شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

ღஜღشــکــــســـت عـــشــقـــیღஜღشــکستـ غرورღஜღ
شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

شکست عشقی | درمان شکست عشقی و جدایی

ღஜღشــکــــســـت عـــشــقـــیღஜღشــکستـ غرورღஜღ

در باره کتاب های جانبلاغی

دوستان عزیز از شما متشکرم.متشکرم به خاطر اینکه نظرات خود را درباره این سایت به ما می گویید. و به ما کمک می کنید تا مطالب بهتری را به شما عزیزان ارائه دهم.

دوستان عزیز ی که سوالات خود را با ما در میان گذاشته اند(چه از طریق ایمیل یا فرم های شماوره) اگر تاخیری در جواب هست ما را ببخشید.چون تعداد زیاد است و وقت منم محدود.ولی به هر حال جواب می دهم.

از همکاری شما صمیمانه تشکر می کنم.

پی نوشت1: دوستان عزیز آقای حامد قدرتی اولین نماینده کتاب های ما در شهرستان بوکان هستند.

این برادر گرامی به ما قول داده است که تا ماه بهمن این کتاب ها را به تمام نقاط کشور ارسال نمایید. و ما هم لیست نمایندگان عزیز به همراه آدرس شهر - شماره های تماس و... در این صفحه درج می کنیم.

پی نوشت2: دوستان عزیز اگر مایل بودیدمی توانید با مراجعه به فروشگاه سایت نسخه pdf آن ها را تهیه نمایید.

با تشکر از همه شما عزیزان محمد جانبلاغی

مشاوره مسائل زندگی حضوری

مشاوره مسائل جنسی و زناشویی

دل تنگی

می دانم روزی با تن خسته و خیس ،

سوار بر قطرات درشت باران بر ناوادنهای چشمم فرود می آیی 

در میان انبوه مژگانم میزبانت خواهم بود 

و در آن لحظه چشمانم را برای همیشه می بندم

تا دیگر دوریت را حس نکنم

-----------------------------------------------------------------

دستانم تشنه ی دستان توست

شانه هایت تکیه گاه خستگی هایم

با تو می مانم بی آنکه دغدغه های فردا داشته باشم

زیرا می دانم فردا بیش از امروز دوستت خواهم داشت

----------------------------------------------------------------------------

کاش زندگی شعر بود تا برایش یک دنیا شعر می سرودم

تا با آهنگش در خلوت بی کسی هایش هیچوقت تنها نماند

کاش زندگی قصه بود تا برایش یک دریا قصه می گفتم

تا همسفر با ماهیهای آزاد همیشه اقیانوس خوشبختی را پیدا کند

-----------------------------------------------------------------------------

روزهای با تو بودن گذشت و رفت ،

هر چه بینمان بود تمام شد و رفت ،

عشقت را به خاک سپردم و قلبت را فراموش ،

اما هنوز آتش غم رفتنت در دلم نشده خاموش!

----------------------------------------------------------------------

آرام نمیگیرد قلبم اگر نباشی ،

میمیرد دل عاشقم اگر نیایی،

تو خودت میدانی و باز هم مرا درحسرت دیدنت میگذاری…

-------------------------------------------------------------------------------

بینمان هر چه بود تمام شد ،

آرزوهایی که با تو داشتم همه نقش بر آب شد ،

این خاطره های با تو بودن بود که در دلم ماندگار شد
 

----------------------------------------------------------------------------

پشیمانم از اینکه به تو دل بستم ،

سرزنش نمیکنم دلم را،

دلم هنوز دیوانه ی توست پشیمانم از اینکه عاشق شدم ،

نفرین نمیکنم تو را ،

دل دیوانه ام باز هم در پی توست

سکوت من

رفتی ؟ بی خداحافظی؟ فکر دلم نبودی که بی تو عذاب میکشد؟
فکر من نبودی که بی تو زندگی برایم جهنم می شود؟
مگر یادت نیست حرفهای روز آشنایی مان را؟
مگر قول ندادی همیشه با من بمانی و مرا تنها نگذاری؟
تو که اینک مرا تنها گذاشتی ، تو که بر روی قلبم پا گذاشتی
چه زود فراموشم کردی ، مرا آواره کوچه پس کوچه های شهر بی محبتی ها کردی
مگر نمیدانستی بعد از تو دلم را به کسی نمیدهم؟
مگر نگفته بودم عاشق شدن یک بار هست و دیگر عاشق کسی نمیشوم؟
مگر نگفته بودم اگر عاشقی هیچگاه مرا تنها نمیگذاری
پس تو عاشقم نبودی ، همه حرفهایت دروغ بود ، عشقی در دلت نبود ، سهم من از با تو بودن همین بود!
باورم نمیشود رفته ای و بار سفر را بسته ای
دلم به تو خوش بود ، چه آرزوهایی با تو داشتم ، نمیدانی که شبها یک لحظه هم خواب نداشتم
رفتی و من چشمهایم خیس شد روزهای زندگی ام نفسگیر شد
رفتی ؟ بدون یک کلام حرف گفتنی!
کاش میگفتی که دیگر مرا نمیخواهی و بعد میرفتی ، کاش میگفتی از من متنفری و بعد مرا تنها میگذاشتی ، کاش میگفتی عاشقم نیستی و جایی در قلبم نداری و بعد میرفتی ! چرا بی خبر رفتی؟

چشم های زیبای تو

                 کاش میمردم ولی قلبت  اینجوری  پسم نمیزد

                       کاش به این عاشق خسته اینهمه بدی نمیکرد


 

                           کاش دلت میسوخت به حالم, کاش یه کم منو میفهمید

                                حـالـو روز این روزامــو کــاشــکه چشــمای تــو میدید

 

                                     چی به روز من آوردی,تو چیکار کردی با قلبم

                                         که دیگه  از زنده  بودن تا همیشه توبه کردم 


 

                                               کاش میمردم و  چشامو رو همه دنیا می بستم       

                                                     من میخوام برم از اینجا من از این زندگی خستم     

چشم

به چشمان پری رویان این شهر به صد امید می بستم نگاهی

 مگر یک تن از این ناآشنایان مرا بخشد به شهر عشق راهی

 

به هر چشمی به امیدی که این اوست نگاه بی قرارم خیره می ماند

 یکی هم، زینهمه نازآفرینان امیدم را به چشمانم نمی خواند

جدایی

رفتی و خاطره های تو نشسته تو خیالم!
بی تو من اسیر دست آرزوهای محالم!
یاد من نبودی اما، من به یاد تو شکستم!
غیر تو که دوری از من ، دل به هیچ کسی نبستم!

 هم ترانه!
یاد من باش! بی بهانه یاد من باش!
 وقت بیداریِ مهتاب، عاشقانه
یاد من باش!

اگه باشی با نگاهت، میشه از حادثه رد شد!
 میشه تو آتیش عشقت، گرُ گرفتن رو بلد شد!
اگه دوری، اگه نیستی، نفس فریاد من باش!
تا ابد، تا تهِ دنیا، تا همیشه یاد من باش!

سکوت

سکوت کن حرفی از عشق نزن تو که خودت میدانی من چقدر دوستت دارم پس با حرف هایت کنایه نزن تو که ادعا میکنی عاشقی پس چرا در لب پرتگاه تنهایی دستهای مرا نمیگیری؟ تو ادعا میکنی بدون من میمیری پس چرا اینک که تنهایم در جستجوی دوای درد من نیستی؟ چرا من تو را دارم ولی تنهایم؟چرا از عشق مینویسم ولی به ان نمیرسم! سکوت کن حرفی از عشق نزن! دیگر حس این را ندارم که عشق را به تو ابراز کنم. چرا در اوج تنهایی به یادت باشم ولی در خاطر تو فراموش شده باشم! به عشق نیازی ندارم من مهر و محبت تو را میخواهم در لابه لای کتابهای عاشقانه به دنبال کلمات زیبا نگرد که من وجود تو را میخواهم! سکوت کن حرفی از با هم بودن نزن دردت را بگو من که بهانه ای ندارم مدتهاست تو را دارم ولی به درد تنهایی دچارم یار وفاداری ندارم دیگر از وفاداری نگو که وفا نیز خود بی وفا شد! سکوت کن که سکوت تو ارامش من در این لحظه هاست برو که رفتنت تنها ارزوی من از خداست

فرشته و عاشق

محمد جانبلاغی

شاعر و فرشته ای با هم دوست شدند.
فرشته پری به شاعر داد و شاعر ، شعری به فرشته.
شاعر پر فرشته را لای دفتر شعرش گذاشت و شعرهایش بوی آسمان گرفت
و فرشته شعر شاعر را زمزمه کرد و دهانش مزه عشق گرفت.

خدا گفت : دیگر تمام شد.
دیگر زندگی برای هر دوتان دشوار می شود.
زیرا شاعری که بوی آسمان را بشنود، زمین برایش کوچک است
و فرشته ای که مزه عشق را بچشد، آسمان برایش تنگ.

مهر ومحبت

سایت محمد جانبلاغی

می روم اما مرا با اشک همراهی مکن

بر نخواهم گشت دیگر معذرت خواهی مکن

من که راضی نیستم ای شمع گریان تر شوی

کار سختی می کنی از خویش می کاهی، مکن

صبحدم خاکسترم را با نسیم آغشته کن

داغ را محصور ، در بزم شبانگاهی مکن

آه! امشب آب نه ، آتش گذشته از سرم

با من آتش گرفته ، هر چه می خواهی مکن

پیش پای خویش می خواهی که مدفونم کنی

در ادای دین خود ، این قدر کوتاهی مکن

تنهای وغم

تا کدوم ستاره دنبال تو باشم

تا کجا بی خبر از حال تو باشم

مگه میشه از تو دل برید و دل کند

بگو می خوام تا ابد مال تو باشم

از کسی نیس که نشونی تو نگیرم

به تو روزی میرسم من که بمیرم

هنوزم جای دو دستات خالی مونده

تا قیامت توی دستای حقیرم خاک هر جاده نشسته

روی دوشم کی میاد روزی که با تو روبرو شم

من که از اول قصه گفته بودم غیر تو با سایه م نمی جوشم

راه سبز زندگی --- محمد جانبلاغی

فردا

شبی غمگین.شبی بارانی وشبی سرد

راه سبز زندگی--- محمد جانبلاغی

مرا درغربت فردا رها کرد

دلم در حسرت دیدار او ماند

مرا چشم انتظار کوچه ها کرد

به من می گفت تنهایی عزیز است

ببین با دوریش با من چه ها کرد

تمام هستی ام بود و ندانست

که در قلبم چه آشوبی به پا کرد

 

وقت رفتن

محمد جانبلاغی

آره من اونم که گفتم واسه چشم تو دیوونم

آره من قول داده بودم تا تهش باهات بمونم

ولی پس دادی نگامو زیر رگبار غرورت

من فقط یه کم شکستم ، خوب نگام کنی همونم . . .

وقت رفتن

جانبلاغی

عشق فراموش شد

رفت و تو دل آدم ها خاموش شد

دیگر اثری از محبت نیست

دنیا تیره گشت و غم فراوان شد

خوشبختی دیده نمی شود در نگاه مردم

مهربانی پر کشید و تو آسمان ها گم شد

آخر لذت هوس شد

فرشته عشق مرد

خدا عصبی شد

عشق فراموش شد

زندگی غم به خود گرفت و خاموش شد

غم عشق

جانبلاغی -- محمد

این دیگه بار آخره دارم باهات حرف میزنم / خداحافظ نا مهربون میخوام ازت دل بکنم

سخته ولی من میتونم سخته ولی من میتونم / این جمله رو اینقد میگم تا که فراموشت کنم

تنهایی

دلم میخواد یه چیزی رو بدونی

دیگه نه عاشقی نه مهربونی

منم دیگه تصمیممو گرفتم

اصلا نمیخوام که پیشم بمونی

دیشب که داشتم فکرامو میکردم

دیدم با تو تلف شده جوونی

یه جا یه جمله قشنگی دیدم

عشقو باید از خودت برونی

چه شعرایی من واسه تو نوشتم

تو همه چیز بودی جز آسمونی

یادت میاد منتمو کشیدی؟

تا که فقط بهت بدم نشونی؟

یادت میاد روی درخت نوشتی

تا عمر داری برای من میخونی؟

یادت میاد حتی سلام من رو

گفتی به هیچ کسی نمی رسونی؟  

حالا بیار عکسامو تا تموم شه

اگه وقت داری اگه میتونی

نگو خجالت میکشی میدونم

تو خیلی وقته دیگه مال اونی

خوش باشی هر جا که میری الهی

واست تلافی نکنه زمونی

دل شکسته

سایت محمد جانبلاغی

وقتی دلم گرفته بود                بوسه زدی به گونه هام

گفتی گلم درست میشه          یه هدیه ی قشنگ میاد

اشکامیریخت روگونه هام           غم میبارید از تو نگام

گفتم خدا جون راهی نیست      درست نمیشه این غمم

آخرشه تموم شده                  راهی دیگه من ندارم

گفتی همش کنارتم                 خودم درستش میکنم

گفتم آخه خدا جونم                 چطور درستش میکنی؟

گفت یادته می نالیدی:             خسته شدی از این زمون؟

آروم شدش دنیای تو                با هدیه ی خوب خدات؟

حکمت من بزرگه و                   سخته برات درک خدات

گفتم آره خدا جونم                   محشری توخوب می دونم

اینبار آخه فرق میکنه                 اشتباه از دست منه

گفت بهونه همیشه هست         مگه نگفتی عاشقی

گفتم آره خدا جونم                   عاشقتم خیلی زیاد

گفت اینه رسم عاشقی؟           خودم بهت یادش میدم

قلبتو بسپار به خدات                 خودم همش کنارتم

هرجا نبود راه دیگه                   خودم واست راه می سازم

فقط بخند خداجونت                 خنده ی عشقو دوست داره

قلبمو دادم به خدام                  گفتم هرچی خدام بگه

همیشه بودیو دلم                    قرصه به عشق تک خدام

گفتم دیگه هرچی بشه             خدام درستش میکنه

خداجونم خسته نشی              قلبمو پس بدی بهم

حتی اگه بدم بشم                  هستی پیشم تا همیشه؟

گفت همیشه عاشقتم             حتی چشات بسته باشه

خداجونم هرچی بشه              دلم خوشه به بودنت

عشقتو فریاد میزنم                  دوست دارم تا همیشه

دل من

دلم با عشق تو عاشق ترین شد       تمام لحظه هایم بهترین شد
 ولی بی مهریت کار دلم ساخت       دل تنهای من تنها ترین شد

حرف دل

من که گفتم این بهار افسردنی است  

  من که گفتم این پرستو مردنی است

من که گفتم ای دل بی بند و بار    

   عشق یعنی رنج ، یعنی انتظار

آه عجب کاری به دستم داد دل    

  هم شکست و هم شکستم داد دل

کاش

کاش میدانستی که درون قلبم خانه ای داری تو که همیشه آنرا با شفق می شویم

و با آن میگویم که تویی مونس شبهای دلم

کاش میدانستی باغ غمگین دلم بی تو تنها شده است

و گل غم به دلم وا شده است

کاش میدانستی که درون قلبم با تبشهای عشق هم صدا هستی تو

.کاش میدانستی که وجود تو و گرمای صدایت به من خسته و آشفته حال زندگی می بخشد

کاش میدانستی

تنهایی

جانبلاغی

   تنهایی خیلی دوست دارم

                        برم تو فکر بعضی یا

                                      اینو  واسه اون نوشتم

                                                   خودش می دونه کی کیا 


   خودش اینو خوب می دونه

                     ولی بروش نمی یاره                                                                            

                                   دلو به اون راه می زنه

                                                  یه وقت نشه کم بیاره


   یه وقتی بود می خواستمش

                         نمی دونم منو می خواست

                                                            نمی دونستم که دیگه

                                                                                         دلو داده به یه نگاه   


   حالا می فهمم اون روزا

                        این من نبودم پشت تو

                                        بعد یه قطره اشک غم

                                                         با یه نگاه گفتم برو


   دوروبرم پیدات نشه

              بدجوری شاکی یم ازت

                                      حق نداری با من باشی

                                                       می گیرم این حق و ازت


    میگن یه بار میگن دو بار

                  نه صدتا نامردی دیگه

                                   من هم بخواهم با تو باشم

                                                       این قلبمه که نه میگه


   هر جوری خواست منو سوزوند

                           با اون ادا و اطفاراش        

                                           یه جوری بد کلاس می زاشت

                                                            همه می گفتن اینو باش


   تو تنهایی دق بکنم

            بهتره تا با تو باشم

                            تو خاطرش فکر می کنه

                                             که من هنوزم باهاشم


   میگن از هر دستی که بدی

                  باز از همون دست می گیری

                                     ببین چه کار کردی با من

                                                     میگم که ای کاش بمیری


   فکر نکنی خبریه

           این خبرام نیست به خدا

                            شرتو کم کن عزیزم

                                      دلم میگه کوتاه نیا

                                                   زدم به سیم آخر و

                                                             می خوام که از پیشم بری   

                                                                            این دفعه اگه پرپرم بشی

                                                                                         نمی تونی دیگه

عشق

عشق یعنی با تو آغاز سفر ،

عشق یعنی قلبی آماج خطر،

عشق یعنی تو بران از خود مرا ،

عشق یعنی باز می خوانم تو را ،

عشق یعنی بگذری از آبرو ،

عشق یعنی کلبه های آرزو،

عشق یعنی با تو گشتن هم کلام ،

عشق یعنی شاخه ای گل در سبد ،

عشق یعنی دل سپردن تا ابد ،

عشق یعنی سروهای سر بلند ،

عشق یعنی خارها هم گل کنند،

عشق یعنی تو بسوزانی مرا ،

عشق یعنی سایه بانم من تو را ،

عشق یعنی بشکنی قلب مرا ،

عشق یعنی می پرستم من تو را،

عشق یعنی آن نخستین حرفها ،

عشق یعنی در میان برفها ،

عشق یعنی یاد آن روز نخست ،

عشق یعنی هر چه در آن یاد توست ،

عشق یعنی تک درختی در کویر ،

عشق یعنی عاشقانی سر به زیر،

عشق یعنی بگذری از هفت خان ،

عشق یعنی آرش و تیر و کمان …

خدایا

الهی سقف آرزوت خراب بشه روی سرش

بیای ببینی که همه حلقه زدن دور و ورش

الهی که روز وصال طوفان شه از سمت شمال

هیچی از اون روز نمونه بجز گلای پر پرش

قسم میخوردی با منی قسم میخوردی به خدا

خدا الهی بزنه تو کمرت تو کمرش

من اهل نفرین نبودم چه برسه که تو باشی

بیاد الهی خبرت ، بیاد الهی خبرش

عمرت الهی کم نشه اما پر از غصه باشه

زجرهایی که به من دادی بکشی تا آخرش

الهی که یه روز خوش از تو گلوت پایین نره

رسوای عالمت کنن اون چشای در به درش

قسم میخوردی با منی قسم میخوردی به خدا

خدا الهی بزنه تو کمرت تو کمرش

من اهل نفرین نبودم چه برسه که تو باشی

بیاد الهی خبرت ، بیاد الهی خبرش

می خوام بدونم قد من عاشقته دوست داره

اینکه رها کردی منو می ارزه به دردسرش

هرچی بدی کردی به من الهی اون با تو کنه

ببینی دیگری به جات رفته شده هم سفرش

هرچی بدی کردی به من الهی اون با تو کنه

ببینی دیگری به جات رفته شده هم سفرش

الهی سقف آرزوت خراب بشه روی سرش

بیای ببینی که همه حلقه زدن دور و ورش

صداقت

من از قصه زندگی ام نمی ترسم

من از بی تو بودن به یاد تو زیستن و تنها از خاطرات گذشته تغذیه کردن می ترسم.

ای بهار زندگی ام

اکنون که باهایم توان راه رفتن ندارد

برگرد

باز هم به من ببخش احساس دوست داشتن جاودانه را

باز هم آغوش گرمت را به سویم بگشا

باز هم شانه هایت را مرحمی برایم قرار بده.

بگزار در آغوشت آرامش را به دست آورم

بدان که قلب من هم شکسته

بدان که روحم از همه دردها خسته شده.

این را بدان که با آمدنت غم برای همیشه من را ترک خواهد کرد.

بس برگرد که من به امید دیدار تو زنده ام

اکنون که قلبم مالا مال از غم زندگیست

دلم گرفته

وقتی از غربت ایام دلـــــم میگیرد

مرغ امید من از شدت غم میمیرد

دل به رویای خوش خاطره ها میبندم

بازهم خاطر تو دســت مرا میگیرد

به من نخند

به چه می خندی تو؟

به مفهوم غم انگیز جدایی؟

به چه چیز؟

به شکست دل من؟

یا به پیروزی خویش؟

به چه میخندی تو؟

به نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد؟

یا به افسونگری چشمانت که مرا سوخت و خاکستر کرد؟

به چه میخندی تو؟

به دل ساده ی من میخندی که دگر تا به ابد نیزبه فکر خود نیست؟

خنده دار است بخند...

خلوتم را نشکن

 خلوتم را نشکن .

تقدیم به تمام عاشقان

خلوتم را نشکن

شاید این خلوت من کوچ کند

به شب پروانه

به صدای نفس شهنامه

به طلوع اخرین افسانه

و غروبی که در ان

نقش دیوانگی یک عاشق

بر سر دیواری پیدا شد.

خلوتم را نشکن

خلوتم بس دور است

ز هوای دل معشوق سهند

خلوتم راه درازی ست میان من و تو

خلوتم مروارید است به دست صیاد

خلوتم تیر وکمانی ست به دست سحر

خلوتم راه رسیدن به خداست

خلوتم را نشکن

دوستی

... بخاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی .... بخاطر تمام غمهایی که بر صورتم نشاندی .... نمی بخشمت .... بخاطر دلی که برایم شکستی .... .. بخاطر احساسی که برایم پرپر کردی ..... نمی بخشمت .... بخاطر زخمی که بر وجودم نشاندی ..... بخاطر نمکی که بر زخمم گذاردی .... و می بخشمت بخاطر عشقی که بر قلبم حک کردی

 محمد جاتبلاغی

دوست من

آخه دارم از رفتن بدجوری گُر میگیرم ...

دعا کنم که این نفس،تموم شه تا سپیده ...

کسی نفهمه عاشقت، چی تا سحر کشیده ...

این آخرین باره عزیز،دستامو محکمتر بگیر ...

آخه تو که داری میری،به من نگو بمون نمیر ...

گاهی بیا یه باغ سبز،درش بروت بازه هنوز ...

من با تو سوختم نازنین،باشه برو با من نسوز ...

اگه یروز برگشتی و گفتن فلانی مرده ...

بدون که زیر خاک سرد حس نگاتو برده

گریه نکن برای من قسمت ما همینه ...

دستامو محکمتر بگیر لحظه ی آخرینه ...

 

این آخرین باره عزیز،دستامو محکمتر بگیر ...

آخه تو که داری میری،به من نگو بمون نمیر ...

گاهی بیا یه باغ سبز،درش بروت بازه هنوز ...

من با تو سوختم نازنین،باشه برو با من نسوز ...

برام دعا کن عـــــــــشــــــــــق من ...

برام دعا کن عشق من، همین روزا بمیرم ...

طاقت ندارم

جانبلاغی

من دیگه طاقت موندن ندارم

نمی تونم، بدون تو بمونم

وقتی که نیستی، دلم سیاه

همیشه ابری، همیشه تو غباره

وقتی که رفتی، دیگه تنها موندم

هیچ حس و حالی واسه من نموندن

وقتی که رفتی، دلم شکسته

از همه ی آدما شده خسته

دل من

تو که دل دادی به من

هر چی بود گفتی به من

چرا رفتی، چرا من و جا گذاشتی

چرا توی حریم قلبم، پاگذاشتی

هر چه از دلم تو بردی

هر چه دیدی یا ندیدی

دلت و به دله غریبه کاشتی

من اینجا، توی قربت جا گذاشتی

من موندمو با دله شکسته ، با دلی زخمی خسته

بین راههای بسته ، توی تاریکی نشسته

دوست من

پیش اون نمی مونی

اون دیگه رفته، بسه تمومش کن

گریه کن، ته خط، عشق تو دیگه رفته

تو دله، یکی دیگه نشسته تمومش کن

چشم به راه، نشین اینجا، میمونی دیگه تنها

گریه نکن اون دیگه نمیاد خونه

دست بکش، دیگه از اون طفلکی، دل داغون

اون دیگه، خوش فکر نکن حال تو میدونه

تنها میمونی، اخه این و میدونی، مثل اون پیدا نمیشه

اشکات میریزه، اخه اون واسط عزیزه، توی قلبته همیشه

یادش می افتی، دلت اتیش میگیره، میگی کاش برگرده پیشت

راهی نداری، تو باید طاغت بیاری، اخه میدونی نمیشه

گریه کن تو میتونی

دوست دارم

دارم دق میکنم چه جور فراموشت کنم من

اخه چه جور میشه، که ترک اغوشت کنم من

تو احساسمو بستی، به همه حیله و نیرنگ

مگه چی کم گذاشتم، به جز محبت و دل تنگ

همه احساس من به پای حیله هات حروم شد

همه جونم و عمرم، به پات نا تموم شد

می خواستم تو رو تو اوج اسمونها ببرم من

اخه چه جور دلت امد جداشی از، عشق و دل من

اره عشق و دل من

باورم کن

 یه لحظه  فکر کن تو به من ، شاید که باورم کنی

التماست نمیکنم، چون میدونم ، دوست نداری

اگه می خوای جدا بشی

به من بگو که واسه چی

مگه من و دوست نداری

چرا میخوای تنهام بذاری

چرا می خوای دوستی مارو بدون هیچ ، خراب کنی

مگه چی شده واسه تو ، میخوای من و رها کنی

میخوای من و رها کنی

شکست

من پذیرفتم شکست خویش را


پندهای عقل دور اندیش را

من پذیرفتم که عشق افسانه است

این دل درد آشنا دیوانه است

می روم شاید فراموشت کنم

با فراموشی هم آغوشت کنم

می روم از رفتنم دل شاد باش

از عذاب دیدنم آزاد باش

گرچه تو تنهاتراز ما می روی

آرزو دارم ولی عاشق شوی

آرزو دارم بفهمی درد را

تلخی برخوردهای سرد را

هرگز

هر روز

شیطان لعنتی
خط های ذهن مرا
اشغال می کند
هی با شماره های غلط ، زنگ می زند،‏
آن وقت من اشتباه می کنم و او
با اشتباه های دلم حال می کند.
دیروز یک فرشته به من می گفت:
تو گوشی دل خود را بد گذاشتی
آن وقت ها که خدا به تو می زد زنگ
آخر چرا جواب ندادی
چرا بر نداشتی؟!
یادش به خیر
آن روزها
مکالمه با خورشید
دفترچه های ذهن کوچک من را
سرشار خاطره می کرد
امروز پاره است
آن سیم ها
که دلم را
تا آسمان مخابره می کرد.
×××
با من تماس بگیر ، خدایا
حتی هزار بار
وقتی که نیستم
لطفا پیام خودت را
روی پیام گیر دلم بگذار