شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

ღஜღشــکــــســـت عـــشــقـــیღஜღشــکستـ غرورღஜღ
شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

ღஜღشــکــــســـت عـــشــقـــیღஜღشــکستـ غرورღஜღ

اگر ماه بودم به هر جا که بودم سراغ تو را از خدا می گرفتم

اگر سنگ بودم به هر جا که بودی سر رهگذار تو جا می گرفتم

اگر ماه بودی به صد ناز شاید شبی بر لب باممان می نشستی


اگر سنگ بودی به هر جا که بودم مرا می شکستی 

   

دوست دارم چون اززندگی ودنیا...

 

وستت دارم بیشتر از معنای واقعی کلمه دوست داشتن!
دوستت دارم چون تو ارزش دوست داشتن را داری!
دوستت دارم چون تو نیز مرا دوست می داری!
دوستت دارم همچو طلوع خورشید در سحر گاه عشق!
دوستت دارم همچو تکه ابرهای سفیدی که در اوج آسمان آبی در حال عبورند!
دوستت دارم چون تو را میخواهم و تو نیز مرا می‌خواهی!
دوستت دارم از تمام وجودم، با احساس پر از محبت و عشق!
دوستت دارم بیشتر از آنچه تصور می کنی!
دوستت دارم، همچو رهایی پرنده از قفس و پرواز پر غرور او در اوج آسمان ها،
همچو امواج دریا که آرام به کنار ساحل می آیند و آرام نیز به دریا می روند،
همچو غنچه ای که آرام آرام باز می شود و گل می شود،
دوستت دارم همچو چشمه ای در دل کوه که آرام جاری می شود بر روی زمین و تبدیل به آبشاری می شود که از دل کوه سرازیر می شود!
دوستت دارم همچو مهتابی که شبهای تیره و تار را با حضورش پر از روشنایی میکند!
دوستت دارم همچو باران! بارانی که تن تشنه دنیا را جان میدهد و می‌شوید!
دوستت دارم چون چشمانت این حقیقت قلبم را باور دارد!
دوستت دارم، چون تو آخرین امید زندگی منی، و لیاقت این دوست داشتن را داری!
دوستت دارم تا حدی که قلبم و احساسم ظرفیت این ابراز دوست داشتن را نسبت به تو داشته باشند!
دوستت دارم، چون با باوری عمیق در قلب من نشستی و مرا هدف و امید زندگی خود قرار دادی!
دوستت دارم چون از زندگی و دنیا گذشته ای تا با من بمانی!
دوستت دارم چون نگذاشتی حتی یک قطره اشک از چشمانم سرازیر شود!
دوستت دارم چون که یاری ام میکنی تا از این سیلاب زندگی به راحتی عبور کنم و خودم را در دشت آرزوهایم همراه با تو ببینم!
دوستت دارم فراتر از باور یک رویا و فراتر از باور یک حقیقت!
دوستت دارم، چون با اطمینان و اعتماد کلید قلب سرخ و پر از عشقت را به من دادی!
دوستت دارم چون که با احساس پر از صداقت، قلم سردم را بر روی کاغذ زندگی میکشم و این شعر و ترانه ها را برایت می سرایم!
مجنونم از مجنون عاقل تر، و دیوانه ام از فرهاد عاشق تر!
نگاه به قلب کوچک و پر از درد من نکن که همین قلب یک دنیا عشق و محبت در آن نهفته است!
نگاه به چشمهای آرام و خسته من نکن، این چشم یک دنیا اشک در آن است!
نگاه به چهره پریشان من نکن، این چهره، عاشق چهره توست!
دوستت دارم چون که تو اولین و آخرین عشق من هستی!
دوستت دارم چون زمانی که دفتر عشق را می گشایی و میخوانی با خواندن نوشته هایم اشک از چشمانت سرازیر می شود.
دوستت دارم چون از زندگی و دنیا گذشته‌ای تا با من بمانی....!

                                                            

نرو

 

 

نرو !! تنهایم نگذار، من تحمل رفتن و ترک کردن کسی را که دوست دارم، ندارم


من حسرت کشیدن و دوری و اشک ریختن چشمهایم را نمی توانم فراموش کنم


می گویی برمی‌گردم. من نمی‌گویم تو دروغ می‌گویی ولی من به روزگار اعتماد ندارم


در لحظه ای که فراموشم کردی بدان که من دیگر نمیتوانم زندگی را ادامه دهم!

هیچوقت فکر نمی کردم۱

وقتی چشمام تو آسمونا دنبالت میگشت...


وقتی که نگاهت رو نمی شد حتی تو غروب خورشید پیدا کرد...


وقتی در به درت بودم تا یه روزی بهت برسم و بگم که چقدر دوست دارم ...


هیچوقت فکر نمی کردم که قراره اینقدر راحت از دست بدمت 

هیچ وقت فکر نمی کردم2

خسته تر از همیشه مینویسم

از عشقی که شعلش روز به روز تو قلبم بیشتر میشه

از عشقی که هیچ کس به جز خودم قبولش نداره

عشقی که توی این چند سال تک تک لحظه هامو نصیب خودش کرده

یه عشق شیرین و درد ناک

شیرین یرای من ودردناک برای تو

کی معنی 6 سال لحظه شماریو میدونه؟؟؟؟؟؟

اینکه شبا باید صداتو بشنوم تا خوابم ببره گناه نیست فقط یه نیازه (مثل نفس کشیدن)

اینکه دوریتو نمیتونم تحمل کنم و از ندیدنت مثل دیوونه ها میشم ضعف نیست عشقه

گرچه از نظر تو فرقی نمیکنه

به من گفتی ضعیف

حتی گفتی که آدمای ضعیفو زود فراموش میکنی

نمیدونی جه آتیشی به قلبم کشیدی

اگه سزای عشقم فراموش شدنه

اگه اینجا هم مثل جنگل ضعیفا از هیچ چیز سهمی نمیبرن

من شکایتی ندارم

هر جا باشی با هر کی که باشی توی رویام با منی

درسته این فقط یه خیاله ولی خوبیش اینه که تو عالم خیال خیلی باهام مهربونتری 

زهر شیرین

بسی گفتند:«دل از عشق برگیر!»
«که نیرنگ است و افسون است و جادوست!»
ولی ما دل به او بستیم و دیدیم
که او زهر است، اما... نوش‌داروست.


***


چه غم دارم که این زهر تب‏آلود
تنم را در جدایی می‏گدازد
از آن شادم که در هنگامه درد
غمی شیرین دلم را می‏نوازد.


***
اگر مرگم به نامردی نگیرد:
مرا مهر تو در دل جاودانی‏ست.
وگر عمرم به ناکامی سَرآید،
تو را دارم، که مرگم زندگانی‏ست. 

                                          

 

زیستن بی تو

  من به درماندگی صخره و سنگ، من به آوارگی ابر و نسیم   
  من به سرگشتگی ‌آهوی دشت،  
  من به تنهایی خود می‌مانم  
  من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی  
  گیسوان تو به یادم می آید...  
  من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی..  
  شعر چشمان تو را می خوانم...  
  چشم تو چشمه شوق، چشم تو ژرفترین راز وجود  
  برگ بید است که با زمزمه جاری باد  
  تن به وارستن عمر ابدی می سپرد  
  تو تماشا کن  
  که بهار دیگر  
  پاورچین پاورچین  
  از دل تاریکی می گذرد  
  و تو در خوابی، و پرستوها خوابند  
  و تو می اندیشی، به بهار دیگر، و به یاری دیگر  
  نه بهاری و نه یاری دیگر  
  حیف.  ..
  اما من و تو  
  دور از هم می پوسیم  
  غمم از وحشت پوسیدن نیست  
  غمم از زیستن بی تو در این لحظه پردلهره است  
  دیگر از من تا خاک شدن راهی نیست  
  از سر این بام، این صحرا این دریا  
  پر خواهم زد، خواهم مرد  
  غم تو این غم شیرین را  
  با خودم خواهم برد...   

 

نمی دانم چرا رفتی

شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی تو را با لهجه گلهای نیلوفر صدا کردم.

 تمام شب برای باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم.
پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس تو را از بین گل هایی که در تنهایی ام رویید با حسرت جدا کردم


و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی:
«دلم حیران و سرگردان چشمانی ست رویایی...»

و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم
تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم


همین بود آخرین حرفت
و من بعد از عبور تلخ و غمگینت حریم چشمهایم را به روی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم
نمیدانم چرا رفتی؟ نمیدانم چرا؟ شاید خطا کردم
و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی نمیدانم کجا؟ تا کی؟ برای چه؟ ولی رفتی


و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید
و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت
و بعد از رفتنت دریا چه بغضی کرد
و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد
و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه بر میداشت،

 تمام بال هایش غرق در اندوه و غربت شد
و بعد از رفتن تو آسمان چشم هایم خیس باران بود
و بعد از رفتنت انگار کسی حس کرد من بی تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت
کسی حس کرد من بی تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد
کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد
و من با آنکه میدانم تو هرگز یاد من را با عبور خود نخواهی برد
هنوز آشفته چشمان زیبای توام، برگرد
ببین که سرنوشت انتظار من چه خواهد شد
و بعد از این همه طوفان و وهم پرسش و تردید،

 کسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت:
تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم
و من در حالتی مابین اشک و حسرت و تردید، کنار انتظاری که بدون پاسخ و سرد است،
و من در اوج پاییزی ترین ویرانی یک قلب میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر

 نمی دانم چرا؟

 شاید به رسم عادت پروانگی مان باز

 برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم...!

 

می شود یا نه

منتظر نباش که شبی بشنوی
از این دلبستگی های ساده، دل بریده ام!
که عزیز بارانی ام را،
در جاده ای جا گذاشتم!
یا در آسمان، به ستاره ی دیگری سلام کردم!
توقعی از تو ندارم!
اگر دوست نداری، در همان دامنه ی دور دریا بمان!
هر جور تو راحتی! باران زده‌ی من!
همین سوسوی تو، از آن سوی پرده‌ی دوری
برای روشن کردن اتاق تنهاییم کافیست!
من که این جا کاری نمی کنم!
فقط گهگاه
گمان دوست داشتنت را در دفترم حک می کنم!
همین!، این کار هم که نور نمی خواهد!
می دانم که به حرفهایم می خندی!
حالا هنوز هم وقتی به تو فکر می کنم
باران می آید!
صدای باران را می شنوی ؟! 

 

فراموش کن

به من آموخت که دوست بدارمش

حال که دیوانه وار دوستش دارم

می گوید:

فراموشم کن . . . 

پرواز با تو باید

پرواز با تو باید
گر پرشکسته در باد
آغاز هر کجا شد
پایان هر کجا باد
گر تابش از تو باشد
خورشید بی فروغ است
از چشم من چنین است
گر پوچ، یا دروغ است 

           

 

ای آشنا

وقتی شبیه آینه ها مهربان شدی   

من یک ستاره ماندم و تو، کهکشان شدی


غمگین و دلشکسته به راهت نشسته ام 

از آن شبی که خاطره ای بی نشان شدی


با من سخن بگو که منم آشنای تو  

ای آشنا که با دل من هم زبان شدی


می بینمت که پشت تن بوته های یاس 

 پروانه خیال مرا آشیان شدی


وقتی نشست مهر نگاهت به جان من  

چون عشق در خزان دلم جاودان شدی

باغ آرزوهایت

         

شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی،

تو را با لهجه گلهای نیلوفر صدا کردم
تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم

پس از یک جستجوی نقره ای درکوچه های آبی احساس

تورا از بین گل هایی که در تنهایی ام رویید با حسرت جدا کردم

و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی

دلم حیران و سرگردان چشمانی ست رویایی


و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم

همین بود آخرین حرفت

و من بعد از عبور تلخ و غمگینت

حریم چشمهایم را به روی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید واکردم

نمیدانم چرا رفتی ؟

نمیدانم

شاید خطا کردم

و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی

نمی دانم کجا؟ تا کی؟ برای چه؟

ادامه مطلب ...

باشه برو

همزبون  تنهائیام  غم بود و   درد بی کسیم

دلم همش بهم میگفت که ما بهم  نمیرسیم

هر روز   و شب   پیش خدا , دعا  بدنبال  دعا

اما   بدل   افتاده بود  رفتن تو دروغ  چرا ؟


 

گاهی نگاه ناز تو توُ چشم من خیره می شد

چی بود درون قلب تو که قلب من تیره می شد ؟

نگات غمه جدائی رو همیشه فریاد می کشید

دلم   بهم   دروغ میگفت  انگار  نگاتو نمیدید 



گفتی برو که شادیهات نمیره توی دست من

قسمت سبز زندگیت گل بده در باغ و چمن

چه بی خبر بودی که تو خودت فقط باغ منی

امروز نگا کن و ببین تو حسرت و داغ منی 

ادامه مطلب ...

کاش می شد

      
کاش میشد با شقایق حرف زد کاش میشد آسمان را لمس کرد کاش میشد مثل یک غنچه شکفت کاش میشد

 زندگی را گرم کرد کاش میشد تا بباری مثل ابر کاش میشد سبز باشی چون درخت کاش میشد واژه واژه شعر

 شد کاش میشد از قفس آزاد شد کاش میشد عشق را تقسیم کرد کاش میشد عشق را تفسیر کرد کاش میشد

 شعر عشقی را سرود کاش میشد از لب دل گل ربود  

                                    

دل می گیرد و میمیرد و هیچ کس سراغی ز آن نمی گیرد.                                         ادعای خدا پرستیمان دنیا را سیاه کرده ولی یاد نداریم چرا خلق شدیم.                          غرورمان را بیش از ایمان باور داریم. حتی بیش از عشق

عشق واقعی

انسان با سه بوسه تکمیل می شود 1-بوسه مادر که با آن پا عرصه خاکی می گذاری 2- بوسه عشق که یک عمر با ان زندگی می کنی 3- بوسه خاک که با ان پا به عرصه ابدیت می گذاری...

                            *.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*

 

الو سلام منزل خداست؟ این منم مزاحمی که آشناست هزار دفعه این شماره را دلم گرفته است ولی هنوز پشت خط در انتظار یک صداست شما که گفته اید پاسخ سلام واجب است به ما که می رسد ، حساب بنده هایتان جداست؟

                             *.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*

زندگی به مرگ گفت : چرا آمدن تو رفتن من است ؟ چرا خنده ی تو گریه ی من است ؟ مرگ حرفی نزد!!! زندگی دوباره گفت : من با آمدنم خنده می آورم و تو گریه من با بودنم زندگی می بخشم و تو نیستی مرگ ساکت بود زندگی گفت : رابطه ی من و تو چه احمقانه است !!! زنده کجا ، گور کجا ؟ دخمه کجا ، نور کجا ؟

تمرین 15 دقیقه ای برای رفع استرس

شاید این مطلب عاشقی نباشه ولی مهمه!!!! 

بین کتابهای داستان و نقاشی بچگی دخترم، کتابی بود که اسمش "آرامش 5 دقیقه ای" بود. این کتاب درمورد یک فیل مادر بود که یک فنجان چای داغ برای خودش می ریخت، یک حمام آب داغ می گرفت اما هرچه تلاش می کرد نمی توانست از تقاضاهای پشت سر هم بچه هایش فرار کند که هرکدام به طریقی تنها نیاز او را در دنیا که 5 دقیقه آرامش بود، برهم می زدند.

برای همه ما هم وضع به همین صورت است. در خانه، در راه و در محل کار، همه حسمان درگیر چیزهای مختلف است. اگر تقاضاهای همسرمان، دوستان، فرزندمان، همکاران یا سایر نزدیکان نباشد، سروصدای ناموزون رادیو، تلویزیون، بیلبوردهای تبلیغاتی، ترافیک و ساخت و سازهای درون شهری است. همیشه چیزی برای مزاحمت وجود دارد.

این مزاحم ها همیشه و همه جا وجود دارند تاجاییکه حتی گاهی دیگر حضور آنها را متوجه نمی شویم. جسم و فکر ما طی فرایندی که سازگاری حسی نامیده می شود، با این تجاوزها و مزاحمت ها خو گرفته است. درواقع، ما نسبت به این دردها بی حس شده ایم. اما چه از آن آگاه باشیم و چه نباشیم، این دردها کماکان وجود دارند و ما را اذیت می کنند.

همین سال پیش این جمله را بارها و بارها از دوستان و اطرافیانم شنیده ام: "واقعاً دیگر بریده ام. احساس می کنم دیگر چیزی برای ارائه دادن به کسی ندارم."

حرف های نومیدی. این حرفها نشاندهنده این است که این مردها و زن ها، مثل میلیونها آدم دیگر، دربرابر این آزارها و مزاحمت ها مغلوب شده اند. این افراد، که به اندازه کافی از این مزاحمت ها، به خودشان تعطیلی و استراحت نداده اند، دربرابر تاثیرات بسیار زیاد آن آسیب پذیر شده اند. و چه دوست داشته باشید و چه نداشته باشید، حالا مجبورند که کاری که همه این مدت نکرده بودند را انجام دهند: یعنی باطریشان را از نو شارژ کنند.

رویکرد بهتر این است که منتظر نمانید تا وضعیتتان به این حد حاد شود. اما چطور؟ در یک دنیای کامل، همه می توانند به یک مرکز معنوی رفته و در آنجا مدتی تنها باشند (گرچه در یک دنیای کامل چنین نیازی وجود نخواهد داشت). درواقع، فقط زمانی می توانید ناهنجاری این سروصداها و مزاحمت ها را عمیقاً درک کنید که برای مدتی در یک مکان ساکت و آرام زندگی کنید.

اوقاتی را که من خودم در سکوت مطلق می گذراندم و تنها با خودم و افکارم و صدای طبیعت ارتباط داشتم، واقعاً جوانی و سرزندگی را به من برمی گرداند. آن زمان بود که می توانستم به طور واقعی، لذت زندگی را تجربه کنم.

حتی موقع غذا خوردن در اتاقی که بقیه هم تمرین سکوت می کنند، من سعی می کردم غذایم را آهسته تر بجوم و نسبت به طعم و ظاهر آن دقت و حساسیت بیشتری داشتم. هر فعالیتی—کتاب خواندن، پیاده روی، حمام کردن—را با توجه و دقت بیشتری انجام می دادم. منظورم از این آگاهی از این زمان خاص است که مکان و زمان حضور من را کامل می کند. واقعاً چه نعمتی است.

اما متاسفانه پنج روز سکوت در ماه برای ما خیلی واقعبینانه نیست. اما حتی یک روز پیاده روی در سکوت کنار دریا یا در جنگل هم چندان قابل انجام نیست.

پس چه باید کرد؟ تنها راه چاره این است که با مدیتیشن این آرامش و سکوت را برای خودتان ایجاد کنید.

تحقیقات و مطالعات بسیار زیادی نشان داده است که مدیتیشن راهی بسیار عالی برای کاهش یا حتی از بین بردن عواقب جسمی استرس است. مدیتیشن اگر به طور مداوم و منظم انجام شود، ضربان قلب و تنفس را پایین آورده و سیستم ایمنی بدن را تقویت می کند. این تمرینات حتی می تواند بیماری هایی مثل دیابت و ورم مفاصل، اضطراب و افسردگی، میگرن و وسواس را نیز بهبود بخشد.

برای خیلی از افراد، کلمه مدیتیشن تصاویری از راهبان بودایی را در نظر مجسم می کند که چهار زانو و بی حرکت برای ساعت ها و یاحتی روزها روی زمین می نشینند. اما مدیتیشن حتماً نباید اینقدر عجیب و غریب باشد تا تاثیر بگذارد. من خودم شخصاً فواید بسیار زیادی از 15 تا 20 دقیقه مدیتیشن (تلاش برای متمرکز کردن ذهن) در روز می برم. گاهی اوقات چهار زانو و گاهی اوقات دوزانو روی زمین می نشینم، خیلی وقت ها هم عادی روی صندلی می نشینم اما همه تلاشم این است که محلی را برای اینکار انتخاب کنم که به ساکت ترین شکل ممکن باشد.

اول چشمهایم را می بندم و چند نفس عمیق می کشم (سعی می کنم این تنفس از راه بینی باشد، چه دم و چه بازدم) و به این ترتیب پروسه ریلکسیشن را کم کم شروع می کنم. بعد سعی می کنم تمرکزم را روی تنفسم متمرکز کنم—به داخل و خارج رفتن هوا و نقاطی از بدنم که این هوا با آنها برخورد می کند. هر از گاهی تمرکزم برهم می خورد و فکری مشغولم می کند. به محض اینکه متوجه این مسئله شوم، به آرامی سعی می کنم دوباره روی تنفسم متمرکز شوم. حتی بعد از گذشت 15 دقیقه وقتی چشمانم را باز می کنم، شدیداً آرامتر شده ام و برای مواجهه با چالش های آن روز آماده هستم.

البته راه های مختلف دیگری هم برای مدیتیشن وجود دارد. مثلاً خیلی از افراد سعی می کنند توجهشان را روی نقطه ارتباط دست هایشان متمرکز کنند، خیلی های دیگر به یک شیء ثابت خیره می شوند. افراد دیگری هم برخی صداهای خاص که مانترا نامیده می شود را تکرار می کنند. وجه اشتراک همه این روش ها همان تمرکز است. وقتی به تمرکز رسیدید، حتی برای چند لحظه، آنوقت اهمیت آن را متوجه می شوید.

تمرکز می تواند همیشه و همه جا با شما باشد. پس حتی اگر سروصداهای اطراف هم وجود داشته باشد می توانید با تمرکز خودتان را در جزیره ای زیبا و آرام تجسم کنید و 5 دقیقه آرامش خودتان را بگذرانید.

 برگرفته از وبلاگ شنگولی

ای کاش می شد...

کاش میشد

فراموشت کنم

یا شبی در

اندیشه هجران و خیال

در درون سینه خاموشت کنم

کاش نمی دیدم تو را تا نسوزم در خیال و آرزو

 با عشق زمان فراموش می شود و با زمان هم عشق فراموش می شود.

 نور دلیل تاریکی بود و سکوت دلیل خلوت، تنها عشق بی دلیل بود که تو دلیل آن شدی  

                   

عشق کنار هم ایستادن زیر باران نیست...!!! عشق این است که یکی برای دیگری


چتر شود و دیگری هرگز نفهمد چرا خیس نشد

نمی نویسم ..... چون می دانم هیچ گاه نوشته هایم را نمی خوانی! حرف نمی زنم..

 چون می دانم هیچ گاه حرف هایم را نمی فهمی! نگاهت نمی کنم ......

چون تو اصلاً نگاهم را نمی بینی! صدایت نمی زنم ..... زیرا اشک های من برای

تو بی فایده است! فقط می خندم ...... چون تو در هر صورت می گویی من دیوانه ام 

                

                 

 ویلیام شکسپیر میگه : زمانی که فکر می کنی تو 7 تا آسمون 1 ستاره هم نداری

یکی یه گوشه دنیا هست که واسه دیدنت لحظه شماری می کنه...

دل تنگی های محمد۲

ازش پرسیدم چقدر منو دوست داری؟ گفت: به اندازه جوهر خودکارم . گفتم: خیلی نامردی چون جوهر خودکارت یه روز تموم می شه لبخند زد و گفت: خودکار من اصلا جوهر نداره .

همیشه با به دست آوردن اون کسی که دوستش داریم نمیتوانیم صاحبش شویم ، گاهی لازمه ازش بگذریم . تا بتونیم صاحبش بشیم

اگر می خوای صد سال زندگی کنی ، من می خوام یه روز کمتر از صد سال زندگی کنم ، چون من هرگز نمی تونم بدون تو زنده باشم

کاش قلبم درد تنهایی نداشت ، چهره ام هرگز پریشانی نداشت ، برگهای آخر تقویم عشق حرفی از یک روز بارانی نداشت ، کاش می شد راه سرد عشق را بی اختیار پیمود و قربانی نداشت

آنگاه که با دستانت واژه ی عشق را بر قلبم نوشتی سواد نداشتم ، اما به دستانت اعتماد داشتم . حال سواد دارم اما دیگر به چشمان خود اعتماد ندارم .

افسوس ... آن زمان که باید دوست بداریم کوتاهی می کنیم ، آن زمان که دوستمان دارند لجبازی می کنیم و بعد ... برای آنچه از دست رفته آه می کشیم .

به همه لبخند بزن اما با 1 نفر بخند ، همه را دوست داشته باش اما به 1 نفر عشق بورز ، تو قلب همه باش اما قلبت مال 1 نفر باشه .

گفتگوی ماه و نابینا:
نابینا گفت: دوستت دارم .
ماه گفت: تو که منو نمی بینی چطوری دوستم داری .
نابینا گفت: اگه می دیدمت عاشق زیباییت می شدم اما الان که نمی بینمت عاشق خودت هستم

اگه یه روز کسی بهت گفت دوست دارم سعی نکن بهش بگی دوستش داری . اگه گفت عاشقتم سعی نکن عاشقش بشی . اگه گفت همه ی زندگیش تویی سعی نکن همه ی زندگیش باشی ، چون یه روز میاد و بهت میگه ازت مُتنفرم اونوقت تو نمی تونی سعی کنی ازش مُتنفر بشی .

عشق مثه یه گنجیشک می مونه ... اگه محکم بگیریش میمیره ... اگه شل بگیریش می پره ... پس سعی کن یه طوری بگیریش که آروم تو دستات خوابش ببره .

می دونی چرا بین انگشتان دست فاصله هست؟ چون یه روزی یه دستی پیدا می شه که این فاصله ها رو پر کن

دل تنگی های محمد

فقط کسی معنی دل تنگی را درک می کند که طعم وابستگی را چشیده باشد پس هیچوقت به کسی وابسته نشو که سر انجام آن وابستگی دلتنگیست

باغبان ز من آزرده مشو غنچه نچیدم ……پاره های جگر است اینکه به دامن دارم

اسمتو واسه دلخوشی می خوام ، دلتو واسه عاشقی می خوام ، صداتو واسه آرامش می خوام ، دستت رو واسه نوازش می خوام ، پاهاتو واسه همراهی می خوام ، عطرت رو واسه مستی می خوام ، خیالت رو واسه پرواز می خوام ، خودت رو واسه پرستش می خوام .

دیشب تو فکرت بودم که یه قطره اشک از چشمام جاری شد ، از اشک پرسیدم: چرا اومدی؟ گفت: آخه تو چشمات کسی هست که دیگه اونجا جای من نیست

اگه چشمات پرسید بگو ندیدمش . اگه گوش هات پرسید بگو نشنیدمش . اگه دستت لرزید بگو مال سرما ست . اما اگه دلت لرزید به خودت دروغ نگو ، دوستش داری .

اگه تورو خواستن اشتباهه ، اگه با تو بودن اشتباهه ، اگه عاشق تو بودن اشتباهه ، اگه واسه تومردن اشتباهه پس تو بهترین و قشنگترین اشتباه زندگی من هستی

بزرگترین آرزویم این بود که کوچیکترین آرزوی تو باشم

موقعی که می خواستمت می ترسیدم نگات کنم ، موقعی که نگات کردم ترسیدم باهات حرف بزنم . موقعی که باهات حرف زدم ترسیدم نازت کنم ، موقعی که نازت کردم ترسیدم عاشقت بشم . حالا که عاشقت شدم می ترسم از دستت بدم .

می‌خواهم آنقدر پیر شوم تا مرا نشناسی . آن روز شاید به درد دل پیرمردی گوش دهی

یه دختر کوری تو این دنیای نامرد زندگی می کرد . این دختره یه دوست پسری داشت که عاشقه اون بود . دختره همیشه می گفت: اگه من چشمامو داشتم و بینا بودم همیشه با اون می موندم . یه روز یکی پیدا شد که به اون دختر چشماشو بده . وقتی که دختره بینا شد دید که دوست پسرش کوره . بهش گفت: من دیگه تو رو نمی خوام برو . پسره با ناراحتی رفت و یه لبخند تلخ بهش زد و گفت: مراقب چشمای من باش .  

                                 

ویژگی های یه دختر خوب

توجه:من در اینجا قصد توهین به دختر خانوم های که این مطالب رو می خونند ندارم!!! 

 

یه دختر خوب اولاً اصلاً پیدا نمیشه

یه دختر خوب هیچوقت زودتر از اینکه از شیر بگیرنش عاشق نمیشه

یه دختر خوب بیشتر از 3 ساعت توی حموم نمیمونه (نکته مهم المپیاد)

یه دختر خوب به خاطر بعضی مسائل چترش را باز نمی کنه

یه دختر خوب وقتی بلد نیست رانندگی کنه چرا باید زور بزنه و با گل پسرا کل کل کنه

یه دختر خوب توی روی مامانش وانمیسته و به خاطر قراری که داره (و سرکاره) 100000 تا دروغ نمیگه

یه دختر خوب از مثلاً 6 ساعت وقت کلاس خودش 5 ساعتش رو نمی پیچونه

یه دختر خوب یواشکی دست تو جیب باباش نمیکنه

یه دختر خوب به خاطر اینکه بهش گفتن بی ادب گریه نمی کنه

یه دختر خوب جو نمیگیرتش و زود خودشو مثل بنگاهها به نمایش نمیزاره

یه دختر خوب دستمال دماغ باباشو برنمی داره بندازه رو سرش مثل روسری

یه دختر خوب عقده هاش رو با فرار از خونه خالی نمی کنه

یه دختر خوب با همسایشون که خوشگل تره لج نمیشه

یه دختر خوب به خاطر پوست و رنگ بدنش که پر از جوش و ککه باباشو انقدر تو خرج نمی ندازه

یه دختر خوب وقتی بهش نگاه نمی کنن خود نمایی نمیکنه (به راههای مختلف) باز هم نکته تستی

یه دختر خوب باباش هر چی بگه گوش می کنه نمیاد پیش مامانش نه نه من غریبم بازی درآره

یه دختر خوب بیشتر از 10 دقیقه توی توالت نمی مونه (نکته مهمتر از کنکور)

یه دختر خوب هیچوقت بدون گواهینامه رانندگی نمیکنه که بعدش که گرفتنش اشک تمساح بریزه

یه دختر خوب به خاطر منافع خودش حق خواهرش رو ضایع نمی کنه

یه دختر خوب وقتی معنی ترانه های خارجی رو نمیدونه مجبور نیست که واسه کلاس اونا رو گوش بده

یه دختر خوب توی قرار با پسر کلاس زورکی نمی آد و پدر کارمند بیچاره اش رو مدیرعامل و رئیس قلمداد نمی کنه

یه دختر خوب دیگه به دختر افغانی ها حسودی نمی کنه

یه دختر خوب وقتی از پسری خوشش اومد و داشت از حسودیش می ترکید 10000 تا عیب و ایراد روی پسر نمی زاره

یه دختر خوب شب زود نمی خوابه که صبح زود بیدار بشه که بتونه صافکاری و نقاشی کنه

یه دختر خوب خودش رو زوری توی دل کسی نباید راه بده

یه دختر خوب برای اینکه مورد توجه قرار بگیره اسمشو عوض نمیکنه (صغرا= هانی - کبری= مانی)

یه دختر خوب برای اینکه توی مهمونی تحویلش بگیرن قیافه نمیگیره و ادای آدم پولدارارو در نمیاره

یه دختر خوب پشت سر حتی حیوانات هم غیبت نمی کنه

یه دختر خوب از دماغ فیل نمی افته که نه؟

یه دختر خوب از اجرای هر گونه قرقره جت اسکی اسکیت و امثال اون در مقابل پسرها خودداری می کنه

یه دختر خوب با 25897 نفر که تیریپ نمیریزه

یه دختر خوب اولاً دوچرخه سواری نمی کنه حالا می خواد بکنه جنبه هم داشته باشه

یه دختر خوب توی مسافرت به خاطر کسی که روش کلید کرده، باباشو توی منگنه قرار نمی ده که بابا تندتر برو!

یه دختر خوب عکسهای پسر خوشگلا مانند حمید گودرزی شادمهر عقیلی و نخ سوزن محمدرضا گلزار رو به در و دیوار اتاقش نمی چسبونه (جوابیه)



یه دختر خوب وقتی لباس آنچنانی برای خودنمایی ندارد از همسایگانش قرض نمی کند چی نمی کند

یه دختر خوب راه به راه از اون کوفتیا نمیماله که فردا هم سرطان بگیره و انتظار ترحم داشته باشه


خلاصه بگم یه دختر خوب باید خوب باشه نه اینکه ادای خوبا رو دربیاره

به طور کلی دختر خلاصه می شود در: غیبت بی نظیر - خود نمایی کلان - دورنمای جالب و کلوزآپ استفراغ 

 

توجه:بازم می گم من در اینجا قصد توهین به دختر خانوم های که این مطالب رو می خونند ندارم!!! 

نامه های بی جواب

                                        

بهونم ، چند تا سلام کنم جوابمو می دی ؟
ببینم یواشکی احوال ما رو پرسیدی ؟
نامه رو وقتی نوشتم خودمم می لرزیدم
فدای چشات ،‌ تو که از خط من نلرزیدی
بیقراری مث موهات تو دلم موج می زنه
می دونم تو اینو از لرزش حرفا فهمیدی
وسط نامه ببخش بد جوری بغضم ترکید
نازنینم تو که از صدای اون نترسیدی
من فدای رگه های ناز چشم روشنت
چیه باز به لحن این دیوونگی ها خندیدی
حق داری بخندی و راستی دستت درد نکنه
سر زدی به یه دیوونه ی غریب تبعیدی
راستی اون شب یادته کاشکه واست مرده بودم
من می خواستم بمیرم پیش چشات ،‌ خودت دیدی ؟
چیه باز که با غضب داری نگاهم می کنی
این دفه درباره ی من چه چیزایی شنیدی
جوابی که داده بودم ،‌ به خودم ، دیشب رسید
دوست ندارم بدونن جواب به نامه م نمی دی
تو رو جون آسمون به غیرتت بر نخوره
نکنه اینجا به بعد و نخونی ، چون رنجیدی
رنگ خونه چشام از بس که تو رو ندیدمت
مث تصویر غروب تو اوج برف و سفیدی
یه روزایی دیدنت چاره ای داشت ،‌ دعا می خواس
حالا نه دعا واسم فایده داره ، نه امیدی
خورشید اونجاها حتما دیگه روزم می خوابه
آخه تو به جای اون هم روز و هم شب تابیدی
ببینم تعارف و یه دیقه گذاریم کنار
اونجا چند تا دل بیچاره رو بردی ،‌ دزیدی ؟
آره بد سوالی بود تو اینو نشنیده بگیر
مث نمره ی تک کارنامه ی یه تجدیدی
تو که می دونی دلم گذشته کارش از اینا
حتی بشنو اگه تو به یکی شون رسیدی
می میره ،‌ اما واسه خوشیت دها ها می خونه
راس بگو این جور دیوونه ای تو عمرت تو دیدی ؟
بگذریم خلی نوشتم ،‌ زحمتت نبود بخون
معذرت می خوام که فرضا تو بهم جواب می دی
ماهی که با این که اسفنده ،‌ ولی دود نمی شه
همیشه معروفه به ماه عزیز خورشیدی
از خودت مواظبت کن هر جوری که دوس داری
مجنونت ، یا دوونت ، هر لقبی پسندیدی  

حرف های محمد عاشق

پسرکی دو خط سیاه موازی روی تخته کشید خط اولی به دومی گفت ما میتوانیم
زندگی خوبی داشته باشیم . دومی قلبش تپید و لرزان گفت بهترین زندگی !!! در
همان زمان معلم بلند فریاد زد دو خط موازی هیچگاه به هم نمی رسند. و بچه ها
همه با هم تکرار کردند دو خط موازی هیچگاه به هم نمیرسند مگر آنکه یکی از آنها
برای رسیدن به دیگری خود را بشکند.

 

عشق نمی پرسه تو کی هستی؟ عشق فقط میگه: تو ماله منی .
عشق نمی پرسه اهل کجایی؟ فقط میگه: توی قلب من زندگی می کنی .
عشق نمی پرسه چه کار می کنی؟ فقط میگه:
باعث می شی قلب من به ضربان بیفته .
عشق نمی پرسه چرا دور هستی؟
فقط میگه: همیشه با منی .
عشق نمی پرسه دوستم داری؟
فقط میگه: دوستت دارم.

 

میونه خواب و بیداری تو رو میدیدم انگاری
به من گفتی نشو عاشق که عشق داره گرفتاری
گذاشتی سر روی شونم به من گفتی نمی دونم
چگونه میشه عاشق شد تو این دنیای بیزاری؟!
نشو عاشق! نباش عاشق! نگو حتی دوستم داری!
ولی بی عشق چه خواهی کرد؟!
من که قصه ی عشقمو با توتوی زندگی دیدم
هوای قلبمو با تو هوای بندگی دیدم
نپرسیدم نترسیدم منی که عاشقت بودم،
چرا گفتی که خواب عشقمو رو سادگی دیدم؟!
چرا عاشق ترین بودم تورو عاشق نمی دیدم؟!
عجب خواب پریشونی تو رویای تو می دیدم
که حتی آرزو کردم، تو رو هرگز نمی دیدم
نشو عاشق...
نباش عاشق...
باشه!!!
ولی بی عشق چه خواهی کرد؟!!!

عشق وعاشقی دروغه

 

می نویسم تنها به یاد او و برای او...می نویسم

 به یاد روزهای شیرین انتظار،به یاد لحظه های

 فراق و چشمان منتظر...

می نویسم به یاد او که عشق را در نهان

 خانه ی جانم گذاشت و واژه ی شیرین

 انتظار را به من آموخت.

به راستی که انتظار چه زیباست...

چه زیباست آن چشمانی که هر روز

 چشم به راه معشوق می ماند و چه پاک

 و مقدس است آن دلی که هر لحظه

 برای معشوق بتپد.زندگی آن لحظه ای

 است که منتظرخود رادر زیر سایه ی معشوق

 بیابد،معشوقی که تمام هستی تنها با

 وجود او معنا پیدا می کند.معشوقی که

نام قشنگش کبوتر دل را دیوانه وار به

 شوق پرواز در می آورد.

آری...نام دلربایش توهستی و تو بودی

ولی دیگه نیستی چون همه حرفات دروغ بود

به همین خاطر اسم تو را از ذهنم پاک کردم

هر روز و هرشب چشم به راه جاده ی

بی منتهای روزگار هستم تاروزی که

مرگ مرا در اغوش گیرد

هر گنه کاری مجازاتی دارد ولی روزگار

 سخت ترین مجازاتش را برای دل عاشق

من گذاشت،آن هم یک دل شکسته و تنها

خدایا میخوام داد بزنم تا این بغض چند ساله

 را که در دل من گاشته اند بترکد میخواهم

 فریاد بزنم که عشق و عاشقی دروغه

خدایا به این دل خسته من توانی بده تا بتوانم

 این همه درد و رنج را تحمل کنم 

حرف های دل عاشق من

 
هیچ وقت فکر نمی کردم نزدیکترین کسم با من غریبه بشه و من برا جویا شدن حالش به غریبه ها پناه ببرم . هیچ وقت فکر نمی کردم سرنوشت اینقدر بی رحم باشه . همیشه فکر می کردم شکست تو عشق فقط افسانست و تو قصه هاست . تنها راهی که برا گفتن حرفهام به تو مونده فقط اینه که بیام و حرفامو تو وبلاگم بنویسم به امید اینکه بیای و بخونی یعنی تنها خواهشی که ازت دارم اینه که حداقل بیای و اینا رو بخونی . من این وبلاگ رو تقدیم به تو می کنم لیلای عزیزم . مطمئن باش تا آخرین نفسم و تا آخرین لحظه عمرم منتظرت می مونم . شاید تو پیش من بر نگردی ولی می دونم که از دور جویای احوالم خواهی بود و بهت ثابت می کنم که عشق واقعی یعنی چی . بهت ثابت می کنم که آدمهای بد هم یه روزی می تونن خوب باشن و رو حرف و قولشون باشن و به کارهای گذشتشون برنگردن . تو که تو فرشته نجات من بودی و من به حرمت این فرشته مهربون بهت ثابت می کنم تا نهایت قلبمو به کسی نمی دم و اجازه نمی دم کسی جای این فرشته مهربونو تو قلبم بگیره . می تونی حرفای منو به عنوان سند و مدرک نگه داری . بهت ثابت می کنم کلمه یا تو یا هیچکس چه معنی داره . خدای مهربون خودش شاهد و ناظر همه چی هست و تنها خداوند مهربونه که ما عاشقها رو درک می کنه و من مطمئنم با کمک خدای مهربون تو یه روزی مال من خواهی بود .  

دلتنگی

Host unlimited photos at slide.com for FREE! 

حالا شده اونقدر دلتنگ بشی که نفست به سختی بالا بیاد؟


تا حالا شده اونقدر دلتنگ بشی که دنیا با همه قشنگی هاش به نظرت سیاه و سفید بیاد؟


تا حالا شده اونقدر دلتنگ بشی که خنده و گریه هات یکی بشه؟


تا حالا شده اونقد دلتنگ بشی که قدمهاتو سنگین برداری؟


تا حالا شده زیر بار سکوت خفه بشی ؟


صدات در نیاد ؟


وقتی سنگینی حرف های نگفتت مثل بغض راه نفست رو می گیره چیکار میکنی؟


از بس که سکوت کردم خسته شدم دلم می خواد فریاد بزنم ...


داد بزنم دلم می خواد همه صدامو بشنوند ... مثل اون روزا ...


دلم می خواد داد بزنم و بگم می پرستمت ...

عاشقی یادت نره

  

هرجا بودی یادت نره یه عاشقی به یادته

دو چشم منتظر به در همیشه چشم به راهته

 هرجا بودی یادت نره یه بیت جا مونده داری

 یه حنجره پر از غزل تو غیبته تو ساکته

تو ای عزیز هرجا بودی طنین این صدا بودی

 برای زنده بودنم نفس بودی هوا بودی

 قدم قدم تو جاده ها دلیل رفتنم شدی

 تو خود تنم شدی حتی اگه جدا بودی

هرجا بودی یادت نره یه عاشقی به یادته

دو چشم منتظر به در همیشه چشم به راهته

 فقط خیال ناز توست که این سکوت رو میشکنه

 دست نجیب تو فقط تار دلم رو میزنه

هرجا بودی یادت نره دلم اسیر خواستنه

وقتی نباشی کاره من روز و شب رو شمردنه

هرجا بودی یادت نره یه عاشقی به یادته ...

گفتوگوی عاشقان

                                              

                                                                                   

                                           

گفت و گوی ماه و نابینا...

 

                     نابینا گفت:دوستت دارم.

 

                     ماه گفت:تو که منو نمی بینی چطوری دوسم داری؟

 

                    نابینا گفت:اگه می دیدمت عاشق زیباییت میشدم اما

 

                                   الان که نمیبینمت عاشق خودت هستم.

تنهایی

   

دیرگاهی ست که تنهاشده ام

قصه غربت صحراشده ام

وسعت دردفقط سهم من است

بازهم قسمت غم ها شده ام

دگرآیینه زمن بی خبراست

که اسیرشب یلداشده ام

من که بی تاب شقایق بودم

همدم سردی یخ ها شد ه ام

کاش چشمان مراخاک کنید

تانبینم که چه تنهاشده ام....

       

دل من ..

                   

  دلم از دست دلم

 

داد از این دل من که بسوزد چون شمع

گه به ناکامی دوست گه به حال دشمن

گاه چون شعله برافروخته دل

گاه چون لاله دلش سوخته دل

گاه چون ابر گرفته ست دلم

گه چو دین میرود از دست دلم

گه چو دریاست که اندر دل آن سخت طوفان بر پاست.

گاه چون کهنه اجاقی دم سرد جای خاکستر هاست دلم.

گاه آرام چون طفلی در خواب

گه خروشنده چنان جیحون است

گاه همرنگ شفق

آری آری خون است.

دلم از دست دلم........

رفتن تو ...

دفترم را باز میکنم،اولین صفحه حکایت از رفتنت دارد

به صفحات دیگر نگاه میکنم،تمام صفحات دفتر از نبودنت،ازغم دوریت،از

چشم انتظاریم وازامیدبه بازگشت ات پر کرده ام

تنها یک برگ سفید باقی مانده،

برگی که برای آمدنت خالی گذاشته ام....  

اشک من ...

به نام آنکه اشک را آفرید تا سرزمین وداع آتش بگیرد ...

آرزوی من این است مثل یک سیم گیتار ...

زیر دست تو باشم لحظه خوش دیدار ... 

به تو می اندیشم ...

به نرسیدن ...

به سوختن و ساختن ...

به تهاجم عشق ...

به قلب پاره من ... 

به غم کسی اسیرم که ز من خبر ندارد
عجب از محبت من که در او اثر ندارد
غلط است هر که گوید دل به دل راه دارد
دل من ز غصه خون شد دل تو خبر ندارد 

نرو از پیش من ...

   

     اگه بری از پیشم من فقط نگات میکنم  

 تعجب نکن که چرا گریه نمی کنم!!
 
 بی تو یک عمر فرصت برای گریستن دارم ......
 
اما برای تماشای تو همین یک لحظه باقیست .....!!!!
 

قلب تنهای من

وقتی خدا پنجره عشق رو باز کرد منو دید ازم پرسید:امروز چه ارزویی داری؟ گفتم:خدایا!همیشه مواظب کسی باش که به این وبلاگ سر می زند....

 

خالقم پروردگارم

به لحظه های تنهاییم با تو قسم


اگر برای یک لحظه نگاهت را از من برداشتی

به خودت قسم آن لحظه. لحظه نابودی من خواهد بود

چرا که من در با تو بودن نابودی ندیدم

به اشکهای پنهاییم قسم
خدایا حتی یک لحضه مرا بی خود رها مکن 

قلب تنهای من

وقتی خدا پنجره عشق رو باز کرد منو دید ازم پرسید:امروز چه ارزویی داری؟ گفتم:خدایا!همیشه مواظب کسی باش که به این وبلاگ سر می زند....  

خالقم پروردگارم

به لحظه های تنهاییم با تو قسم


اگر برای یک لحظه نگاهت را از من برداشتی

به خودت قسم آن لحظه. لحظه نابودی من خواهد بود

چرا که من در با تو بودن نابودی ندیدم

به اشکهای پنهاییم قسم
خدایا حتی یک لحضه مرا بی خود رها مکن

خواب من

وقتی که خوابی نیمه شب تو را نگاه می کنم

زیباییت را با بهار، گاه اشتباه می کنم

از شرم سر انگشت من، پیشانیت تر می شود

                             عطر تنت می پیچد ودنیا معطر می شود      

                             گیسوت تابی می خورد، می لغزد از بازوی تو          

                             از شانه جاری می شود، چون آبشاری موی تو   

چون برگ گل در بسترت، می گسترانی بوی خود

من را نوازش می کنی، بر مهربان زانوی خود

آسیمه می خیزم زخواب، تو نیستی اما دگر

                             ای عشق من بی من کجا، تنها نرو من را ببر

                            من بی تو می میرم نرو، من بی تو می میرم بمان     

                           با من بمان زین پس دگر، هر چه تو می گویی همان

در خواب آخر عشق من، در برگ گل پیچیدمت

می خوابم ای زیباترین، در خواب شاید دیدمت

می خوابم ای زیباترین در خواب شاید دیدمت  

                            

زیباترین حرفت را بگو…

زیباترین حرفت را بگو… شکنجه ی پنهان سکوتت را آشکاره کن

و هراس مدار از آنکه بگویند ترانه ئی بیهوده می خوانید.

  چرا که ترانه ی ما ترانه ی بیهودگی نیست

چرا که عشق حرفی بیهوده نیست

حتی بگذار آفتاب نیز برنیاید به خاطر فردای ما اگر بر ماش منتی است،

چرا که عشق، خود فرداست خود همیشه است…!!!

دوستت دارم

 

تو همسفر طلائی خورشیدی

 

یک باغ پر از ستاره ی امیدی

 

ای کاش در آن زمان که زود می رفتی

 

از غربت انتظار می پرسیدی که

 دوستت دارم

یادمون باشه ...

        

  •  یادمون باشه که هیچکس رو امیدوار نکنیم بعد یکدفعه رهاش کنیم چون خرد میشه میشکنه و آهسته میمیره . یادمون باشه که قلبمون رو همیشه لطیف نگه داریم تا کسی که به ما تکیه کرده سرش درد نگیره یادمون باشه قولی رو که به کسی میدیم عمل کنیم . یادمون باشه هیچوقت کسی رو بیشتر از چند روز چشم به راه نذاریم چون امکان داره زیاد نتونه طاقت بیاره . یادمون باشه اگه کسی دوستمون داشت بهش نگیم برو نمیخوام ببینمت چون زندگیش رو ازش میگیریم

دل دیوانه من ...

دل من یه روز به دریا زد ورفت...

پشت پا به رسم دنیا زد و رفت

زنده ها خیلی براش کهنه بودن...

خودشو تو مرده ها جا زد و رفت

هوای تازه دلش می خواست ....

ولی آخرش تو غبارا زد و رفت

دنبال کلید خوشبختی می گشت...

خودشم قفلی روی فقلا زد و رفت  

                        

چشم خیس من

 چشم من میل غریبی واسه گریه داره امشب

                                                      از در و دیوار خونه بی تو غم می باره امشب

 نامه های عاشقونه همدم اشکای سردم

                                                      نیستی اما من هنوزم دنبال چشات می گردم

 غم و غصه یه دنیا توی قلبم پا می ذاره

                                                      وقتی که تو خاطراتت پرسه می زنم دوباره

 با صدای هق هق من می شکنه سکوت

                                                   به جز این اشکای حسرت هیشکی با من نمی مونه

 توی هر قطره ی اشکم می بینم از تو نشونی

                                                  اشکا فریاد می زنن کاش بیای پیشم بمونی

 رفتی اما توی اشکام تو همیشه موندگاری

                                                  همین اشکا مونده از تو واسه من یادگاری

                  

خیلی شیرینه

خیلی شیرینه وقتی بدونی کسی هست که با
اد اون تمام لحظه های زندگیتو سپری می کنی.......
یلی شیرینه وقتی بدونی تو این دنیا کسی
ست که برای تو هست و تو هم برای اونی............
یلی شیرینه که بدونی یکی هست تو این دنیا
ه دوستت داره و میگه تا آخرش با هات هستم........خیلی شیرینه که

عاشق باشی.........

......اونم عاشق یه فرشته.... 

دل من تـنها بـود ،

                          

هر کسی عاشق غمی داره روزگار در همی داره  

دل من تـنها بـود ،

 


دل من هرزه نـبـود ...


دل من عادت داشـت ، که بمانـد یک جا


به کجا ؟!


معـلـوم است ، به در خانه تو !


دل من عادت داشـت ،


که بمانـد آن جا ، پـشـت یک پرده تـوری


که تو هر روز آن را به کناری بزنی ...


دل من ساکن دیوار و دری ،


که تو هر روز از آن می گـذری .


دل من ساکن دستان تو بود


دل من گوشه یک باغـچه بـود


که تو هر روز به آن می نگری


راستی ، دل من را دیـدی ...؟!!


 

بی بهانه  برایت خواهم نوشت


هر بار که تورا  می خوانم


تو گویی با کویر خود در زادگاهم تک و تنهایم , در شبی که ماه بالای سرم,


گل تنهایی مرا می چیند


گر چه عمری بین خلقت مان فاصله افتاد


و مرا فرصت شناختن تو دست نیافت ,


لیک در بین این نوشته ها تو را می جویم ,


تا تو را بربایم از هر چه ماندن هایت ,


 کمی سکوت کن و سایه هایت را ببین,


ز چه رو این همه در به در ؟خط خطی


فردا را به فال نیک نگیر, ان روز که قدم گذاشتی بر بند بند وجودم


 و مرا مملو از خودت ساخته ای


چه ریتمی داشت فالت؟ نیک گرفتی یا بد؟


دیروز هم فالت نیک بود, فردا هم همین, اخه تو که هیچوقت غریبه نبودی اشنایی و اشنایی یعنی فال نیک پیدا شدن بهار .همین جا اروم اروم حس شدی ,


می خوام بدونی تموم ذهنم رو ,داره اسم تو پر می کنه


می خوام بدونی تو این همه شعر غمگین, ادمای دلتنگ, یکی هست که به دادت برسه


خدایی که دل مملو از دردتو, آروم می کنه


می خوام بدونی تموم دلم داره پر می شه از هوات


می خوام بدونی نگاه خیس تو  یا شایدم  حس پاک من  


توی لحظه های غربت  می شه امنیت نفس


اخه تو که غریبه نیستی


به تنها  سهم من از تو , نوشته هایت خیره می شوم


حتی یک پیوند هم نداری  نمی شود در تو از تو دور شد


همینم غنیمت توی عصر یخبندان فاصله ها


می خواهم بدونی که دلم می خواهد از همه ی سر و صدا ها دور شوم


به عشق صدای تو که نه هراس فریبی است, نه عشقی زمینی ,


نه فریاد شوق کودکی شیطان


می خواهم تو را بشنوم


دلم برای  شکستن بغضم تنگ است


دلم می خواد بترکه بغض نشنیدن صدای تو



وقتی دلتنگ می شی


وقتی خسته ای و شکسته


وقتی حتی نمی خواهی با من حرف بزنی


من و گم می کنی خیلی ساده


چه اسون هویتم پاک میشه


چرا؟


من هدیه ی خدام؟من بی نظیرم ؟من دوست داشتنی ام ؟


بشور همه چیزها رو مث ظرف بشور


می گه تو کمال تعجب داری می شوری


وقتی دلتنگ میشم


وقتی خسته و رنجیده


حس می کنم هیچکی نیست حتی بشنوه


خیلی ساده, همه غریبه میشن


به تو که رو می ارم ,می بینم نیستی


می گم شاید مث من ,گرفته حالی


وقتی با زور از هر کجا کنکاش می کنم


می بینم چه ساده به خودت, مهر ناراحتی میزنی


و چه ارزان  بوق های ممتد مرا بی پاسخ می گذاری


منم مجبور می شم روی همه داشته هام هاشور بکشم


همه چی محو بشه .بمونه یه خدا فقط


کافیه


زیاده خواه نبودم من چرا پس ....


تقصیر من نبود


زائیده ذهن خیال بافی بود


هفت  ساعت شده که به دلم افتاده هفت قرن غریبم


از این حس متنفرم


بیشترین تنفرم از خودم میشود که چگونه حماقت می کنم


چه حس تکراریه وقتی از یاد میرم


www.khanooooomy.blogfa.com 

چشمهایم خالی است


خالی از سایه سنگین نگاهی عاشق...


دستهایم خالی است


خالی از وسعت با هم بودن ...


خالی حجم نوازشگر عشق ...


در کنار تو پر آواز شدن


در کنار تو به تنهایی و غم خنده زدن


با تو همدم شدن


با تو همراز شدن


با تو آغاز سخن از هر چیز


با تو پایان سخن با همه چیز...


کیست با این همه امید دراز ...


با تو بودن


با تو ماندن


آرزوی تنهای من است... 

دلم گرفته آسمون...!!!

دلم گرفته آسمون...!!!
دلم گرفته آسمون کجا برم؟به کی بگم؟
این همه خستگی و غم اما بازم باید که زندگی کنم
دلم می خواست رها بشم برم ز شهر آدما
هرجا که فکر کنی برم فقط برم از اینجاها
خسته شدم از بی کسی دستای سرد و یخ زده
آخه بابا عاشق شدم چرا کسی نمی شنوه؟
صدای قلبمو دارم با اسم اون داد می زنم
بغض گلوی عاشقو دارم که فریاد می زنم
چشام برا دوری اون دنباله یه بهونه بود
تا که نشون بده چقدر این عاشقه دیوونه بود
یکی می گفت عاشق بود و بنده خدا دوری کشید
نعره زد و کمک می خواست،هیشکی به دادش نرسید
حالا دیگه خسته شده سر به بیابون می زاره
شبا ز درد عاشقی از جدایی باز می ناله
صدای خنده های تو داره می ره ز خاطرم
توروخدا خدای من نزار که از یادش برم
خسته شدم ای آسمون از همه چی از همه جا
کاشکی یه روز بیای بگی بیا بریم اون بالاها
انگاری که خدا می خواد آدم بدا رو دق بده
خدای من بزار که برگمو بدم نمره دنیامواگه می خوای تو یک بده
دلم واسه ندیدنت مجنون شده اینو بدون
عشق منو گرفتن و گفتن که تو خونت بمون
شکست دلم با رفتنت بعد تو مهربون من انگاری دیوونه شده
سهم دلم از عشق تو چند دقیقه گریه شده
قسم میدم نگاهتو توروخدا به رو خیال من نبند
من عاشقم عاشق خنده های تو یه کم دیگه به روم بخند
تنهایی امشبم گذشت مثل شبای قبل من با درد دوری تو بود
ولی تو انگاری که باز حتی خیالتم نبود
فرق من و تو همینه من عاشقم تو بی خیال
خواستن تو برای من دیگه شده خیلی محال
پاکی عشق تو رو عمرا به دنیا نمی دم
هرچی می خوای دکم بکن اما از اینجا نمی رم
امشب تو رو تو آسمون مثه ستاره ها دیدم
رویای با تو بودنو امشب چه خوشگل کشیدم
می خوام بگه دوست دارم،قلبمو امشبم دیدم
تلخی خداحافظی رو دوباره امشب چشیدم
بازم تو رو می سپرمت دست خدای خالقت
سیاهی قلب منو ببخش به پاکی دلت
 

آتش عشق

 همه دم آتش عشقت فزون گردید در جانم     

 ولی بی تو حدیث درد را گفتن به هر بیگانه نتوانم

 

نقاب از چهره بردار و مرا دیوانه تر گردان      

 که من سرمست از لعل و لب و چاه زنخدانم

 

مزن ای بلبل دیوانه دیگر ناله هجران    

 که من از دوری آن دلربا مست و غزلخوانم

 

چو خاشاکی فرو افتد به دست باد سنگیندل     

 به هر جا می برد اما زدامانت چگونه دست بنشانم

 

میفکن زلف خود بر باد ای دلدار سیمین تن         

  چو زلف تو به دست باد حیران و پریشانم

 

چو باد صبحدم هردم زند بر سبزه ها شانه         

  گرم باز آیی ای دلدار من هم کاکل افشانم

 

گریزان شد ز من شمع و گل و پروانه می دانی     

 که می سوزد پر پروانه ها را آتش جانم

 

نمی دانی که در هجرت چه ها شد بر سر این دل    

 همه دم در فراق روی جانان اشک ریزانم

 

غلامت گشت دل در عاشقی یکدم نظر بنما       

  که من در عاشقی همچون غلام شاه مردانم

 

چو طفلی بر سر کویت نشینم تا که باز آیی        

  که شاید گرد راهت باز بنشیند به دامانم

 

نشان شاهراهت از که پرسم یوسف زهرا     

  چرا چون خاک مادر گشته ای پنهان، نمی دانم

 

«سالکت» میزند هر دم زهجران تو داد از دل

  نظر بنما و بازآ با نگاهت مست گردانم 

      

ای عشق واقعی

ای سر چشمه ی محبت
ای عشق واقعی
چگونه ستایشت کنم در حالی که قلبت از محبت بی نیاز است
چگونه ببوسمت وقتی که عشقت در وجودم جاری میشود
بگزار نامت را تکرار کنم نامت زیباست دلنشین است
چه داشته ای که اینگونه مرا تلسم کرده ای
من اینگونه نبودم تو عشق را با من آشنا کردی
تو هوای دلم را با طراوت کردی
زمانی که با تو هستم به آسمان به بیکران برواز میکنم
پس بدان دوستت دارم گرچه پایان راه را نمیدانم
  

عاشق من ..

            

چه زیبا می شوی وقتی که می گردی سرپا سبز
تو را من دوســت می دارم تو را ای سبز بالا سبز

تو روح ســـبز بارانی , من آن نـــیلوفر خــــواهش
بیا بنشین کنارم سبز و بنشان خواهشم را سبز

دلم قد می کشـــــد تا آبشار صاف گیسویت
تو اما تشنه می خواهی مرا غرق تمنا سبز

به زیر اســـــمان چشــــم تو تا چند بنشــــینم
بگو پژمرده می خواهی مرا ای اسمان یا سبز

به هنگام عــبور از لحظه های آبی احساس
مرا پل می زند چشم تو از آبی ترین تا سبز

تو در چشم من آن زیـــباترین گـــل در بهارانی
به غیر از تو نمی بینم گلی در جمع گلها سبز

میان این همه گــــلهای رنــــگارنـــــگ باغ عشق
گل از چشم تو می چینم گل از چشم تو زیبا سبز

به شوق دیدنت سر می کشند از پشت پرچین ها
بــــهار آورترین گــــــلها هــــــمه محو تماشا سبز

فضــــــای دره از بــــوی بـــــهار آکنده می گردد
چون بر می داری آهسته قدم روی علفها سبز

بیا ای دختر دریا کــــــنار ســــــاحل چشمم
که دیدن دارد اینجا با تو چشم انداز دریا سبز

نه تنها عشق من احساس من یا شعر من شد سبز
که از لـــطف نــگاهت خـــــــاک هم گردیده حتی سبز

من از خدا خواستم،
نغمه های عشق مرا به گوشت
برساند تا   لبخند مرا
هرگز فراموش نکنی و
ببینی که سایه ام به
دنبالت است تا هرگز
نپنداری تنهایی.
ولی اکنون تو رفته ای ،
من هم خواهم رفت
فرق رفتن تو با من این
است که من شاهد رفتن تو هستم

دوباره تنهایی

 

باز دوباره تنهایی و شب و سکوتت
باز دوباره یاد تو و غم نبودت
باز دوباره بهت میگم تنهام گذاشتی
رفتی و این بغض رو توی صدام گذاشتی
می خوام بهت بگم پیشم بمون اما نمی شه
می خوام بهت بگم نرو نرو مگه چی می شه
بعد تو پرسه می زنم شب های سرد و خسته رو
تو رفتی و منو حسی پشت سرت گفتم نرو نرو
دل بکن از منو عشقم بذار دستامون جدا شن
سهم من شبای تاریک سهم تو فردایی روشن
مجبورم نکن بگم که بی تو هیچ حسی ندارم
آخه این دروغه اما دیگه چاره ای ندارم
تو بدون تا آخر عمر از دلم نمیری هرگز
نمی خواد که سخت بگیری خیلی ساده خداحافظ  

خدا حافظ

خدا وصیت منو گوش بده  ناممو بخون

شاید دیگه من نباشم مواظب عشقم بمون

می سپارمت بهت میرم تمام تار و پودمو

یه وقت نیاد برنجونیش کسل کنی وجودمو

خدا یه وقت کسی نیاد بدزده قلب سادشو

کسی بیاد تو زندگیش بشینه زیر سایشو

بهش بگه دوسش داره

خیلی بده زمونمون خدا سپردمش بهت

مواظب عشقم بمون

خدا شاید این عشقی که من میگموتو نشناسی

نزدیکترین کسم اونه خیلی دوسش دارم

راستی یادم نره بهت بگم عزیزترین کسم اونه

خودم مهم نیست اما اون نزاری تنها بمونه

بمیرم واسه هق هقش گریه چقدر بهش میاد

وقتی که حرصش میگیره میگه از من بدش میاد

اما وقتی آروم میشه میبینه من بغضم گرفت

همین دیوونه بازیاش  از اول چشمو گرفت

.

.

.

.

حالا که مجبوریم با هم دیگه وداع کنیم

بیا به یاد اون روزا همدیگرو دعا کنیم

یه وقت دیدی دعا گرفت خدا نزاشت جدا بشیم

ای وای داره  فردا میاد باید دست به دعا بشیم

با قلب پاکت از خدا بخواه منو صبرم بده

هنوز نرفتی از پیشم دوریت داره زجرم  میده

.

.

ای خدا حتی اگه دوسم نداره

 تو میتونی نزاری تنهام بزاره

گفتم نرو پرپر میشم

 مطالب عاشقانه 

گفتم نرو پرپر میشم

 

گفتی: میخوام رها باشم

 

گفتم: آخه عاشق شدم

 

گفتی:میخوام تنها باشم

 

گفتم: دلم

 

گفتی: بسوز

 

گفتی: یه عمری باز هنوز

 

گفتم: پس عمرم چی میشه

 

گفتی: هدر شد شب و روز

 

گفتم: آخه داغون میشم

 

گفتی: به من خوش میگذره

 

گفتم: بیا چشمام تویی

 

گفتی: آخر کی میخره

 

گفتم: منو جنس میبینی؟

 

گفتی: آره بی قیمتی

 

گفتم: یه روز کسی بودم

 

با من نکن بی حرمتی

 

گفتم: صدام میمیره باز

 

گفتی: با درد بسوز بساز

 

گفتم : حالا که پیر شدم

 

گفتی: که از تو سیر شدم

 

گفتم: تمنا میکنم

 

گفتی: میخوام خردت کنم

 

گفتم: بیا بشکن تنو

 

گفتی: فراموش کن منو

 

.:. اینم یه شعر باحال عشقی دیگه .:. 

گفتمش : دل میخری؟  

گفتا چند؟

گفتمش دل مال تو تنها بخند!

خنده کرد و دل ز دستانم ربود

تا به خود  باز آمدم او رفته بود

دل ز دستانش بر زمین افتاده بود

جای پایش روی دل جا مانده بود !!! 

:. اینم یه مطلب قشنگ .:.   

از خدا پرسیدم چی دوست داری؟

گفت :سخاوت

دیوانه گفت: حماقت

غم گفت: ملامت

کوه گفت:صلابت

معشوق گفت: نگاهت

فدای تو که گفتی: رفاقت 

تو مرا عاشق کردی

تو مرا عاشق کردی "

 

***خدایا تو مرا عشق کردی که در قلب عشاق بسوزم  ، تو مرا اشک کردی که در چشم یتیمان بجوشم ، تو مرا آه کردی که از سینه ی بینوایان و دردمندان به آسمان صعود کنم . تو مرا فریاد کردی که کلمه ی حق را هر چه رساتر برابر جباران اعلام نمایم . تو مرا در دریای مصیبت و بلا غرق کردی و در کویر فقر و حرمان تنهایی سوزاندی . خدایا تو پوچی لذات زودگذر را عیان نمودی ، تو ناپایداری روزگار را نشان دادی ، لذت مبارزه را چشاندی ، ارزش شهادت را آموختی .تو مرا عاشق کردی...***