شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

ღஜღشــکــــســـت عـــشــقـــیღஜღشــکستـ غرورღஜღ
شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

ღஜღشــکــــســـت عـــشــقـــیღஜღشــکستـ غرورღஜღ

گفته شده است که عکس این دو پرنده در کشور اکراین گرفته شده است. میلیون ها نفر در کشور آمریکا و اروپا با دیدن این عکس ها گریه کرده اند. عکاس این عکس ها آنها را به بالاترین قیمت ممکن به روزنامه های فرانسه فروخته است و تمام نسخه های روزنامه در روز انتشار این عکس بطور کامل فروخته شده است.


در تصویر زیر پرنده نر برای همسرش با عشق و دلسوزی غذا می آورد

در تصویر بعدی پرنده نر مجددا برای همسرش غذا می آورد اما متوجه بی حرکت بودن وی می شود لذا  شوکه شده و سعی می کند او را حرکت دهد


لحظه ای که  متوجه مرگ عشق خود می شود و شروع به جیغ زدن و گریه می کند:


در کنار جنازه همسرش می ایستد و همچنان به شیون می پردازد:


باور کنید دیدن و گذاشتن این عکس ها واسم خیلی سخت بود.خیلی آدم دلش می گیره؟قبول دارید؟



درسی که آرتور اشی به دنیا داد

قهرمان افسانه ای تنیس ویمبلدون آرتور اشی به خاطر خون آلوده ای که درجریان یک عمل جراحی درسال ۱۹۸۳دریافت کرد به بیماری ایدز مبتلا شد

ودربسترمرگ افتاد او ازسراسر دنیا نامه هائی از طرفدارانش دریافت کرد.

یکی از طرفدارانش نوشته بود :  

چراخدا تورا برای چنین بیماری دردناکی انتخاب کرد؟

آرتور در پاسخش نوشت :  

دردنیا  ۵۰ میلیون کودک بازی تنیس را آغاز می کنند

 ۵میلیون یاد می گیرند که چگونه تنیس بازی کنند

۵۰۰هزارنفر تنیس رادرسطح حرفه ای یادمی گیرند

۵۰هزارنفر پابه مسابقات ‏می گذارند ۵هزارنفر سرشناس می شوند

۵۰ نفربه مسابقات ویمبلدون راه پیدامی کنند

۴ نفربه نیمه نهائی می رسند و دونفر به فینال

وآن هنگام که جام قهرمانی را روی دستانم گرفته بودم

هرگز نگفتم خدایا چرا من؟

وامروز هم که ازاین بیماری رنج می کشم هرگز نمی توانم بگویم خدایا چرا من؟

 


 
نویسنده مهدی

  6 پیام


همه ما چهار زن داریم
ارسال شده در پنجشنبه چهاردهم آذر 1387 - 20:14
 
 

روزی روزگاری تاجر ثروتمندی بود که 4 زن داشت  . زن چهارم را از همه بیشتر دوست داشت و او را مدام با جواهرات گران قیمت و غذاهای خوشمزه  پذیرایی می کرد. بسیار مراقبش بود و تنها بهترین چیزها را به او می داد.

زن سومش را هم خیلی دوست داشت و به او افتخار میکرد . پیش دوستهایش اورا برای جلوه گری می برد گرچه واهمه شدیدی داشت که روزی او با مردی دیگر برود و تنهایش بگذارد
 

واقعیت این است که او زن دومش را هم بسیار دوست می داشت . او زنی بسیار مهربان بود که دائما نگران و مراقب مرد بود . مرد در هر مشکلی به او پناه می برد و او نیز به تاجر کمک می کرد تا گره کارش را بگشاید و از مخمصه بیرون بیاید.

اما زن اول مرد ، زنی بسیار وفادار و توانا که در حقیقت عامل اصلی ثروتمند شدن او و موفق بودنش در زندگی بود ، اصلا مورد توجه مرد نبود . با اینکه از صمیم قلب عاشق شوهرش بود اما مرد تاجر به ندرت وجود او را در خانه ای که تمام کارهایش با او بود حس می کرد و تقریبا هیچ توجهی به او نداشت.

روزی مرد احساس مریضی کرد و قبل از آنکه دیر شود فهمید که به زودی خواهد مرد. به دارایی زیاد و زندگی مرفه خود اندیشید و با خود گفت :

" من اکنون 4 زن دارم ، اما اگر بمیرم دیگر هیچ کسی را نخواهم داشت ، چه تنها و بیچاره  خواهم شد !"

بنابرین تصمیم گرفت با زنانش حرف بزند و برای تنهاییش فکری بکند . اول از همه سراغ زن چهارم رفت و گفت :

" من تورا از همه بیشتر دوست دارم و از همه بیشتر به تو توجه کرده ام و انواع راحتی ها را برایت فراهم آورده ام ، حالا در برابر این همه محبت من آیا در مرگ با من همراه می شوی تا تنها نمانم؟"

زن به سرعت گفت :" هرگز" همین یک کلمه و مرد را رها کرد.

ناچاربا قلبی که به شدت شکسته بود  نزد زن سوم رفت و گفت :

" من در زندگی ترا بسیار دوست داشتم آیا در این سفر همراه من خواهی آمد؟"

زن گفت :" البته که نه! زندگی در اینجا بسیار خوب است . تازه من بعد از تو می خواهم دوباره ازدواج کنم و بیشتر خوش باشم " قلب مرد یخ کرد.

مرد تاجر به زن دوم رو آورد و گفت :

" تو همیشه به من کمک کرده ای . این بار هم به کمکت نیاز شدیدی دارم شاید از همیشه بیشتر ، می توانی در مرگ همراه من باشی؟"

زن گفت :" این بار با دفعات دیگر فرق دارد . من نهایتا می توانم تا گورستان همراه جسم بی جان تو بیایم اما در مرگ ،...متاسفم!" گویی صاعقه ای به قلب مرد آتش زد.

در همین حین صدایی او را به خود آورد :

" من با تو می مانم ، هرجا که بروی" تاجر نگاهش کرد ، زن اول بود که پوست و استخوان شده بود ، انگار سوء تغذیه بیمارش کرده باشد .غم سراسر وجودش را تیره و ناخوش  کرده بود و هیچ زیبایی و نشاطی برایش باقی نمانده بود . تاجر سرش را به زیر انداخت و آرام گفت :" باید آن روزهایی که می توانستم به تو توجه میکردم و مراقبت بودم ..."

 

در حقیقت همه ما چهار زن داریم !

الف : زن چهارم که بدن ماست . مهم نیست چقدر زمان و پول صرف زیبا کردن او بکنی وقت مرگ ، اول از همه او ترا ترک می کند.

ب: زن سوم که دارایی های ماست . هرچقدر هم برایت عزیز باشند وقتی بمیری به دست دیگران خواهد افتاد.

ج : زن دوم که خانواده و دوستان ما هستند . هر چقدر هم صمیمی و عزیز باشند ، وقت مردن نهایتا تا سر مزارت کنارت خواهند ماند.

د: زن اول که روح ماست. غالبا به آن بی توجهیم و تمام وقت خود را صرف تن و پول و دوست می کنیم . او ضامن توانمندی های ماست اما ما ضعیف و درمانده رهایش کرده ایم تا روزی که قرار است همراه ما باشد اما دیگر هیچ قدرت و توانی برایش باقی نمانده است.

چرا زندگی بعضی ها نمونه و سرمشق است و زندگی بعضی دیگر مایه ی عبرت؟

در زندگی هر فردی نقاط عطفی وجود دارد که مسیر زندگی را تغییر می دهند و در این راه ها هر انسان

 یا هدف زندگی را درک می کند یا از هدفی که برای او وجود دارد دور می شود. این نقطه در زندگی من

حدود یک ماه پیش اتفاق افتاد. که فکر می کنم به مسیری که برای آن زندگی می کنم آگاهی پیدا

 کرده ام شاید بسیاری از شما نام آنتونی رابینز را شنیده باشید. از روزی که با این اینشتین علم زندگی

آشنا شده ام به کلی دیدگاهم نسبت به زندگی فرق کرده به طوری که حدود یک ماه اکثر کارهایم را

متوقف و به خواندن هر چه بیشتر کتاب ها و سخنرانی های او پرداختم. او به نظر من بهترین فرد برای

نشان دادن مهم بودن باور ها و اعتقاد های ماست.افراد بزرگ جهان مانند حضرت محمد (ص) اعتقاد ها و

باور های مردم را تغییر داد. به نظر او و اینک من هیچ چیزه غیر ممکن در جهان نیست. از واقع گرایانه بودن

بدم آمده واقعا افرادی که واقع گرا هستند هیچ گاه نه می توانند دنیا را تغییر دهند و نه نام خود را در تاریخ

جهان برای همه به یادگار بگذارند. افراد بزرگ جهان را ببینید،به گاندی بنگرید او کاری انجام داد که شاید

در آن زمان به عقیده ی خیلی از انسان ها غیر ممکن را ممکن کرد.اگر در آن زمان به مردم هند

 می گفتند که امکان دارد از استعمار انگلیس بیرون بیایند آن فرد را خیال پرداز و یا دیوانه خطاب

می کردند. واقع گرایانه زندگی کردن واقعا درجا زدن است و بس. مهم ترین کار برای پیدا کردن مسیر

زندگی به عقیده رابینز تصمیم گرفتن است. هیچ گاه شکست وجود ندارد اگر تصمیمی که گرفته اید

درست بوده و به موفقیت رسیده اید که پیروزی و شادکامی همراه شماست و اگر در جایی متوجه تصمیم

اشتباه خود شده اید قدرت انعطاف پذیری داشته باشید و به این مهم اعتقاد داشته باشید که این

شکست نبوده بلکه تجربه ای بوده برای تصمیم های بعدی. 

به این معتقد باشید که به دنیا آمدن ما دلیل داشته است. دلایل زیادی برای بودن در این سیاره وجود دارد

اما من فکر می کنم: دلیل بودنمام در اینجا این است که ما فرد مهمی هستیم وگرنه اینجا نبودیم.

می خواهم به این موضوع فکر کنید : شما وجود دارید ، چون فرد مهمی هستید. چون یک نفر برایتان

تدبیری اندیشیده است. در غیر این صورت وجود نداشتید. چون خداوند وقتش را تلف نمی کند. به نظر من

واقعا مهم است که شما به هر دلیلی بدانید آنقدر مهم هستید که باید از زندگی خود لذت ببرید و به

دیگران لذت ببخشید و در آن تغییر پدید آورید،ولی نمی دانم چگونه؟ خودتان باید تصمیم بگیرید.

اکنون در مکانی هستیم که افکار و اعمال ما در چند سال اخیر ما را به آنجا آورده است. آنچه در ده بیست

سال آینده تجربه خواهیم کرد متاثر از کارهایی است که همین امروز انجام می دهیم. 

همیشه باید از خودمان بیشتر از آنچه دیگران از ما انتظار دارند متوقع باشیم. اکثر ماها نمی دانیم واقعا از

زندگی چه می خواهیم ، اما بدتر بعضی از ما ها می دانیم چه می خواهیم ولی هیچ کاری برای بدست

آوردن آنها انجام نمی دهیم.

با جسارت تمام می گویم کسی که آنتونی رابینز را نشناخته باشد هدف زندگی را درک نکرده.

به همه ی شما توصیه می کنم حتما کتاب های او را بخوانید. البته من تا جایی که بتوان خلاصه ای از

متن ها و سخنرانی های او را قرار می دهم. 

یک مسلمان سالخورده، بر روی یک مزرعه در کوهستان های " کنتاکی شرقی" (یکی از ایالت های آمریکا) همراه با نوه جوانش زندگی می کرد.

پدربزرگ هر صبح زود بر روی میزآشپزخانه می نشست و قرآنش را می خواند.
نوه اش تمایل داشت عین پدربزرگش باشد و از هر راهی که می توانست سعی می کرد از پدربزرگش تقلید کند.
یک روز آن نوه پرسید: پدربزرگ، من تلاش می کنم که مثل شما قرآن بخوانم اما آن را نمی فهمم وآن چه را که من نمی فهمم، سریع فراموش می کنم و در نتیجه آن کتاب را می بندم. چه کار باید انجام بدهم که آن قرآن را خوب بخوانم؟
پدربزرگ به آرامی از گذاشتن زغال سنگ در کوره بخاری دست کشید و جواب داد:

این سبد زغال سنگ را داخل رودخانه بگذار و برگشتنی برای من یک سبد آب بیاور!
آن پسر انجام داد آن چنان که به او گفته شده بود، اما همه آب قبل از این که او دوباره به خانه بیاورد به بیرون نشت می کرد.
پدربزرگ خندید و گفت:
تو مجبورهستی که اندکی، سریع تر زمان آینده را جابجا کنی و او را به عقب، به طرف رودخانه فرستاد تا دوباره با آن سبد تقلا کند.
این دفعه آن پسر سریع تر دوید، اما آن سبد قبل از این که او به خانه برگرد خالی می شد.
پسر جوان به پدربزرگش گفت که حمل کردن آب با سبد یک کار غیر ممکن است، و به همین دلیل او رفت و به جای سبد یک سطل آورد.
پیرمرد گفت:
من سطل آب نمی خواهم، من یک سبد آب می خواهم.
تو به اندازه کافی تلاش نکردی. و سپس پیرمرد از در خارج شد تا تلاش دوباره پسر را تماشا کند.
در این مرحله، پسر می دانست که این کار بی فایده است اما او می خواست به پدربزرگش نشان دهد که هر چقدر هم سریع بدود، با این حال آب به بیرون نشت می کرد قبل از این که او به خانه برگردد.
پسر دوباره آن سبد را داخل رودخانه کرد و سخت دوید، اما زمانی که رسید نزد پدربزرگش، سبد دوباره خالی بود.
پسر گفت: دیدی پدربزرگ، این بی فایده است.
پیرمرد گفت: واقعا تو فکر می کنی که آن بی فایده است؟
نگاه کن به داخل سبد!
آن پسر به داخل سبد نگاه کرد و برای اولین بار متوجه شد که آن سبد تغییر کرده بود.
آن سبد زغالی قدیمی کثیف، تغییر شکل یافته بود و اکنون داخل و بیرونش تمیز بود.
آن است رویدادی که تو زمانی که قرآن می خوانی. شاید تو درک نکنی و یا به خاطر نیاوری همه چیز را، اما درون و بیرون توتغییر خواهد کرد.
آن، کار خداست در زندگی ما!
یعنی هدایت!

نظرات 2 + ارسال نظر
بیلیونر شاد و خندان شنبه 13 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 06:47 ب.ظ

ضمن عرض تبریک به شما بابت وبسایت فوق العاده تماشایی و همه پسندی که به ثبت رسانده اید من معمولا از کمتر وبسایتی خوشم می آید از تمام بخش های فوق العاده زیبای وبلاگتان دیدن کردم و بسیار لذت بردم ولی جای یک سری چیزهایی که باعث افزایش بازدید و زیباتر شدن و حرفه ای ترشدن وبلاگتان می شود را خالی دیدم
راستش رو بخوای حیفم آمد سیستمی را که این خدمات را ارائه میدهد به شما معرفی نکنم
برای عضویت در این سایت میتوانید از طریق لینک زیر اقدام کنید:
http://www.oxinads.com/?a=22810
امکاناتی که این سیستم به شما ارائه می دهم عبارتند از سیستم تبادل لینک ودیکشنری آنلاین و سیستم پیام نما (غیر فعال) وفرم تماس با ما و رتبه سنج گوگل و وضعیت یاهوو بسیاری از خدمات ارزنده دیگر کافیست در سایت زیر ادرس وبلاگ و شماره حساب بانکی خود را درج نمایید..در هر کجا که هستید..بعد از 24 ساعت تاثیر انرا خواهید دید در ضمن با عضویت و تلاش در این سیستم میتوانید درآمد بسیار زیادی کسب کنید این سیستم یکی از قویترین و بهترین سیستم های موجود در ایران است
عضویت سریع فقط از اینجا
http://www.oxinads.com/?a=22810
http://www.oxinads.com/?a=22810
حتما برای فعال شدن حسابتان باید کد بنرها را در سایتتان قرار دهید
این دعوت نامه مانند نقشه گنج بسیار بزرگی است که ما به شما رایگان هدیه دادیم فقط دست یابی به این گنج بزرگ بستگی به تلاش و پشتکار شما دارد که حتما آن را به دست می آورید
با آرزوی روزهایی پر از پول و شادی
و رسیدن به آرزوهای بزرگ شما و دوستدارانتان
به اطلاع شما می رسانیم در جهت تشویق شما سروران گرامی سیستم اوکسین ادز جشنواره تابستانه از اول تیرماه به مدت یکماه برگزار می گردد که کارکرد کلیه اعضاء 50 درصد بیشتر محاسبه خواهد شد.
بعنوان مثال اگر شخصی در طول یک ماه 100 هزار تومان درامد کسب نماید 50 هزار تومان هم به پورسانت وی اضافه خواهد شد و مجموعا 150 هزار تومان دریافت می نماید.
این فرصت طلایی را از دست ندهید

چاشته های میهنی شنبه 13 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 06:47 ب.ظ

درود
http://www.chashteha.blogspot.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد