دوست دارم از تو بنویسم٬دوست دارم به تو بگوییم که چقدر دوستت دارم٬مثل حس بازی در کوچه پس کوچه های کودکی ام٬مثل حس نیاز در سجاده ام٬ببخش که احساساتم مچاله شد٬می دانم که صدایم را می شنوی پس می نگارم تا بدانی به اندازه ای و بیشتر از دعا های شبانه ام دوستت دارم?گاهی پر از جمله های یخ زده ام و گاهی پر از آوازه غمگین که چشمهای خیسم در آیینه ها می خوانندو اغلب مانند الماسی از درون چشمهایم سر می خورند و صورتم را نوازش می کنند.بی آنکه خود بدانم چرا!!!!؟