ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
دنیا دنیاس تو بمون کنارم من که غیر تو ، کسی رو دوست ندارم تا دنیا دنیاس دله من فداته همون دلی که عاشق خنده هاته !!! بیا دستمو بگیر ... می بینی روی ابرهاییم ... از سردی دستام نترس ... دارن به گرمای دستات عادت می کنن ... …… زندگی من مثل یه پازل شده یه پازل قروقاطی که تیکه های اصلی ش گم شدن هر جوری که میخوام درستش کنم نمیشه !! نمیدونم باید چی کار کنم که اون تیکه ی لعنتی گمشدش رو پیدا کنم پ . ن : هیچ خبری نیست , الیته یه خبرایی بود ولی قابل گفتن نیست : دی رفتم یه کیف و 2تا پارچه مانتویی خریدیم ، یه کم روحیم تازه شد . هیچی به غیر از خرید کردن لذت بخش نیست :دی
خستــه میشــود از عروسکش
نبوسیــده
دورش می انــدازد
بــه راحتــی
خیلی وقت بود که نیومده بودم ...
درگیر مهمون بازی و عروسی و دنگ و دونگ و شادی بودم .
تقریبا 1 ماهی میشه که آن نشده بودم .. چقدر دوری از اینجا سخت بود .
امتحانمو دادم .. خوب بود البته همه میگن که خوب بود :دی
راستی کی گفته که من نا امیدم .. اصلا چرا همچین فکری زده به فکرت ( قابل توجه بعضی ها !!! )
+ میدونی چیه ؟
وقتی میشینی از این چیزا تعریف میکنی که حرص منو در بیاری . دلم میخواد تیکه تیکت کنم تا بدونی که چقدر دوست داشتنم تبدیل به کینه شده !!! واقعا من نمیدونم چه سودی برای تو داره که این موضوع رو بخوای به رخ من بکشی در صورتی که میدونی من همیشه آرزوی داشتن همچین چیزی رو داشتم ولی به خاطره دلایلی نشد که داشته باشمش !!!
واقعا آدم تو کارات میمونه !!!
بازم میام ...
فعلا اومدم که حاضری بزنم .
همیشه فکر میکردم که باید روز تولد یه روز خاص باشه
یه روز قشنگ با تمام آرزوهای قشنگش
*ولی دیدم که اینطور نیست حداقل امسال زیاد قشنگ نیست
مدتهاس میخوام یه چیزی رو بگم ولی یه جورایی مخفیش کردم و نگفتم
ولی حالا میخوام بگم .
جیگر داره میره ، داره میره یه جایی با یه آقایی
دیگه جیگر فقط متعلق به خودش نیست ... میخواستم نهایی بشه بعدش بهتون بگم
آره دیگه یه خبرایی ... لباساتونو بدوزید .
.
.
.
خب گفتم دیگه ... منتظر چی هستین .
.
.
.
.
.
آیا به نظر شما این داستان واقعی بود ؟؟؟؟
.
.
.
.
خیر . این داستان واقعی نبود .
حالا چرا دهناتون باز مونده . خب شوخی کردم .
اینو گفتم که بدونید هیچ اتفاق غیر معمولی نیفتاده که همتون دارید منو اینجوری نگاه میکنید که چرا دارم کم آنلاین میشم ..
درسته من همونی هستم که به زور باید از روی صندلی بلندم میکردن ولی حالا روزی یکساعت هم به زور میشینم پای کامی .
.......
میرم جای من اینجا نیست
عشق تو زیبا نیست
رویا نیست !!!
پ . ن :
این روزا سرم خیلی شلوغه . دارم حسابی میخونم البته برای دانشگاه نیست ...
باید اینجارو قبول بشم به من هیچ ربطی نداره . من هرجور شده اینجارو میخوام
حتی یه ذره هم نمیخوام از داشتنش کوتاه بیام فقط اگه قبول بشم از گزینشش میترسم
فقط باید یادم باشه که اگه ازم توی گزینش پرسیدن که :
وقتی میری بیرون ، روسری سرت میکنی یا شال ؟؟
باید جواب بدم مقنعه !!!
این آرزویی بود که از بچگی تو فکرمه ...
یعنی میشه که بشه ؟؟؟