شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

ღஜღشــکــــســـت عـــشــقـــیღஜღشــکستـ غرورღஜღ
شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

ღஜღشــکــــســـت عـــشــقـــیღஜღشــکستـ غرورღஜღ

می وزد و می بارد و می گردد و می تابد.

هر آدمی دو قلب دارد، قلبی که از بودن آن با خبر است و قلبی که از حضورش بی خبر.

قلبی که از آن با خبر است، همان قلبی است که در سینه می تپد،

همان که گاهی می شکند، گاهی می گیرد و گاهی می سوزد،

گاهی سنگ می شود و سخت و سیاه ، و گاهی هم از دست می رود.

با این دل می شود دلبردگی و بیدلی را تجربه کرد.

دل سوختگی و دل شکستگی هم توی همین دل اتفاق می افتد.

سنگدلی و سیاه دلی هم ماجرای این دل است.

با این دل است که عاشق می شویم،

با این دل است که دعا می کنیم،

و گاهی با همین  دل است که نفرین می کنیم و کینه می ورزیم و بد دل می شویم.

امّا قلب دیگری هم هست.

قلبی که از بودنش بی خبریم.

این قلب امّا در سینه جا نمی شود، و به جای آنکه بتپد،

می وزد و می بارد و می گردد و می تابد.

این قلب نه می شکند و نه می سوزد و نه می گیرد،

سیاه و سنگ نمی شود، از دست هم نمی رود.

زلال است و جاری، مثل رود و مثل نسیم.

و آن قدر سبک که هیچ وقت، هیچ جا نمی ماند.

بالا می رود و بالا می رود و بین زمین و ملکوت می رقصد.

آدم همیشه از این قلبش عقب می ماند.

این همان قلب است که وقتی تو نفرین می کنی، او دعا می کند،

وقتی تو بد می گویی و بیزاری، او عشق می ورزد،

وقتی تو می رنجی او می بخشد ....

این قلب کار خودش را می کند،

نه به احساست کاری دارد، نه به تعقلت،

نه به آنچه  می گویی و نه به آنچه می خواهی.

و آدم ها به خاطر همین دوست داشتنی اند.

به خاطر قلب دیگرشان، به خاطر قلبی که از بودنش بی خبرند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد