون منو به اسم صدا کرده بود کتکش زدم یکی زدم تو گوشش خیلی خوشحالم حداقل یکی خاله صدام کرد.

نظر........فراموش نشه.

 

 رامانا

سلام عزیزان خوب دیگه منو فراموش کردید ولی من همیشه دوستتون دارم راستی از بچه هایی که وبلاگ رمان دارند میخوام که آدرسش را بدن من تو وبلاگم لینک کنم . دوستتون دارم خیلی زیاد جیگرها.فردا یه امتحان سخت دارم برام دعا کنید. ۲ شبه نخوابیدم همش درس خوندم . نمیخوام جلوی مامانم کم بیارم .

دو روز بعد مراسم عقد کنان بود. به اصرار آقای پناهی ، مراسم در منزل آنها برگزار شد .با توافق فرزاد، آن روز را به شرکت نرفتم .



ادامه مطلب...        ارسال نظرات
 


سلام وای که چقدر سخته الهی این رامانا هیچکدوم از درسهاش رو پاس نکنه الکی به من گفت تایپش آسونه منو گول زد اما از دیروز تا حالا فقط دارم تایپ می کنم . ببخشید اگه دیر شد

 

عزیزان نظر فراموش نشه

دو هفته ای که بیصبرانه انتظار پایانش را می کشیدم بسرعت می گذشت .



ادامه مطلب...
 


سلام من الناز هستم رامانا جان تا ۴ تیر نمیاد .و من در خدمت شما هستم امیدوارم تا اون موقع دوستهای خوبی برای هم باشیم

 

 

بمحض ورود به حیاط متوجه اتومبیلهای آقا وحید و دایی منصور شدم و حدس زدم که همه اینجا هستند .



ادامه مطلب...
 

نوشته شده توسط محمد خرداد 1388ارسال نظرات

سلام ببخشید هیچی ندارم بگم من خیلی بدقولم . از فردا امتحانهام شروع می شه ولی خوشبختانه خاله ام اومده ایران از فردا اون ادمه داستان رو می ذاره هنوز مامانم نیومده خالم پیش ما هست پس فرصت خیلی خوبی بدست آوردم . ممنون از نظرات شما

 

نظر فراموش نشه

 

صبح شنبه با خواب آلودگی وارد شرکت شدم، چرا که روز قبل به درخواست کتی برای گشت و گذار در شهر، جواب مثبت داده بودم و همین امر سبب شد که پاسی از شب گذشته به خانه برگردیم



ادامه مطلب...
 

نوشته شدهتوسط محمدخرداد 1388       ارسال نظرات
 

سلام باورتون نمیشه چقدر از اینهمه نظر خوشحال شدم اما هنوز نخوندم بببینم چقدر به من فحش دادید اما بخاطر دیروز باید بگم به جون مامانم خیلی کار داشتم ُ با دوستم داشتیم پروژه مون رو کامل میکردیم . بازم عذر میخوام دوستتون دارم خیلی زیاد اما امروز یک قسمت دیگه هم می ذارم

 

نظر فراموش نشه 

صحبتها خیلی زود شکل منسجمی به خود گرفت و حول محور اصلی چرخید .پدر رشته سخن را بدست گرفت و پس از زمینه چینی های مختلف، الهام را رسما از خانواده اش خواستگاری کرد.



ادامه مطلب...
 

مطالب عاشقانه

                                                                                              داستان2مطالب عاشقانه

                                  چشم، چشم، دو ابرو، نگاه من به هرسو                         

چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید:

چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟

چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟

اما افسوس که هیچ کس نبود ...

همیشه من بودم و تنهایی پر از خاطره ...

آری با تو هستم ...!

با تویی که از کنارم گذشتی...

و حتی یک بار هم نپرسیدی،

چرا چشمهایم همیشه بارانی است...!! 

  میدونی طاقت جدایی رو ندارم 

                                                       میخوامکه نری تو از کنارم 

    ازت زیاد خاطره دارم                           میخوام اسم تو من نفس بذارم 

   ازتو بگم در سایه سارم                       هر جابری من دوستت میدارم  

    از عاشقای این دیارم                               به یاد شبای زیر بارون 

   که خیس میشد تمامسرا پامون               شبا همش من خواب تو را می بینم 

   بین هفت تا آسمون رو زمینم                   میدونی طاقت جدایی روندارم  

                                                                                      با تو مثل صد تا بهارم

  ستاره وقتی میشکنه میشه: شهاب

ولی

دلی که میشکنه میشه: سوال بی جواب 

گفتمش بی تو چه باید کرد؟            عکس رخساره ی ماهش را داد

 گفتمش همدم شب هایم کو؟             تاری از زلف سیاهش را داد

 وقت رفتن همه را می بوسید           به من از دور نگاهش را داد

 یادگاری به همه داد و                  به من انتظار سر راهش را داد

 

نوشته شده توسط محمد خرداد 1388 | لینک ثابت  نظرات

روزی عشق از دوستی پرسید: تفاوت من و تو در چیست؟

                         دوستی گفت:

 

    من دیگران را با سلام آشنا میکنم تو با نگاه . . . .

          من آنان را با دروغ جدا میکنم تو با مرگ.

        چشم، چشم، دو ابرو، نگاه من به هرسو

           پس چرا نیستی پیشم، نگاه خیس تو کو

 گوش گوش دوتا گوش، دودست بازیه آغوش

 بیا بگیر قلبمو، یادم تو را فراموش

 چوب، چوب، یه گردن، جایی نری تو بی من

 دق میکنم میمیرم، اگه دور بشی از من

دست، دست، دو تا پا، یاد تو مونده اینجا

 یادت میاد که گفتی بی تو نمیرم هیچ جا

من، من، یه عاشق، همون مجنون سابق

 من، من، یه عاشق، همون مجنون سابق 

وشته شده توسط محمد خرداد 1388 | لینک ثابت  نظرات

   بچه ها شوخی شوخی به گنجشک ها سنگ می زنند ولی آنها جدی جدی میمیرند.

       تو شوخی شوخی به من لبخند زدی ولی من جدی جدی عاشقت شدم.

           تو شوخی شوخی فراموشم کردی ولی من جدی جدی برات میمیرم.

در کویر خشک دلم کبوتری آشیان گرفت

        ومن آشیان هر جا گرفتم خانه ی صیاد شد

          عشق کبوتری را به دل گرفتم که یکبار بر آسمان قلبم پر زد...

               بهار و پاییز و زمستان ها ار پی هم گذشت و کبوترم بر نگشت

                و برایم تنها یک حوض روشن ماهی سرخ بجا گذاشت......در میان کویر خشک

                                        ....ومن کنار بید خمیده ای به آسمان زل زده

                                                و یک تنگ ماهی قرمز در دست که مبادا بشکند....

 تو مثل راز پاییزی و من رنگ زمستانم
چگونه دل اسیرت شد قسم به شب نمی دانم
تو مثل شمعدانی ها پر از رازی و زیبایی
و من در پیش چشمان تو مشتی خاک گلدانم
تو دریای ترینی آبی و آرام و بی پایان
و من موج گرفتاری اسیر دست طوفانم
تو مثل آسمانی مهربان و آبی و شفاف
و من در آرزوی قطره های پاک بارانم
نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته
به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم
تو دنیای منی بی انتها و ساکت و سرشار
و من تنها در این دنیای دور از غصه مهمانم
تو مثل مرز احساسی قشنگ و دور و نامعلوم
و من در حسرت دیدار چشمت رو به پایانم
تو مثل مرهمی بر بال بی جان کبوتر
و من هم یک کبوتر تشنه باران درمانم
بمان امشب کنار لحظه های بی قرار من
ببین با تو چه رویایی ست رنگ شوق چشمانم
شبی یک شاخه نیلوفر به دست آبیت دادم
هنوز از عطر دستانت پر از شوق است دستانم
تو فکر خواب گلهایی که یک شب باد ویران کرد
و من خواب ترا می بینم و لبخند پنهانم
تو مثل لحظه ای هستی که باران تازه می گیرد
و من مرغی که از عشقت فقط بی تاب و حیرانم
تو می آیی و من گل می دهم در سایه چشمت
و بعد از تو منم با غصه های قلب سوزانم
تو مثل چشمه اشکی که از یک ابر می بارد
و من تنها ترین نیلوفر رو به گلستانم
شبست و نغمه مهتاب و مرغان سفر کرده
و شاید یک مه کمرنگ از شعری که می خوانم
تمام آرزوهایم زمانی سبز میگردد
که تو یک شب بگویی دوستم داری تو می دانم
غروب آخر شعرم پر از آرامش دریاست
و من امشب قسم خوردم تر ا هرگز نرنجانم
به جان هر چه عاشق توی این دنیای پر غوغاست
قدم بگذار روی کوچه های قلب ویرانم
بدون تو شبی تنها و بی فانوس خواهم مرد
دعا کن بعد دیدار تو باشد وقت پایانم
 

نوشته شده توسط محمددر خرداد 1388 | لینک ثابت  نظرات

تو مرا عاشق کردی "

 ***خدایا تو مرا عشق کردی که در قلب عشاق بسوزم  ، تو مرا اشک کردی که در چشم یتیمان بجوشم ، تو مرا آه کردی که از سینه ی بینوایان و دردمندان به آسمان صعود کنم . تو مرا فریاد کردی که کلمه ی حق را هر چه رساتر برابر جباران اعلام نمایم . تو مرا در دریای مصیبت و بلا غرق کردی و در کویر فقر و حرمان تنهایی سوزاندی . خدایا تو پوچی لذات زودگذر را عیان نمودی ، تو ناپایداری روزگار را نشان دادی ، لذت مبارزه را چشاندی ، ارزش شهادت را آموختی .تو مرا عاشق کردی...***

 

امشب گریه میکنم .

گریه میکنم برا تو برای خودم برای تموم اونایی که خواستن گریه کنن نتونستن.

 برا ی تمام اون چیزی که خواستی ونبودم خواستم وبودی.

 امشب گریه میکنم به وسعت دریا به وسعت بیشه به وسعت دل عاشق.

برای تو...برای تو....و به پاس احترام تمام تحقیرهایی که از دیگران شنیدم وهنوز شکست نخوردم

 + نوشته شده توسط محمد در تیر1388|لینک ثابت |  ارسال نظرات |ارسال پیام|

مرگ یک راهزن

مرگ یک راهزن

لوییجی بارتزینی

در پائیز سال 1933 بود که کشته شدن یک راهزن را دیدم. نام او فراتیکدو بود. در ساردنی این کلمه به معنی «راهب کوچک» است و به کودکانی اطلاق میشود که جامه راهبان میپوشند، این کار نشانه نذری است که مادرانشان به درگاه قدیسی که آنها را از بیماری مهلکی شفا داده است، کردهاند.


ادامه مطلب

کنت دراکولا

وودی آلن

جایی در ترانسیلوانیا کنت دراکولا در تابوتش دراز کشیده و منتظر بود تا شب از گرد راه برسد. کنت نه تنها به حمام آفتاب علاقهای نداشت، بلکه اصولاً از دیدن ریخت آفتاب بیزار بود، چون قرار گرفتن در معرض نور آفتاب پوست او را برنزه نمیکرد، کباب نمیکرد، نابود میکرد. تابوتی که کنت در آن دراز کشیده، درونش اطلس دوزی شده و بر روی درش نام دراکولا نقره کوب شده بود.


ادامه مطلب

نوشته شده توسط محمد جانبلاغی در تیر 1388

لینک ثابت |  ارسال نظرات |ارسال پیام|

زندگینامه نیما یوشیج از زبان خودش

 

 بر گرفته از "دنیا خانه ی من است"

انتخاب ، نسخه برداری و تدوین : سیروس طاهباز

مرکز انتشارات کمیسیون ملی یونسکو در ایران ، چاپ اول، 1375


ادامه مطلب

زندگینامه حافظ

 

سال و محل تولد: 726 هـ.ق- شیراز ، سال و محل وفات: 791 هـ.ق- شیراز 

شمس الدین محمد حافظ ملقب به خواجه حافظ شیرازی و مشهور به لسان الغیب از مشهورترین شعرای تاریخ ایران زمین است که تا نام ایران زنده و پا برجاست نام وی نیز جاودان خواهد بود.


ادامه مطلب

نوشته شده توسط محمد جانبلاغی در تیر 1388

لینک ثابت |  ارسال نظرات |ارسال پیام|

مه ته ل مه ته ل مناله یل

مه ته ل مه ته ل مناله یل

مه ته ل مه ته ل مناله یل
رون و هه سه ل مناله یل
 

قلا و روی بون وه دوس
یه کی می‍ژگ یه کی پوس

 

براو که س وکاری یه ک
خه م ره ون ویاری یه ک
 

روووژی له ناوی رووژان
رویله وه ت: قلا گیان


ئمرو میمانی منی
رونی  دکانی منی
 

پا بنه بانی چه وم
بو وه میه وانی شه وم
 

قلا قیران له خوه شی
وه ت:توبرای هاوبه شی


مالی برا به ش نه وه
په نج کلگ وه شه ش نه وه
 
***
روی چه وه ری له مال
قلا شه قه دا وه بال
 

ته ق ته ق ته ق دا له ده ر
بفه رما به و ئرا ژوه ر
 

دانیشانه ی له و بانه
خوه ش هاتی  وه ی کولانه
 

هف وکول وئاش وئاو
ده م ودو وته پ وتاو
 

وه ختی سفره کیشانه
قلانیشتیه له وبانه
 
روی وه ئاشی شوروا
مکیس مه کرد وه قلا


شوروا له قاوی ته ختی
ئراکی له چی وه ختی؟


قلا ده نوک دا له ئاش
بو وه بریژ و بپاش


تواس بخوه ی نه توه نس
رویله وه پی خه نس


لیی سه نه ی ولسیه ی
قلا له و دوره و دیه ی


له ناو دلی وه پی وه ت
فیلبازی پیسی نگبه ت


له وا میمانیم ده ی؟
شوروا وه بانی قاو که ی؟
 
شه رت بو منیش هه له ی وا
ره فیقی بارم وه جا


رو کرد وه روی و وه ت:
کا روی نه ودن شه که ت
 
سپاسی میمانیت
له دووسی گیان گیانیت
 
هه فته ی ترمیه وانم بو
نوری دل وگیانم بو
 

روی وه ت: بانی ئه مرم
تیه مه مالت ئه ر نه مرم

***
قلا ده س وه کاره و بو
تانچه گه ی وه داره و بو


روی وه مووسه مووس هات
قلا مه نورس وه سات


روی له ولابانه نیشت
چه و گل دا له شوونی چیشت


قلاکاسه وه ده س هات
تاکا روی بکه ی مات
 

داکولانه ی نیمه کول
له جه هر و له داخی دل
 

کرد له بنی قولکاسه
ئرائی هاوسای خاسه


کاسه قول وده م ته نگو
مایه ی زامه ت و جه نگو
 
روی پوز نا له کاسه
له لای ئی دووسی خاسه
 

تابه لکم له خلمه تی
ده م وزگی نه و په تی
 
کاسه قول و ده م ته نگو
روی وه لیا وه جه نگو
 
پووزی نه چی ئه و ناوی
ده م نه ره سان وه قاوی
 
ده م وزگی مه ن په تی
کاروی له خلمه تی
 
قلا تیروپرخه نی
وه ت :رویله ی ده م گه نی
 
یه که ی شیوه ی خواردنه
بنوره ی ده نوکی منه
 
ئی جا قولکاسه لی سه ن
دانوکه خوارد وه مه ن مه ن
 
سه ری ئاخر وه پی وه ت
پیسی فیلبازی نگبه ت


ده س ئه لگر له فیلبازی
تاخه لک له لیت بون رازی

جواوی ها هه هووه
فیل بانی فیل وه کوه

مدلهای مختلف دختر ( جالب و دیدنی)

مدلهای مختلف دختر ( جالب و دیدنی)

1.مدل جنتلمن( از نوع woman): خدا رو شکر بین این همه مدلای عجیب و غریب یه عده از دخترا (که واقعا معدودن) هم هستن که علاوه بر اینکه مد روز وتحصیل کرده هستن خودشونو گم نکردن و فارق ازسرگرمیهای الکی تو زندگی دنبال پیشرفتن.

2.مدل نازنازی:این مدل کارو زندگیشون با دوستا بیرون رفتن و تلفن و چته و تا 50 سالگی تو اتاقشون عروسک نگه میدارن فعالیتهاشونم شامل
خریدن هر چیز مد روزو به باد دادن پولای باباجون هست.

3.مدل اجتماعی:این عده بیشتر شامل دخترای فمینیستیه که عاشق شرکت تو فعالیتهای اجتماعین
ولی وسط همون کارها هم تا یکم کار جدی بشه دادشون در میاد که بابا ما خانومیم این قدر کار سخت بهمون ندین!

4.مدل مرد ذلیل:این مدل که در حال انقراضن عاشق شوهر کردن و بشور بسابن
(به علت کمیاب بودن این مدل نتونستم اطلاعات بیشتری در موردشون پیداکنم).

5.مدل مامانم اینا:این مدل دخترای محبوب مادراشونن و همه کاراشونو با نظر مادرشون انجام میدن خیلیاشونو میشه تو گروه خرخونا که تو پایین توضیح دادم هم پیدا کرد.

6.مدل ضد پسر:این مدل یه جورایی همکارمنن همه فکر و ذکرشون اینه که یه پسرو ضایع کنن و تا یک سال این اتفاق خجسته رو وسه دوست و آشنا تعریف کنن

7.مدل خرخون:این مدل تو زندگی فقط یه کار بلدن اونم درس خوندنه تو بحرشونم که بری میبینی از دیپلم خیاطی بگیر تا گواهینامه زیر دریایی رو گرفتن .ولی پای عمل که برسن هیچی بلد نیسن

8.مدل روشنفکر:این مدل خودشونو عقل کل میدونن و عشق شرکت تو کلاسهای مختلفن از یوگا بگیر تامدیتیشن و ...

9.مدل سرگردون:خانومای عزیزی که این مطلبو خوندین و جزو هیچکدوم نبودین/شما شامل ترکیب هچل هفتی از مدلای بالا هستین که به مدل سرگردون معروفه!

نوسنده:محمد

شعر های جالب

شعر های جالب

گل مــی کنـــد به باغ نگـاهت جـوانیم

وقــتی بروی دامـــن خـــود می نشانیم

داغ جنون قـــطره ی اشــکم به چشم تو

هر چند از دو چـشم خودت می چکانیم

مـن عابـــر شــکســته دل خـلوت تو ام

تا بیـکران چشــم خـــودت مــی کشانیم

یک مشـت بغض یخ زده تفسیر می کند

انـــــدوه و درد غربــت بــی همــزبانیم

وقــتی پـرید رنگ تو از پشت قصه ها

تصــویر شد نهـــایت رنـــگــین کـمانیم

تو، آن گلی که می شــکفی در خیال من

پُر می شود زعطر خوشــت زنــدگانیم

در کـهــکشان چـشم تو گم می شود دلم

سرگـشتـــه در نــــهایــتی از بی نشانیم

زیــبـــاترین ردیف غـــزلهای من توئی

ای یـــــار ســــرو قـــامت ابـرو کمانیم

حـــالا بیـــا و غــربت ما را مرور کن

ای یــــادگــــــار وســعت سبـز جوانیم

تو می رسی و غمی پنهان همیشه پشت سرت جاری

همیشه طرح قدم هایت شبیه روز عزاداری

تو می نشینی و بین ما نشسته پیکر مغمومی

غریب وخسته و خاک آلود؛ به فکر چاره ناچاری

شبیه جنگل انبوهی که گر گرفته از اندوهِ -

هجوم لشکر چنگیزی... گواهت این غم تاتاری

بیا و گریه نکن در خود که شانه های زمین خیسند

مرا تحمل باران نیست؛ تو را شهامت خودداری

همین که چشم خدا باز است به روی هرچه که پیش آید

ببین چه مرهم  شیرینیست  برای سختی و دشواری!!

کمی پرنده اگر باشی در آسمان دلم هستی

رفیق ماهی و مهتابی؛عزیز سرو وسپیداری...

چقدر منتظرت بودم !ببینمت کمی آسوده...

دوباره آمده ای اما؛ همان همیشه عزاداری!

من را به غیر عشق به نامی صدا نکن

غم را دوباره وارد این ماجرا نکن

بیهوده پشت پا به غزلهای من نزن

با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن

موهات را ببند دلم را تکان نده

در من دوباره فتنه و بلوا به پا نکن

من در کنار توست اگر چشم وا کنی

خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن

بگذار شهر سرخوش زیبائیت شود

تنها به وصف آینه ها اکتفا نکن

امشب برای ماندنمان استخاره کن

اما به آیه های بدش اعتنا نکن....